درحال بارگذاری ....
به هایپرتمپ خوش آمدید.وارد یا عضو شوید کاربرگرامی شما اکنون در مسیر زیر قرار دارید : خلاصه از زندگی نامه پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

خلاصه از زندگی نامه پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

تاریخ ارسال پست:
سه شنبه 14 مهر 1394
نویسنده:
reyhaneh
تعداد بازدید:
679

مقدمه

زندگي حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتماممسلمانان قرار داشته است ؛ با اينهمه ، روايات بي‌شمار موجود در بيشتر جزئياتهمداستان نيستند و به ويژه آگاهيهاي ما در باب زندگي آن بزرگوار ، پيش از بعثت ، بهتفصيل شرح سيرة ايشان پس از بعثت نيست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسي زندگيوي در طول 63 سال در ذهن نقش مي‌بندد، بازتابي از تصوير ظهور پيامبري الهي و سرگذشتشخصيتي است كه با پشت سر نهادن دشواريهاي بسيار ، بي‌هيچ خستگي و نااميدي به اصلاحجامعه ، دست زد و توانست جزيره العرب را متحد كند و آمادة گستردن اسلام در بيرون ازمرزهاي عربستان شود و از آن مهم تر ديانتي را بنياد نهد كه اينك يكي از مهم‌تريناديان جهان به شمار مي‌رود .

 

از تولد تابعثت

تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسياري از روايات در 17ربيع الاول عام‌الفيل ( 570 م ) ، يا به روايتي 12 همان ماه در تقويم عربي روي داد . پدر پيامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو ازقبيلة بزرگ قريش بودند ؛ قبيله‌اي كه بزرگان آن از نفوذ فراواني در مكه برخورداربودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند . عبدالله ، پدر پيامبر (ص) اندكي پيش ازتولد فرزندش براي تجارت با كارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت . بنابر رسمي كه در مكه رايج بود ، محمد (ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا درفضاي ساده و پاك باديه پرورش يابد . وي 6 ساله بود كه همراه مادر براي ديدار خويشانبه يثرب ( مدينه ) رفت‌، اما آمنه نيز در بازگشت ، بيمار شد و درگذشت و او را درابواء ـ نزديك مدينه ـ به خاك سپردند. محمد ( ص) از اين پس در كنف حمايت جدشعبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نيز در 8سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد ( ص) بر عهدةعمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادرزاده اش كوششي بليغ مي كرد . درسفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و هم در اين سفر ، راهبي بَحيرا نام ،نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقايع مهمپيش از ازدواج پيامبر ( ص ) ، شركت در پيماني به نام « حلف الفضول » است كه در آنجمعي از مكيان تعهد كردند « از هر مظلومي حمايت كنند و حق او را بستانند » . پيمانيكه پيامبر (ص) بعدها نيز آن را مي‌ستود و مي‌فرمود اگر بار ديگر او را به چنانپيماني باز خوانند ، به آن مي‌پيوندد.

شهرت محمد (ص) به راستگويي و درستكاري چنان زبانزدهمگان شده بود كه « امين » لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد راجلب كرد و او را با سرماية خويش براي تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شيفتةدرستكاري « محمد امين‌» شد كه خود براي ازدواج با وي گام پيش نهاد ، در حالي كهبنابر مشهور ، دست‌كم 15 سالي از او بزرگ‌تر بود . خديجه براي محمد ( ص ) همسريفداكار بود و تا زماني كه حيات داشت ، پيامبر همسر ديگري برنگزيد . او براي پيامبر ( ص ) فرزنداني آورد كه پسران همگي در كودكي در گذشتند و در ميان دختران ، از همهنامدارتر ، حضرت فاطمه‌( ع) است . از جزئيات اين دوره از زندگي پيامبر ( ص) تا زمانبعثت آگاهي چنداني در دست نيست ؛ جز آنكه مي دانيم نزد مردمان به عنوان فردي اهلتأمل و تفكر شناخته شده ، و از خوي و رفتارهاي ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود . ازآداب و رسوم زشت آنان چشمگيرتر از همه بت پرستي بود و پيامبر (ص) از آن روي برمي‌تافت . محمد (ص) اندكي پيش از بعثت ، دير زماني را به تنهايي در غار حرا، دركوهي نزديك مكه به سر مي‌برد و زمان را به خاموشي و انديشه مي‌گذرانيد.

 

از بعثت تاهجرت

گفته‌اند نخستين نشانه‌هاي بعثت پيامبر (ص) به هنگام 40 سالگي او ، رؤياهاي صادقه بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرتيافته ، شبي در ماه رمضان ، يا ماه رجب است كه فرشتة وحي در غار حرا بر پيامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سورة علق را برخواند . بنابر روايات ، پيامبر (ص) بهشتاب به خانه بازگشت و خواست كه او را هر چه زودتر بپوشانند. گويا براي مدتي درنزول وحي وقفه‌اي ايجاد شد و همين امر پيامبر‌(ص ) را غمناك ساخته بود ، ولي اندكيبعد فرشتة وحي باز آمد و آن حضرت را مامور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهايديني و اخلاقي و پاك گردانيدن خانة خدا از بتان ، و دلهاي آدميان از خدايان دروغينكرد .

پيامبر (ص) دعوت به توحيد را نخست از خانوادة خودآغاز كرد و اول كسي كه به او ايمان آورد ، همسرش خديجه ، و از مردان ، پسر عمويشعلي بن ابي طالب ( ع) بود كه در آن هنگام سرپرستي او را پيامبر (ص) بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامي‌، از برخي ديگر همچون ابوبكر و زيدبن حارثه ، به عنواننخستين گروندگان به اسلام نام برده اند، اما بايد در نظر داشت كه اين موضوع برايمسلمانان در گرايشهاي مذهبي گوناگون پيوسته افتخاري بود و بعدها به زمينه اي برايمنازعات كلامي ميان آنان تبديل شد . هر چند دعوت آغازين بسيار محدود بود ، ولي شمارمسلمانان رو به فزوني داشت و چندي برنيامد كه گروه اسلام آورندگان به اطراف مكهمي‌رفتند و با پيامبر (ص) نماز مي‌گزاردند.

3  سال پس از بعثت، پيامبر (ص) دستور يافت تا همگان رااز خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحي گسترده‌تر مطرح سازد. پيامبر (ص)بدين كار دست زد ، اما دعوتش اجابتي چندان نيافت و بر شمار اسلام آورندگان قريشنيفزود. بايد گفت با آنكه اشراف مكه دعوت جديد را كه بر وحدانيت خدا و برابريانسانها تاكيد بسيار داشت ، بر نمي‌تافتند ، اما فرودستان و بي‌چيزان ، دين جديد رابا دل و جان پذيرا بودند و گروه گروه به آن مي گرويدند و برخي از ايشان همچون عمارياسر و بلال حبشي بعدها از بزرگان صحابه شدند. رفتار قريشيان و به طور كلي مشركانمكه اگر چه نخست با ملايمت و بيشتر با بي‌اعتنايي همراه بود، ولي چون بدگويي ازبتان و از آيين و رسوم پدران آنان فزوني يافت، قريشيان بر پيامبر (ص) و مسلمانانسخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموي پيامبر ( ص) را كه جداً از او حمايت مي‌كرد ، برايآزار پيامبر (ص) در تنگنا قرار دادند . از يك سو تعرض قريشيان و ديگر قبايل بهمسلمانان و شخص پيامبر‌(ص) فزوني مي گرفت و از ديگر سو در صفوف قريشيان نسبت بهمخالفت با پيامبر (ص) يا حمايت از او ، دو دستگي پديد آمد .

سختگيري مشركان چندان شد كه پيامبر (ص) عده‌اي ازاصحاب را امر كرد تا به حبشه هجرت كنند و به نظر مي‌رسد كه برخي از اصحاب نيز ميانحبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قريشيان پيمانينهادند تا از ازدواج يا خريد و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهيزند . آنان پيمانخويش را بر صحيفه‌اي نوشتند و به ديوار كعبه آويختند. از آن سوي ، ابوطالب و كسانيديگر از خاندان او نيز همراه پيامبر‌(ص) و خديجه به دره‌اي مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جايي كه ممكن بود ، نه كسي به آنجا مي آمد و نه خود ازآن بيرون مي شدند . سرانجام ، پس از آنكه خطوط آن صحيفه را موريانه از ميان بردهبود ، قريشيان پذيرفتند كه مخالفان را رها كنند و از محاصره ايشان دست بردارند(سال 10 بعثت ) . بدين سان پيامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهايي يافتند. اندكي پساز خروج پيامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزديك‌ترين ياورانش ، خديجه و ابوطالب وفاتيافتند.

با وفات ابوطالب ، پيامبر (ص) يكي از جدي‌ترين حاميانخود را از دست داد و مشركان با فرصت به دست آمده بر اذيت و آزار پيامبر (ص) ومسلمانان افزودند ، كوشش پيامبر‌( ص ) براي دعوت ساكنان خارج مكه ، به ويژه طايف ،به جايي نرسيد و او آزرده خاطر و ناآسوده به مكه بازگشت. سرانجام ، توجه پيامبر (ص)به شهر يثرب جلب شد كه شهري مستعد براي دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبيلة اصلي ،يعني اوس و خزرج ، بيشتر اوقات با هم در جنگ و ستيز بودند و از كسيكه ايشان را بهآشتي و دوستي دعوت كند ، استقبال مي‌كردند . پيامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجيان رادر موسم حج ديد و اسلام را بر ايشان عرضه كرد و آنان چون به شهر خويش بازگشتند ، بهتبليغ دعوت پرداختند. سال بعد ، يعني در سال 12 بعثت ، تني چند از اوس و خزرج ، بهخدمت پيامبر (ص) آمدند و در عقبه ، دره‌اي در نزديكي مكه ، با آن حضرت بيعت كردند وپيامبر (ص) نماينده اي براي ترويج و تعليم اسلام با آنان همراه كرد . اين بيعتنخستين پاية حكومتي شد كه پيامبر (ص) در يثرب بنياد نهاد . سال بعد نيز شمار بيشترياز يثربيان با پيامبر ( ص) بيعت كردند و گويا در يثرب جز گروه اندكي نمانده بود كهبه اسلام در نيامده باشند . گرچه اين مذاكرات پنهاني بود ، ولي قريشيان بدان آگاهييافتند و پس از شور دربارة رسيدگي به كار پيامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند كهاز همة تيره‌هاي قريش كساني گرد آيند و شبانه پيامبر (‌ص) را بكشند تا خون اوبرگردن كسي نيفتد . پيامبر (ص) كه از اين توطئه آگاه شده بود ، حضرت علي (ع) را برجاي خويش نهاد و خود به شتاب ، در حالي كه ابوبكر نيز با او همراه شده بود ، به سوييثرب روان شد.

 

از هجرت تا رحلت پیامبر اکرم (ص)

 خروج پيامبر (ص) از مكه كه از آن به هجرت تعبير شده، نقطة عطفي در تاريخ زندگي آن حضرت و نيز تاريخ اسلام است ؛ زيرا از آن پس پيامبر(ص) ، تنها مشركان را به دوري از بت پرستي و ايمان به خداي يگانه فرا نمي‌خواند ،بلكه ديگر در رأس حكومتي قرار گرفته بود كه مي‌بايست بر مبناي شريعتي آسمانيجامعه‌اي نوين بنا نهد ؛ اما اينكه برخي از نويسندگان برآنند كه پيامبر (ص) درمدينه رسالت و دعوت و تبليغ را رها كرد ، درست نيست و پيامبر (ص) هرگز اين نقش رااز دست ننهاد . گسيل داشتن كساني براي تبليغ اسلام به ميان قبايل و ارسال دعوتها بهفرمانروايان كشورها مؤيد اين معني است. هجرت پيامبر (ص) از مكه به مدينه ، نزدمسلمانان با اهميت بسيار تلقي شد ، تا بدانجا كه مبدا تاريخ ايشان قرار گرفت و اينخود نشان دهندة برداشتي است كه اعراب از هجرت پيامبر (ص) به عنوان يك مرحلة نوينداشتند . سرانجام پيامبر‌(ص) در ماه ربيع الاول سال 14 بعثت به يثرب رسيد ؛ شهري كهاز آن پس به نام آن حضرت ، مدينه الرسول يا به اختصار مدينه نام گرفت . آن حضرتنخست در جايي بيرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و يثربيان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزي ، به شهر در آمد و در قطعه زميني خشك ، مسجدي به دست خود و اصحاب ويارانش بنا كرد كه بنياد مسجد النبي كنوني در مدينة منوره است.

روز به روز بر شمار مهاجران افزوده مي‌شود و انصار ـكه اينك به ساكنان پيشين يثرب اطلاق مي‌شد ـ آنان را در منزل خويش جاي مي دادند.پيامبر (ص) ، نخست ميان انصار و مهاجران پيمان برادري برقرار كرد و خود علي بن ابيطالب (ع) را به برادري برگرفت. عده اي اندك نيز بودند كه اگرچه به ظاهر ادعاي اسلاممي‌كردند ، ولي به دل ايمان نياورده بودند ، و اينان را « منافقين » مي ناميدند . مدتي پس از ورود به مدينه ، پيامبر (ص) با اهالي شهر ، حتي يهوديان پيماني بست تاحقوق اجتماعي يكديگر را رعايت كنند. چندي بعد قبلة مسلمانان از بيت المقدس به سويكعبه تغيير يافت و هويت مستقل براي اسلام تثبيت شد . در سال نخستين هجرت ، مسلمانانبا مشركان مكه برخوردي جدي پيدا نكردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد‌. در واقعبيشتر اوقات پيامبر (ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعة كوچك مسلمانان مدينهو گسترش حوزة نفوذ اسلام گذشت . پيامبر (ص) و مسلمانان نخست مي‌بايست مشركان را بهاسلام مي خواندند ، يا خطر هجوم و حملة دائمي ايشان را دفع مي كردند . متدينان بهاديان ديگر ، به ويژه يهود ، گويا نخست روابطي دوستانه با پيامبر‌(ص) و مسلمانانداشتند ، يا دست كم چنين وانمود مي‌كردند ، ولي اندكي بعد از در دشمني و ستيز درآمدند و گاه حتي با دشمنان پيامبر (ص) دست ياري دادند . به هر حال ، در تحليل رفتارپيامبر (ص) و مسلمانان با آنان ، بايد مواضع ايشان را در قبال مشكلات و خطراتي كهجامعة مسلمانان را تهديد مي‌كرد ، در نظر آورد و تقابلي كه احياناً در اين ميانديده مي‌شود ، به هيچ روي نبايد به نزاعهاي مذهبي و جز آن تعبير شود ؛ چه ، آياتفراواني در قرآن كريم و هم بسياري رفتارهاي پيامبر (ص) ، حاكي از احترام نسبت بهمتدينان واقعي به اديان آسماني ، و نشان دهندة يكي بودن اساس آنهاست.

در سال 2 ق ، مهم‌ترين برخورد نظامي مسلمانان ومشركان مكه پيش آمد : در نبردي كه به بدر مشهور شد ، با آنكه عدة مسلمانان كمتر ازمكيان بود ، توانستند پيروزي را از آن خود كنند و از مشركان بسياري كشته و اسيرشدند و ديگران نيز گريختند. پيروزي در بدر ، به مسلمانان روحيه بخشيد ، اما در مكههمگي داغدار و خشمگين از شكست ، و در انديشة انتقام بودند . از آن سوي نخستيندرگيري مسلمانان با يهوديان بني‌قينقاع كه در بيرون مدينه سكني داشتند ، اندكي پساز بدر پديد آمد و يهوديان ناچار عقب نشستند و آن ناحيه را به مسلمانان دادند.

در سال 3 ق ، قريشيان از قبايل متحد خود بر ضدمسلمانان ياري خواستند و با لشكري مجهز به فرماندهي ابوسفيان ، به سوي مدينه به راهافتادند. پيامبر (ص) نخست قصد داشت در مدينه بماند ، ولي سرانجام بر آن شد تا برايمقابله با لشكر مكه از شهر بيرون رود . در جايي نزديك كوه احد ، دو لشكر با يكديگررو به رو شدند و با اينكه نخست پيروزي با مسلمانان بود ، ولي با ترفندي كه خالد بنوليد به كاربرد و با استفاده از غفلت گروهي از مسلمانان ، مشركان از پشت هجوم بردندو به كشتار آنان پرداختند . در اين جنگ حمزه عموي پيامبر (ص) به شهادت رسيد ،پيامبر (ص) خود زخم برداشت و شايعة كشته شدن او نيز موجب تضعيف روحية مسلمانان شد. مسلمانان غمگين به مدينه بازگشتند و آيات قرآن كه در اين واقعه نازل شد ، در بردارندة تسليت بر مسلمانان است.

در سال 4 ق چند درگيري پراكنده با قبايل اطراف مدينهپيش آمد كه ديانت جديد را به سود خود نمي‌ديدند و ممكن بود با يكديگر متحد شده ، بهمدينه هجوم آوردند . دو حادثة رجيع و بئر معونه كه طي آن مبلغان مسلمان توسطجنگجويان قبايل متحد كشته شدند ، نشان از همين اتحاد ، و نيز تلاش پيامبر (ص) برايگسترش اسلام در مدينه دارد. در اين سال يكي از مهم‌ترين درگيريهاي پيامبر (ص) باقومي از يهود مدينه به نام بني نضير پيش آمد كه پيامبر (ص) با ايشان به مذاكرهپرداخت و يهوديان قصد جان او را كردند ، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه كوچكنند.

در سال بعد پيامبر (ص) و مسلمانان به حدود مرزهاي شامدر جايي به نام دومه الجندل رفتند ؛ وقتي سپاه اسلام به آنجا رسيد ، دشمن گريختهبود و پيامبر (ص) و مسلمانان به مدينه بازگشتند. سال 5 ق به پايان نرسيده بود كهخطر بسيار بزرگي پيامبر (ص) و مسلمانان را تهديد كرد . قريشيان مكه و يهوديان راندهشدة بني‌نضير و ديگر هم پيمانان ايشان بر ضد پيامبر ( ص) متحد شدند و با لشكري گرانكه شمار سپاهيان آن را تا 10 هزار گفته‌اند ، به سوي مدينه به راه افتادند . چونخبر به پيامبر (ص) رسيد ، بنا بر روايت مشهوري ، به پيشنهاد سلمان فارسي به حفرخندق در اطراف مدينه امر فرمود . بدين ترتيب ، چون لشكر كفار به مدينه رسيد ، بااين تدبير جديد جنگي رو به رو شد و در طول روزهايي كه دو لشكر در برابر هم صفآراسته بودند ، تنها درگيريهايي پراكنده رخ داد . سرانجام ، پس از 15 روز ، لشكركفار بي‌نتيجه بازگشت و مسلمانان به زندگي عادي خود برگشتند.

در سال 6 ق ، مسلمانان توانستند قوم بني مصطلق را كهبر ضد پيامبر (ص) در صدد تجمع بودند ، شكست دهند و در همان سال دسته هاي گوناگون ازسپاهيان مسلمان به سوي قبايل اطراف گسيل شدند . بر اثر اهتمام و كوشش پي‌گير پيامبر(ص) اينك بسياري مشكلات از سر راه مسلمانان برداشته شده بود ، زيرا در شمال شبهجزيره ، بسياري طوايف در برابر پيامبر (ص) سر اطاعت فرود آورده ، يا مسلمان شدهبودند و تنها جايي كه هنوز خاطر پيامبر (ص) را مشغول مي داشت ، مكه بود . در اينسال پيامبر‌( ص) و مسلمانان قصد كردند كه براي اجراي مراسم حج به مكه روند و بههمين منظور به سوي مكه به راه افتادند . قريشيان بر منع ورود پيامبر (ص) همداستانشدند و كس نزد آن حضرت روانه كردند و او را از قريشيان بيم دادند ، ولي پيامبر (ص)تاكيد كرد كه قصد جنگ ندارد و حرمت خانة خدا را واجب مي‌داند و حتي فرمود كه حاضراست براي مدتي با قريشيان در صلح شود . قريشيان نخست هم راي نبودند ، ولي سرانجامكسي را براي عقد قرار داد صلح نزد پيامبر (ص) فرستادند . بر مبناي اين ، ميانپيامبر (ص) و قريشيان 10 سال صلح و متاركة جنگ اعلام گرديد و شرط شد كه پيامبر (ص) از ورود به مكه تا سال آينده خودداري كند. بنابر رواياتي ، هر چند برخي از مسلماناننخست اين صلح را برنتافتند، اما سرانجام به اهميت آن براي گسترش اسلام پي بردند.

چون پيامبر (ص) از كار قريشيان بپرداخت ، در سال 7 ق، تصميم به دعوت فرمانروايان و پادشاهان ممالك اطراف گرفت . سپس نامه هايي بهامپراتور روم شرقي ، نجاشي و نيز امير غسانيان شام و امير يمامه فرستاد. هم در اينسال پيامبر (ص) بر يهوديان خيبر پيروز شد كه پيش از آن چندين بار با دشمنان بر ضداو هم پيمان شده بودند و آن حضرت از جانب ايشان آسوده خاطر نبود ، قلعة خيبر كه درنزديكي مدينه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پيامبر (ص) پذيرفت كهيهوديان به كار زراعت خويش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشي بهمسلمانان بپردازند ، پيامبر (ص) به مدينه بازگشت ، اما گسيل داشتن سپاهيان وكاروانها به اطراف و اكناف ادامه داشت. در سال 8 ق ، قريشيان پيمان خود را شكستند و شبانگاهبر طايفه‌اي كه با مسلمانان هم پيمان بودند ، هجوم بردند . بدين سبب ، پيامبر (ص)با سپاهي انبوه قصد مكه كرد و شب هنگام بيرون مكه اردو زد . ابوسفيان ، بزرگ مشركانبه شفاعت عباس عموي پيامبر (‌ص) ، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام كرد و پيامبر (ص)خانة او را جايگاه امن قرار داد. لشكر اسلام بي‌مقاومتي وارد مكه شد و پيامبر‌(ص)بلافاصله فرمان عفو عمومي صادر كرد و خود به درون كعبه شد و خانه را از بتان پاكفرمود . آنگاه بر بلندي صفا نشست و همگي مردم با او دست بيعت دادند. هنوز 15 روز ازاقامت پيامبر (ص) در مكه نگذشته بود كه برخي از طوايف پرشمار و مسلمان ناشدة جزيرهالعرب بر ضد آن حضرت متحد شدند . پيامبر (ص) با لشكري انبوه از مسلمانان از مكهبيرون آمد و چون به جايي به نام حنين رسيد ، دشمنان كه در دره‌هاي اطراف كمين كردهبودند ، به تيراندازي پرداختند . شدت تيرباران چنان بود كه سپاه اسلام روي به عقبنهاد ، گروهي اندك بر جاي ماندند ، ولي سرانجام گريختگان نيز بازگشتند و بر سپاهدشمن هجوم بردند و ايشان را بشكستند.

در تابستان سال 9 ق ، به پيامبر (ص) خبر رسيد كهروميان لشكري ساخته اند و قصد حمله به مدينه دارند . پيامبر (ص) و مسلمانان بهمقابله رفتند تا به تبوك رسيدند ، ولي جنگي رخ نداد و پيامبر (ص) پس از عقدپيمانهايي با قبايل آن حدود به مدينه بازگشت. پس از اين ماجرا كه به غزوة تبوك شهرتيافت ، اسلام در همه جاي جزيره العرب روي به گسترش نهاد . از اين پس همواره هياتهاينمايندگي قبايل گوناگون به مدينه مي‌آمدند و به اسلام مي‌گرويدند . عملاً همة سال 10 ق را كه « سنه الوفود » خوانده شد ، پيامبر (ص) در مدينه بود و فرستادگان قبايلرا مي‌پذيرفت . هم در اين سال پيامبر (ص) با مسيحيان نجران پيمان بست ، به حج رفت ودر بازگشت در جايي به نام غدير خم ، علي بن ابي طالب (ع) را « مولا» ي مسلمانان پساز خود اعلام كرد.

در اوايل سال 11 ق ، بيماري و رحلت پيامبر (ص) پيشآمد . چون بيماري پيامبر (ص) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهرباني بايكديگر سفارش فرمود و گفت اگر كسي را حقي بر گردن من است بستاند ، يا حلال كند واگر كسي را آزرده‌ام اينك براي تلافي آماده‌ام. وفات پيامبر (ص) در 28 صفر سال 11 ق، يا به روايتي در 12 ربيع الاول همان سال در 63 سالگي روي داد . در آن وقت ازفرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) كسي زنده نبود . ديگر فرزندانش ،از جمله ابراهيم كهيكي دو سال پيش از وفات پيامبر‌(ص) به دنيا آمد ، همگي در گذشته بودند. پيكر مطهرپيامبر(ص) را حضرت علي (ع) به ياري چند تن ديگر از خاندان او غسل داد و كفن كرد ودر خانه‌اش ـ كه اينك داخل در مسجد مدينه است ـ به خاك سپردند.

در وصف رفتار و صفات پيامبر (ص) گفته‌اند كه اغلبخاموش بود و جز در حد نياز سخن نمي‌گفت . هرگز تمام دهان را نمي‌گشود ، بيشتر تبسمداشت و هيچ گاه به صداي بلند نمي‌خنديد ، چون به سوي كسي مي خواست روي كند ، باتمام تن خويش بر مي‌گشت . به پاكيزگي و خوشبويي بسيار علاقه‌مند بود ، چندانكه چوناز جايي گذر مي‌كرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوي خوش ، حضورش را در مي‌يافتند . در كمال سادگي مي‌زيست ، بر زمين مي‌نشست و بر زمين خوراك مي‌خورد و هرگز تكبرنداشت . هيچ گاه تا حد سيري غذا نمي‌خورد و در بسياري موارد ، به ويژه آنگاه كهتازه به مدينه در آمده بود ، گرسنگي را پذيرا بود . با اينهمه ، چون راهباننمي‌زيست و خود مي‌فرمود كه از نعمتهاي دنيا به حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ،و هم عبادت كرده است . رفتار او با مسلمانان و حتي با متدينان به ديگر اديان‌، روشيمبنتي بر شفقت و بزرگواري و گذشت و مهرباني بود . سيرت و زندگي او چنان مطبوع دلمسلمانان بود كه تا جزئي‌ترين گوشه هاي آن را سينه به سينه نقل مي كردند و آن راامروز هم سرمشق زندگي و دين خود قرار مي‌دهند.

 

پيام بنيادي اسلام ، بازگشت به هدف مشترك پيامبران ،يعني توحيد و يكتا پرستي بود ؛ باوري كه ايمان بدان در آموزه‌اي مشهور از پيامبراكرم ( ص) ماية رستگاري انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. درچنين تفكري ، همراه با اقامة « قسط» كه يكي از اهداف اصلي پيامبران الهي است ( نك : حديد 57/25 ) ، همة امتيازات بشري همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمايه‌ايبراي شناخت مردمان از يكديگر دانسته شده ، و آنچه ملاك و ميزان برتري دانسته شده ،فقط « تقوا» است ( نك : حجرات / 49 / 13) . پيامبر اسلام (ص) براي تحقق اين جنبه ازرسالت خويش ، در شهري كوچك حكومتي مبتني بر اصل توحيد و قسط بنا نهاد و اقوامناسازگار حجاز و تهامه را به سوي اتحاد و تشكيل « امت واحده » رهنمون شد ( نك : انبياء / 21 / 92 ) كه به منزلة بازگشتي به اين پيشينة قرآني بود كه همگي مردماننخست امتي يكپارچه بوده اند و پيامبران همواره كوشيده اند تا يگانگي امت را بازگردانند و قوام بخشند ( بقره / 2/ 213 ) . پيام رسالت آن حضرت ، هر چند كه نخستمي‌بايست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز مي‌كرد ( نك : انعام /6/ 92 ) ، ازآغاز پيامي جهان شمول بود ( يوسف / 12/ 104 ) . در برخورد با آداب و رسوم مردمانعرب ، اگر چه قرآن در مقام ستيز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حميت اعرابپيش از اسلام را « حميه الجاهليه » خوانده است ( نك : فتح / 48 / 26 ) ، اما دربرخورد با رسوم پسنديده و گاه مبتني بر تعاليم آسماني ، نقش اسلام جهت بخشي توحيديو تصحيح انحرافها بود.

کلمات کلیدی

خلاصه از زندگی نامه پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش