درحال بارگذاری ....
به هایپرتمپ خوش آمدید.وارد یا عضو شوید کاربرگرامی شما اکنون در مسیر زیر قرار دارید : تاريخه بيماري ايدز HIV

تاريخه بيماري ايدز HIV

تاریخ ارسال پست:
یکشنبه 26 مهر 1394
نویسنده:
reyhaneh
تعداد بازدید:
714

 

تاريخ و پيشينه برنامه ریزی

چگونگي توصيف تاريخ و پيشينة برنامه‎ريزي، به آنچه كه از برنامه‎ريزي برداشت مي‎كنيم ارتباط دارد. از اين به بعد در رابطه با جزئيات بيشتري از تعريف برنامه‎ريزي بحث خواهيم كرد. امّا در قالب ديدگاه و دورنماي نظر ما تعريف برنامه‎ريزي قابل مقايسه نمي‎باشد.

(اندازة) ميزان چنين تعريفهائي داراي وسعتي از گستردگي به اندازة يك جهان تا كوچكي يك فعاليت محدود مي‎باشد، اين ديدگاههاي متفاوت، تصورات بسيار متفاوتي از تاريخ و چگونگي گسترش برنامه‎ريزي تا به امروز را ايجاد مي‎كنند.

برنامه‎ريزي (عمومي): پيشينه

در يك نگاه گسترده، برنامه‎ريزي بعنوان يك «دورانديشي ساده متداول» تعريف شده است. شامل تكامل و تكوين نيروهاي دروني، پيش‎بيني اشكال زندگي بيولوژيكي و حيوانات و سنجش فعاليتهاي انسان مي‎باشد. در اين راه، ما همانند آنچه ملوين برنچ (Melvin Branch) گفته است. مي‎توانيم پيشينه برنامه‎ريزي را دخول به پيشرفت انقلابي اشكال بسيار پيچيده زندگي از حالت ساده آن بناميم. او چنين «در برنامه‎ريزي درون زا» را با بيان موارد محيطي پيچيده‎اي همچون توليد مثل «پرنده آفريقاي شرقي» the east African weaverbird كه بستگي به زمان تخم‎گذاري حشرات در زير لانه‎اش دارد نشان مي‎دهد.

اگر چه ممكن است با چنين مثالي از مسأله مقداري دور شويم ولي بهتر است آنچه را كه برنامه‎ريزي مي‎ناميم، تمرين دورانديشي متفكرانه انسانها تلقي كنيم. لذا اين ديد، پيشينه برنامه‎ريزي را به سوي فرهنگ بشري سوق مي‎دهد. ساختن ابزارها، يكي از نشانه‎هايي است كه باعث متمايز كردن بشري از ديگر مخلوقات مي‎گردد و تأكيد بر اين نوع دورانديشي متفكرانه مي‎باشد. در اين نگاه، برنامه‎ريزي نوعي طرح گذركردن از فعاليتهايي است كه مانع هر گونه فعاليت انساني گذشته مي‎شود و اين بطور خالص يك عكس‎العمل غريزي يا يك پاسخ غير ارادي مي‎باشد. ممكنست اين دورانديشي متفكرانه بطور انفرادي يك معني گستردةتري را نسبت به آنچه كه مد نظر ماست برنامه‎ريزي ارائه دهد.

لذا اگر ما برنامه‎ريزي را بصورت اجتماعي تصور كنيم، نسبت به يك فعاليت انفرادي، ريشه‎هاي برنامه‎ريزي به اولين ملزومات ساختاري جوامع در اولين تاريخهاي بشري گسترش مي‎يابد. در جوامع اوليه صيادي و شكارچي‎گري برنامه‎ريزي فعاليتهاي معمولي پيشروي متفكرانه و گسترش استراتژي‎هاي فعاليتها همواره اتفاق افتاده است. چنين جوامعي در فعاليتها و نتايجشان بسيار اميدوار شناخته مي‎شوند.

در يك حالت، دقيقاً همانطور كه يك طراح براي ساختمان برنامة‎ريزي خاصي دارد و بدون توضيح چگونگي انجام آن، خواهان اجراي اين برنامه مي‎‏باشد. نقاشي موجود در غارها نتيجه شكار صيادان و طراحي نقاشان مذهبي مي‎‎باشد.

اين ارتباط بين برنامه‎ريزي و معجزه، يا يك شخص مذهبي بعنوان برنامه‎ريز، متناقض با برنامه‎ريزي و منطق بنظر ميرسد و چيزي كه امروزه رواج دارد چيزي است كه از زمان روشنفكري افكار گسترش يافته است. هنگامي كه ارتباطات بين علل و اثرات در نظر گرفته نشوند، رازها بوجود آمده ورموز بعنوان يك وسيله عمل مي‎كنند.

بر همين مبنا، از ديدگاههاي متفاوت نقش برنامه‎ريزان بعنوان يك رهبر مذهبي تاكنون ادامه دارد. بهترين مثال از اينگونه برنامه‎ريزان ايمهوپت (Imhotep) است. كسي كه در امپراتوري سوم در مصر زندگي مي‎كرد (حدود 2100سال قبل از ميلاد). بعنوان مشاور فرعون زوسر (Zoser). ايمهوپت در خداشناسي مصر داراي اعتبار بوده، با اختراع هرم و خصوصاً هرم زوسر كه باستانشاسان معرفي كرده‎اند (يك مثال براي اولين هرمها است).

اگر چه با توجه به يافته‎هاي باستانشاسان تاريخ عنوان مي‎كند كه ايمهوپت مسوؤل برنامه‎ريزي و مكان گزيني پايتخت زوسر بوده و حتي يك طرح قابل درك براي معبد و آرامگاه ارائه نموده كه قستمهائي از آن هم اكنون نيز مدرن مي‎باشد.

با اينكه تمدنهائي بر پايه كشاورزي خيلي پيچيده رشده كرده‎اند، استفاده آنها از برنامه‎ريزي خيلي آشكار بوده، بخصوص در مهارتهاي سازماندهي اجتماعي و مذهبي آنان.

در جوامع كشاورزي نيز برنامه‎ريزي‎ها بر مبناي مذهب و سيستم اجتماعي صورت مي‎گرفته از جمله تمدن مايا در آمريكاي مركزي، و چنين جوامعي بر مبناي اعتقادات مذهبي و رفتاري جامعه و پيشگوئي سيكل فصول در كشاورزي برنامه‎ريزي مي‎كرده‎اند.

سلسله مراتب نظامي و مهارتهاي اجتماعي باعث بروز برنامه و مديريتي شده‎اند كه امروزه آنرا «امنيت و سياست خارجي» مي‎ناميم كه خدمات محلي و مديريت را در كليه تمدنهاي پيشرفته در قرون برنز و آهن تأمين مي‎كند. و گسترش آن از چين در شرق تا حوزة سند   (Indus Valley) و بين‎النهرين (Mesopotamia) كه به آسياي صغير و مصر در غرب كشيده شده است.

اولين الگو براي مديريت برنامه‎ريزي در اين نوع از فرهنگ، حضرت موسي مي‎باشد كه در كتاب تورات شرح داده شده است. برنامه‎ريزي در اين نگاه يك فعاليت صحيح در كليه جوامع تا به امروز بوده، در غرب از تمدنهاي كلاسيك يونان و رم از ايالات محلي و امپراتوريهاي تجاري قرن نوزدهم در آفريقا از زيمباوه و مالي (Mali) به Ashanti وZulu در آمريكا از آزتك (Aztec) و امپراتوريهاي اينكااتا ايروكويز(Iroquois) در آمريكاي شمالي، در شرق از امپراتوري ايران تا چين و ژاپن فرهنگها ادامه مي‎يابد.

برنامه‎ريزي و شهرها

مثل شهر- معبدهاي مايا در آمريكاي مركزي را بعنوان يك عنصر اعجاب‎آور از فرهنگ و تمدني كه فعاليتهاي خود را برنامه‎ريزي مي‎كنند ذكر كردم.

شهرها بعنوان يك بخش مهم از كليه تمدنها مي‎باشند، بطور كلي فرهنگها بزرگترين اعتباراتشان را در شهرها مي‎يابند. اكثر شهرها برنامه‎ريزي شده‎اند گاهي اوقات بطور كلي اما هميشه در يك قسمت وسيع و مشخص داراي برنامه‎ريزي مي‎باشند.

در يك نگاه كه طيف وسيعي از موافقان را جلب توجه مي‎كند، برنامه‎ريزي يكي از ضرورتهاي برنامه‎ريزي شهرهاست. از اين ديد مي‎توانيم با پيگيري پيشرفت شهرهاي برنامه‎ريزي شده تاريخچه برنامه‎ريزي شهري را آشكار سازيم. از ابتداء شهر جزئي از فرهنگ انساني بوده و اولين شهرهائي كه كشف شده‎اند داراي برنامه بوده‎اند. و اين مطلب از مكان گزيني شبكه‎اي با قاعده در هاراپا (Harappa)، كاببانگان (Kabangan)، و هوهنجو دارو (Mohonjo-Daro) قديمي‎ترين شهرهاي كاملي كه تاكنون شناخته شده‎اند مشهود است. اين شهرها بين سالهاي 2150 تا 1750 قبل از ميلاد وجود داشته‎اند در يك تمدن كه در حاشيه رود سند گسترش يافته بود. براي اثبات بيشتر اينكه اين شهرها داراي برنامه‎ريزي بوده‎اند مي‎توان به اين اشاره كرد كه هر سه شهر گرچه صدها مايل جدا از هم قرار داشته‎اند امّا از يك طرح استاندارد تبعيت مي‎كرده‎اند.

شبكه شطرنجي بعنوان پايه براي تنظيم خيابانها و خانه‎ها يك طرح قديمي مي‎باشد. يك اردوگاه كارگران مصري در سال 2670 قبل از ميلاد، اين طرح را نشان مي‎دهد. اما آيا اين يك طرح مي‎تواند گواهي بر برنامه‎ريزي سيستماتيك باشد.

شهرهاي برنامه‎ريزي شده در دل كليه تمدنهاي قديمي و بزرگ موجود بوده، اغلب طرحهاي عمومي اين شهرها شكل بيروني و شيوه كشورداري و سنبلهاي مذهبي آنان بوده شامل: ديوارهاي بيروني، خيابانهاي اصلي،‌بازار، قصر يا كاخ و تركيبات معابد.

اما عناصر برنامه‎ريزي شده آنان هنوز تعجب ما را برمي‎انگيزد. معابد اور (Ur) بابيلون (Babylon)، نينوا در بين‎النهرين (ninereh)، تبس (‏Tebes) و كارناك (Karnak) در مصر، تئوتيوكان (Teorihucan) و چيچن ايتزا (Chichen Itza) و اوكسمال (Uxmal) در آمريكاي مركزي و آنگلكوروات (Angkor Wat) در كامبوج و بووبودور (Borobodur) در اندونزي و قصرهاي مختلف پرسپوليس در ايران دور شاروكين (Dur sharrukin) در بين‎النهرين و پايتختهاي امپراتوري از جمله آزتك تنوتيلستان (Aztec Tenochtitlar) و شانگهاي چين بعضي از شهرهاي برنامه‎ريزي شده مي‎باشند.

همچنين شكل اين شهرها بازتابي از اثر افكار مذهبي در برنامه‎ريزي مي‎باشد. اين چهره پنهان مذهب در برنامه‎ريزي همانطور كه در هر فرهنگي تصور شده، بصورت حكم تقدس دنيا نشان داده شده. يك چنين تصوري يا تعريف جهانشناسي آن كه از زبان سانسكريت گرفته شده ماندالا (Manadala) نام گرفته است.

ماندالا بعنوان طرح پايه براي شكل شهرها در فرهنگهاي باستاني وجود داشته و گسترش يافته است. برنامه‎ريزي شهري سنتي در چين بصورت zine-Squme (كه برنامه‎ريزيهاي مدرن بيچينگ (پكن سابق) Beijing بر آن پايه مي‎باشند) يك ماندالا است. برنامه‎ريزي و معماري هندوي باستاني، دستورالعملي براي حالت خاص از ماندالا در برنامه‎ريزي شهري بوده‎اند. اين دستورالعملها منابع برنامه‎ريزي براي شهر هندسي جاليپور (جيپو) (Jaipur) بوده كه در قرن هجدهم بازسازي شده است.

همچنين پايه برنامه‎ريزي شهر رم يك ماندالا بوده، خيابانهاي اصلي آن با چهار چهارراه نشان دهنده دنيائي است كه به چهار قسمت تقسيم شده و مركز آن روم مي‎باشد. گرچه همانطور كه ملاحظه كرديم، شهرهاي برنامه‎ريزي شده خيلي قديمي‎تر هستند، تمدن كلاسيك يونان بطور عمومي با اصول برنامه‎ريزي شهري سيستماتيك شكل گرفته. هيپوداموس پدر برنامه‎ريزي شهري نام گرفته كه او برنامه‎ريزي را براي بازسازي شهرش مليتوس (Miletus) كه در جنگ آسيب ديده بود شروع كرد برنامه او بصورت يك شبكه هندسي كه خودش (البته به غلط) اختراع كرده بود مي‎باشد. شهرهاي يونان و هلني Hellenistic در قسمتهائي و يا بطور كامل بصورت شبكه‎اي برنامه‎ريزي شده بودند، آنها عناصر استاندارد را شامل مي‎شوند مثل يك معبد (اغلب بالاترين نقطه يك پتر يا آكروپليس مثل مشهورترين آن در آتن) يك مجتمع بازاري يا آگورا، يك آمفي تئاتر (براي نمايش و تجمعات) و سيرك براي ورزش و سرگرمي.

رم بصورت ارگانيك درون سرزمينهاي وسيع گسترش پيدا كرد و در نهايت روستاهاي مسكوني كه در بلندي قرار داشتند بدنبالش به آن چسبيدند و اما قسمتهاي عمومي داراي برنامه‎ريزي بود. همانطور كه هنوز مي‎توانيم با گشت و گذار در خرابه‎هاي ميدانهاي رم باستاني آنرا احساس كنيم. رم همچنين مي‎تواند مثالهايي اوليه از آئين نامه‎ها باشد محدود كردن ارتفاع ساختمانها (بخاطر خطر سقوط) و محدوديت تجمع اشيا در شب براي جلوگيري از برخورد در كوچه‎ها باريك همراه يا ترافيك عابران پياده و ارابه‎هاي جنگي امپراتوري رم يك تمدن بسيار خوب برنامه‎ريزي شده بود. داراي سلسه مراتب و استراتژي در لشگريان رومي، داراي شبكه گسترده مديريت كشوري و تأسيسات زيرپايه‎اي و پلهاي فوق‎العاده مهندسي ساز و آبراهها و بزرگراهها. در اين دوره از زمان، انفجاري از زيستگاههاي برنامه‎ريزي شده ديده مي‎شود كه تعداد زيادي از آنها بعدها جزو شهرها اصلي اروپا شدند.

 

اين كاستروم (Castrum) يا اردوگاه نظامي مي‎باشد كه مدلي براي سكونتگاههاي برنامه‎ريزي شده رم بوده كه اغلب بصورت شهرهاي مستعمراتي و پادگاني شروع مي‎شده. اردوگاه آنها توسط يك سري موانع  مربعي شكل محدود مي‎شد.

همراه با طرح شبكه‎اي كه فضاهاي مسكوني به چهار قسمت تقسيم مي‎شود با دو خيابان اصلي كه توسط ميدان يا بازار تقاطع پيدا مي‎كرد و به چهار دروازه ختم مي‎شدند. انتظار مي‎رود شهرهاي قرون وسطي بعنوان شهرهاي گسترش يافته ارگانيك كه شكل نهائي آنها نتيجه همخواني ناخود‎آگاه طرحهاي هريك از ساختمانها و از نتيجه فضاهاي بين آنها بوجود آمده باشد.

عناصر اصلي شهري در اين شهرها همچنين بصورت برنامه‎ريزي شده بودند، كليساها و ميدانهاي آنها اغلب در مراكز شهري و از همه مهمتر ديوارها، لژها و سالنهاي اجتماعات. گاهي اوقات برنامه‎ريزي ساده‎اي مشخص مي‎گردد از جمله ميادين شهري و سالنهاي شهري در فلورانس قرون وسطي (the pizza del signoria) و سينا Siena (the piazza del Campo). اروپاي قرون وسطي همچنين داراي شهرهاي جديدي بود كه امروزه با شكل غير برنامه‎ريزي شده آن دورانشان متفاوت بنظر نمي‎رسند.

اين شهرهاي برنامه‎ريزي شده، سونتگاههاي مرزي يا مستعمراتي بوده كه توسط پادشاه يا ارباب زمين دار تأسيس شده بودند تا قانون خودش را روي يك سرزمين حاكم كند و پيشرفت اجتماعي و اقتصادي آن گردد.

آنها باستيدها (Bastides) قرون وسطايي از لانگدوك (Lang uedoc) و پروونس             (Provence) در فرانسه و شهرهاي استحكام يافته در ولز (Wales) و شهركهايي كه توسط شواليه‎هاي در شرق آلمان ساخته شده بودند را شامل مي‎شدند. اين سكونتگاههاي برنامه‎ريزي شده داراي برنامه شبكه‎اي معمولي خودشان بودند و توسط توپوگرافي و شرايط محلي اصلاح شدند و مشكل چهارگوش و بر پايه سابقه روسي بنا شده‎اند.

ديوارها را همچنين شكل چهارگوش مي‎ساختند كه خيلي به حالت گرد نزديك بود چيزي كه حالتهاي قرون وسطي به آنها ديكته مي‎كرد. شكل شهركها بستگي به عوامل همچون وجود قلعه و يا طول استحكامات داشت. در طي دوران رنسانس و باروك (Baroque) در اروپا (با تفاوتهائي بين جنوب، مركز وشمال در اروپا) مابين قرون 15 تا 18 و گسترش شهرها و روستاهاي برنامه‎ريزي شده بسيار زياد بود. در قرن پانزدهم اروپا شاهد شروع يكسري ايده‎هاي كلاسيك از طراحي شهري بود كه براي يكسري برنامه‎ريزيهاي شهري بصورت ايده‎آل بيان مي‎شد. طراحان اين «آرمانشهرها» سعي مي‎كردند تا تركيبي از ماندالا كه تأكيدي به تصورات ديني و فلسفي مي‎شد با توجهات تجربي از دفاع كه استحكاماتي عليه حملات جديد از جمله توپخانه‎ها را مهيا مي‎كرد، بوجود آورند.

اين عقايد شكل انسجام يافته‎اي پيدا كرد. در برنامه‎ريزي سكونتگاههاي جديد از پالمانرا     (Palmanora) در ايتاليا تا سن پتزربورگ در روسيه (St.petersburg) و گسترش شهرهاي برنامه‎ريزي شده ازما فهيم (Monnheim) درآلمان تا ادينبورگ در اسكاتلند        (Edinburgh). سكونتگاههاي جديد شهري در شمال آمريكا در قرن حاضر نير نشان مي‎دهند كه آنها برنامه‎ريزي داشته‎اند بعنوان مثال فيلادلفيا و پنسيلوانيا توسط ويليام پن وشريكش (William Penn) و (Thomas Holme). در سال 1683 برنامه‎‏ريزي شده است. شكل آن همچنين كاستروم روي را بخاطر مي‎آورد.

با داشتن شكل چهارگوش و بلوكهاي شبكه‎اي، با دو خيابان اصلي موازي بسوي ميدان مركزي و هريك گوشه با يك ميدان منظم مي‎گردد.

ساوانا (Savannah) و جورجيا (Georgia) توسط جيمز اوگلتورپ (Jame Oglethorpe) عضو مجلس انگليس، در سال 1733 برنامه‎ريزي شده است مثال ديگري مي‎باشد. نقشهاي آن الهام گرفته از ميدانهاي مسكوني لندن بوده است و شامل يكسري واحدهاي ميداني همسايگي كه وارد (Wards) ناميده مي‎شوند. هر يك از آنها شامل چهل واحد مسكوني كه در يك شبكه بدور يك ميدان مركزي قرار گرفته بود مي‎شدند با يك خيابان اصلي كه شبكه ميداني را از واردهاي (Wards) ديگر جدا مي‎كرد. در قرن 19، برنامه‎ريزي شهري معنا و كارآيي تازه‎اي يافته بود، علاوه بر نقش محلي در طراحي شكل فيزيكي شهر، بصورت كلي در پائين شرح داده خواهد شد. در چنين زماني برنامه‎ريزي كلي شهرها بدون توقف ادامه داشت. بازسازي شهري براي برنامه‎ريزان شهري مشكل ديگري را ايجاد كرده بود و بعضي نتايج تلاشهاي آنها مهري بر شخصيت اين شهرها تا امروزه گذاشت. مثالهايي كه بطور معمول به ذهن مي‎آيند بلوارهاي پاريس مي‎باشد كه نتيجه برنامه‎ريزي هوسمان در سال 1855 مي‎باشد. رينگ اشتراوس (Ringstrass) در ويفا، نتيجه برنامه پيشروي سطوح شهري جهت استحكامات توافقي بود. علاوه بر بازسازي و پرسازي قسمتهاي قديمي شهرها، در قرن 19 برنامه‎ريزان مسؤول گسترش شهرهاي متعددي بودند كه شامل شهركهايي مي‎شدند. آنها همچنين برنامه‎ريزيهايي از قبيل اجتماعات حاشيه شهري، شهركهاي همكار و شهرهاي جديد و پايتختها داشتند.

پلمان(Pulman) و ايلينوئيز (JIionois) و ساليتر (saltaire) انگلند (England)،‌ مثالهائي از شهركهاي مشترك المنافع دهلي نو در هند و واشنگتن D.C از پايتختهاي برنامه‎ريزي شده هستند. هنگامي كه به سوي قرن 20 حركت مي‎كنيم به نتيجه مي‎رسيم كه برنامه‎ريزي شهري خيلي پيچيده است كه مستلزم بيشتر از يك طرح كلي شكل نهائي شهرهاست. بدونشك، درست است كه قبل از برنامه‎ريزي و ساخت يك شهر بزرگ يا گسترش يك شهرستان يا بازسازي كلي هميشه يكسري سؤالات مربوط بهم پيش مي‎آيد.

چگونه گسترش سرزمين و مقررات آن مديريت مي‎گردد؟ چه نوع جمعيتي نياز بوده و چه تحريكاتي لازم بوده كه به آنها داده شود؟ چگونه هدف گسترش را بودجه‎بندي كنيم. طرح گسترش بايد توسط مهندسين براي كارهاي فراهم سازي جاده‎ها و پلها و فراهم‎آوري آب و فاضلابها معين گردد. اما صنعتي شدن و خصوصي‎سازي جوامع اروپا و آمريكا در قرن 19 مشكلات جديدي را بوجود آورد كه اين ديگر سؤالات را بوجود آورد. اين نشان‎دهنده اين است كه چگونه اين مشكلات مشاهده شدند و مشخص شد چگونه مي‏توانيم ريشه‎يابي كنيم و برنامه‎ريزي كنيم همانطور كه امروزه مي‎دانيم.


برنامه‎ريزي معاصر و ريشه‎هاي آن

عقايدي كه پشت سر برنامه‎ريزيهاي امروزه قرار دارند و كارهائي كه براي برنامه‎ريزي شهري صورت مي‎گيرند نه تنها به قدمت برنامه‎ريزي شهري و طرحي كه شرح دادم نيست، علاوه بر اين ريشه‎هاي اين برنامه‎ريزي در قرون 18 و 19 مي‎باشد وقتي كه نتيجه انقلاب صنعتي در آمريكاي شمالي و اروپاي غربي حس مي‎شد.

محله‎هاي شلوغ و كثيف و فقير نشين شهرهاي جديد صنعتي، نتيجه تكنولوژي ساخت و حمل و نقل مي‎باشد. بيگانگي و فقر كارگران شهري در جوامع جديد صنعتي علامتهاي صنعتي شدن بودند كه چندين نوع تحرك مقابله آميز را برمي‎انگيزد.

آنها مي‎توانند در 3 زير مجموعه طبقه‎بندي شوند اما اكثر جريانهاي غير وابسته‎اي از عقايد مي‎باشند كه بطور تقريبي در برنامه‎ريزيها، تجمع يافته، همانطور كه در قرن 20 آنها بعنوان «كفايت علمي» و «زيبائي شهري» و «عدالت اجتماعي» مي‎گفتند. همانطور كه اورسلي Eversely ناميد، ريشه‎هايشان در مكاتب «سودگرائي» و «آرمان گرايي» قرن 19 مي‎باشد. مكتب سودگرائي براي همه مردم از سياستهاي اقتصادي نشأت گرفته و ارتباط مسطحي با برنامه‎ريزي يافت. در قرن 19 در افكار اقتصادي همچون تئوري ريكاردو در اجارة زمين بود. Ricardo

عقايد آرمان گرايانه حداقل به اوايل رنسانس باز مي‎گردد و در رجوع به بالا شامل «ايده‎آل شهرها» مي‎گردد. در قرن 19 آرمان گرايان اولين كساني بودند كه نسبت به بيماري ناشي از صنعتي شدن عكس‎العمل نشان دادند. در ميان آنها فيلسوف فرانسوي بنام Fourier بوده كه مكتبش فالانستر «Phalanstere» بود بعنوان شكل جديدي از جوامع خودكفا كه در يك لگا-استراكچور مساكن گزيدند. ديگري روبرت آدن (Robert Owen) صنعتگراي اسكاتلندي بود كه سكونتگاههاي آرمان‎گرايان را در بريتانيا و ايالات متحده پيدا كرده بود.

فن آوري و مديريت

كفايت علمي براي پيشرفت مديريت و تكنولوژي در برنامه‎ريزي يك نياز است. در قرن 19 پيشرفتهاي مهم تكنولوژي مهرشان را بر روي برنامه‎ريزي و توسعه شهري كوبيده بودند. يكي از آنها كه در بريتانيا در دهه 1840 اختراع شده بود سيستم انتقال آب و دفع فاضلاب بود كه سريعاً در اروپا و شمال آمريكا گسترش يافته بود. جهت گسترش تحركات نيروئي داده شده بود براي برنامة دفع فاضلاب و گسترش مهندس دفع فاضلاب و شهرداري ديگر اثرات علمي ترقي تكنولوژي حمل و نقل شامل: راه‎آهنها، جاده‎ها، ترامواها كه تحول وسيعي در صحنه شهري بوجود آورد. اينها با تكنولوژي نقشه‎برداري و اطلاعات شهري جفت شده‎اند كه هنوز در استانداردهاي ما باقي هستند. اما يك نتيجه مشخص در خطاهاي مجازي كه امروزه وجود دارند ديده مي‎شود.

اين پيشرفتهاي تكنولوژيكي فعاليتهايي وسيع در زمينه برنامه‎ريزي و طراحي گسترش شهرها و توسعه حومه ايجاد كردند. تقريباً در چنين زماني جريان اصلاح اجتماعي كه در پائين شرح داده خواهد شد، اثرش را بر روي برنامه‎ريزي شروع كرد. اين شامل قانونگذاري در ارتباط با حفاري‎ها، ذخيره آب، كنترل پس‎آبها و دود كارخانجات و مسكن‎گزيني و بوجود آوردن يك ساختار مديريتي در حكومت محلي براي موثر واقع شدن اين قوانين مي‎گردد.

در انتهاي قرن، نتيجه اين پيشرفتها، انتقال مهارتها و افزايش شغل چه حرفه‎اي و غير حرفه‎‏اي بود از جمله: مهندسان معمار، نقشه‎برداران راه و ساختمان، بهداشت و شهرداري از آنجائيكه بطور معمول براي مشتريان مشخصي كاركرده بودند در حال حاضر تعدادي از آنها به آژانسهاي دولتي مركزي و محلي كشانده شده‎اند. در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 در غرب اروپا و شمال آمريكا، كنترل گسترش برنامه‎ريزي كاربري زمين معرفي شد.

اولين كشور آلمان بود با Prussian Line aot در سال 1875، قانون ساختمان پادشاه ساكسوني در سال 1990 و قوانين مشابه ديگر در شهرها و ايالات بود. در بريتانياي كبير، فعاليت مسكن‎گزيني برنامه‎ريزي شهري و غيره در سال 1909 به تصويب رسيد و در ايالات متحده منطقه‎بندي در سال 1916 در نيويورك آغاز شد و به سرعت در كشور گسترش يافت.

اصلاح اجتماعي

عدالت اجتماعي ضميمه ديگري از برنامه‎‏ريزي مدرن است كه ريشه‎هايش در حركات اصلاحات اجتماعي در قرن اخير مي‎باشد، در اروپاي غربي نگراني در باره افزايش فقر و نابرابر اجتماعي و اثرات ناراحت كننده آن در پخش گستردة محله‎ها كثيف و خراب و بيمار شهري و خلاف كه توسط چندين كميته و ارگان تحقيقاتي ثبت شده بود، رشد كرد. اضطراب و فشار سياسي از يك طغيان قوانين اجتماعي ناشي شد كه سيستمهاي جديدي از مؤسسات حمايتي براي فقرا ايجاد كرد شروع به قراردادن فشار بر اقتصاد خصوصي بود. براي مثال در بريتانيا قوانين فقراي باستاني بصورت اساسي در سال 1834 اصلاح شد. كميته تحقيقاتي پيل (Peel) در سالهاي 1845-1844 توسط قوانين اجتماعي بيشتري تعقيب مي‎شد و ديگر كميته سلطنتي در سال 1855، كه نتيجه آن ساختار مسكن‎گزيني،‌ سيستمهاي تخليه فاضلاب و سلامت عمومي بود. نتايج مشابهي در فرانسه، آلمان، ايالات متحده رخ داد. توجه به عدالت اجتماعي توسط هر دو جريان فكري «سودگرا» و «تحليل گرا» در جامعه ترويج مي‎شد. اصلاحات مسكن‎گزيني و سيستم تخليه فاضلاب توسط گروههاي بشر دوست حمايت مي‎شد كه عقايدشان منشأ گرفته از مذهب بود. در همان زمان صنعتگرايان روشن‎ركر نتيجه پيشنهادشان را بصورت شرايط انساني به كارگران مشاهده كردند.

نهايتاً‌ اين توجه توسط جامع‎گرايان حمايت شد. در ميان نسل تخيل‎گرايان، حركات جامعه‎گرايان در اوايل قرن 19 شروع شد و دنباله آن در اروپا رشد كرد و حتي پس از شكست انقلابهاي سوسياليستي پيشرفته در سال 1848 ادامه داشت.

در انتهاي قرن 19، سوسياليستها در مديريت محله‎‏اي شهري در اروپا سرشناس شده بودند. اصلاحات برنامه‎ريزي و مسكن‎گزيني با شدت و قدرت بيشتري صورت مي‎گرفت. بعنوان مثال در انجمن لندن. آنها كميته مسكن‎گزيني را در دهه 1890 حاكم كردند و چندين ابتكار مربوط به برنامه‎ريزي كه داراي اهميت بود را تحت نظر قرار دادند.

 

 

 

طراحي و برنامه‎ريزي شهري (اجتماعي كشوري)

زيباسازي شهري، سومين شاخه در شبكه عقايدي است كه برنامه‎ريزي شهري را امروزه مي‎سازد. بدون شباهت به كفايت اهداف و عدالت اجتماعي كه در قرن 19 پا به صحنه روزگار گذاشت، برنامه‎‏ريزي شهري و طرح شهري داراي قدمت بيشتري بود. امّا در قرن 19 برنامه‎ريزي و طراحي شهري بصورت مؤسساتي گشت كه قبل از آن چنين نبود. همانطور كه ديديم، گسترش و بازسازيهاي شهرهاي برنامه‎ريزي شده در اروپا و آمريكا در قرن 19 به خوبي انجام شده بود. عقايد طراحي زيبائي‎شناسي شهرها در سال 1889 بر پايه هنر كاميلوزيته در ساخت شهرها، بر پايه تفكرش از قواعد طراحي شهرهاي قرون وسطي ترقي بزرگي كرد. يك توجه جديد براي شكل شهر باعث طراحي اجتماعي در اروپا شد. برنامه‎ريزي زيته (Sitte) گسترش نيافته بود، اما در دراز مدت تفكرش گسترش يافته بود. اثر فكري او بيشتر در مركز اروپا معمول بود همانطور كه رقابتهاي طراحي شهري در نيمه دوم قرن در آلمان و اتريش معمول بود نتايج اين تفكرات بر روي شهرهائي مثل وين   (Viena)، كلن (Cologne)، مونيخ (Monich) و برلين (Berlin) نقش بست. عقيده طراحي شهري پيشروي گسترده‎اي را در ايالات متحده هنگامي كه حركت زيباسازي شهر در 100 سال آخر قرن 19 ظاهر شد بدست آورد. اين سوابق ضمانت نامه رشد شهرداري و اكثريت قسمتهاي ايالات متحده شد. شهرها بصورت ريشه‎هاي علفهاي پراكنده از پيشرفت شهري و هنر خارجي و فضاي تفريحي ذينفع شدند. اين شامل كار معماران برنامه‎ريزي طراحي منظر بود كه يكي از مهمترين آنها فردريك لا و آمستد بود ((Feredrick. Low Olmotetطراحي‎اش براي پارك مركزي نيويورك، برجسته بودن وي را نشان داد. اولمستديك كار برنامه‎ريزي و طراحي منظر گسترده‎اي را پيشرفت داد كه در سانفراسيكو پارك گلدن گيت (Golden gate) را برنامه‎ريزي كرد بعلاوه تعداد خيلي زيادي از پاركهاي ديگر و طرحهاي توسعه شهري را برنامه‎ريزي كرد. يك كتاب تحت عنوان توسعه شهرهاي كوچك بزرگ توسط چارلز مالفورد رابينسون (Charles Malford Robinson) ناشر مسائل اجتماعي خلاصه‎نويسي شد و افراد زيادي را مورد توجه خود قرار داد.

اما انگيزه اصلي براي زيبا‎سازي شهر معماري نئوكلاسيك طراحي شهري در اروپا بود بعنوان مثال در بازسازي پاريس توسط هوسمان (Haussmann) دانيل برنهام (Daniel Burnham) يك معمار برجسته شيكاگو و حامي اين نوع عقايد طراحي يكي از رهبران برجسته و سازماندهندگان شيكاگو و رداسپكوزيش (Chicago World Eypositian) شد كه در سال 1893 باز شد. برنامه اين گروه در طراحي زيباسازي شهري تأكيد داشت. جانمائي محوري، توده‎هاي كنترل شده طراحي منظم و استيل تقريباً نئوكلاسيكال آن براي يك دهه تا به حال بر روي برنامه‎ريزي و طراحي تأثير گذشت برنهام فلسفه خود را با گفته مشهورش تأكيد مي‎كرد: «پلانهاي كوچك نسازيد، آنها معجزه‎اي بر جريان خون نمي‎كنند و» كه بر اثر تاريخي‎اش كه پلان شيكاگو در سال 1909 بود مي‎توان استناد كرد. قسمتهائي از طرح او اجرا شده و تا به امروز براي شيكاگو قابل توجه و با ارزش است. عريض كردن خيابان ميشيگان والكردرايو (Wacleer Drive) ناوي پير (Navy Pier) و پارك ليك شور (Lake Shore) مي‎باشد.

برنامه‎ريزي در قرن حاضر

ادامه جنبش زيباسازي شهري در ايالات متحده و دور دنيا احساس مي‎شد. بطور مثال در واشنگتن D.C. امروزه دهلي نو (New Delhi) و كانبرا (Canberra). آخرين اجراي آن بين دو جنگ جهاني بود هنگامي كه عقايد برنامه‎ريزي تاريخي‎اش توسط معماراني كه به خدمت ديكتاتورها گرفته شده بودند اجراء مي‎شد. برنامه‎هاي هيتلر براي بازسازي كلي برلين هنوز غير قابل درك باقي مانده، رم هنوز داراي بعضي عناصر از برنامه 1931 موسيليني مي‎باشد و شكل فعلي مسكو بيشتر به برنامه 1935 استالين تعلق دارد.


-)حومه‎‏هاي باغي شكل و شهرهاي كوچك جديد:

درميان آخرين سالهاي قرن 19، سه جريان فكري از برنامه‎ريزي در بريتانيا به كنار يكديگر آمدند و در يك حركت كه وسط ابنزر هاوارد (Ebenezer Howard) پايه‎گذاري شد و در اولين كتابش بنام باغشهرهاي فردا گرد آمدند (Cities Of romorrow) بعنوان يك تصور غير عملي اجتماعي خود آموخته، عقايد هاوارد توسط تجاربش در ايالات متحده و آرمان گرائي و اصلاحات اجتماعي مقدماتي شكل گرفته بود. هدف هاوارد از باغشهر يك تركيب منحصر به فرد از عناصر بود. داراي تركيبي از بهترين گزينه‎ها از شهر و كشور در يك سكونتگاه با يك جمعيت محدود كه در يك سرزمين سبز از منطقه باغي شكل قرار گرفته بود. اين سيستم برنامه‎ريزي شده از سكونتگاهها كه هاوارد «واحدهاي اجتماعي» ناميده بود توسط يك راه‎اهن درون شهري به مركز شهر متصل مي‎شد. اين ديدگاه نقش نهائي نبود بلكه شامل جزئيات از فرآيند عملكرد بود كه اين شهرها را بوجود مي‎آورد و از حركت آنها جلوگيري مي‎كرد.

اين عقيده يك طرح غيرعملي بود. اين عقيده كاملاً‌ قابل اجرا بود. هاوارد و همكارانش انجمن باغشهر را براي انتشار عقايدشان بوجود مي‎آوردند و شركت پيشرو باغشهر را جهت اجراي آن تأسيس كرد. لچ ورس (Letch Worth) در 34مايلي لندن اولين باغشهر بود. كه بين سالهاي 1905 تا 1910 ساخته شد. سكونتگاه بعدي شهرك باغي همستد(Hampatead)بود كه بدنبال باغشهر ولوين (Welwyn) قرار گرفت. از آنجائي كه عقيده باغشهر بر روي برنامه‎‏ريزي و خانه‎سازي بريتانيائي بين دو جنگ جهاني تأثير گذاشته بود، بيشتر اجتماعات برنامه‎ريزي شده كه ساخته شده بودند به حاشيه شهرهاي متروپليس گسترش يافته بودند.

تأثير عقايد باغشهر بر روي برنامه‎‏ريزيها به سرعت انتشار يافت.

(Soria y Mata)ي اسپانيائي عقيده‎اش را بر روي يك شهر خطي كه بصورت يك حومه شهر ما در يد گسترده شده بود پياده كرد. در فرانسه بنوئيت لوي كتابش را با نام باغشهر (Cite Gardin) كه همراه القاء مستقيم از برنامه‎‏ريزي برتيانيائي بود تا هنگامي كه تحركات جديد غالب شدند بصورت پيشرفتهاي مقطعي برروي برنامه‎ريزي تأثير گذار بود. در آلمان قبل از جنگ جهاني اول دو اجتماع باغي برنامه‎ريزي و ساخته شده بود اين حركت شكل جامع شهري و اقماري و حومه را القاء كرد. گسترش اين حركت در چندين كنگره باغشهر بين‎المللي بازتاب يافت و مدل باغشهر براي سكونتگاههاي شهري در كشورهايي بسيار دورتر از بريتانيا مثل ژاپن قابل قبول بود. در ايالات متحده آمريكا عقيده باغشهر غربي پذيرفته شده بود. دو معمار نيويوركي كلارنس استين (Clarence Stein) و هنري رايت (Henry Wright) مريدان آمريكائي هاوارد شدند. بهمران كلارنس پري (Clarence pery) يك برنامه‎ريز اجتماعي كه عقيده «واحد همسايگي» را پايه‎ريزي كرد، هسته حركت باغشهر در ايالات متحده شدند و چندين حومه شهري را برنامه‎ريزي كردند كه بر پايه مديريت باغشهري بودند.

(Rudburn)، (New Jersy) در اوايل دهه 1930 توسعه يافتند و استين و رايت طرح باغشهر را با يك طرح چند بلوكي تركيب كردند و يكسري جاده منظم و سيستم مسيرهايي كه بطور كامل حركت وسايل نقليه را بصورت جداگانه مهيا مي‎كرد.

اين بعنوان طرح رادبرن معروف شد. بعدها آنها تيپ اجتماعي رادبرن را در پيترزبورگ و لوس‎آنجلس برنامه‎ريزي كرده و ساختند.

در دوران ركود اقتصادي يك آژانس «معامله جديد» فكر باغشهر را قبول كرد. مديريت باز مسكن‎گزيني به رياست ركسفورد تاگول (Rexford Tugwell) يك حامي آرماني از برنامه‎ريزي كسي كه به جايي رفته كه برنامه‎ريزي را چهارمين قدرت دولت ناميده. اين آژانس براي جلب بيكاران شهري و كارمندان دولتي جهت استفاده گسترش و ساخت اجتماعات جديد بعنوان يك وسيله ايجاد شده بود. سه شهر كوچك جديد در اين برنامه «كمربند سبز Green Belt» در حقيقت برنامه‎ريزي شده و ساخته شده بود : Green Belt، مري‎لند Maryland، واشنگتنD.C و Grenn hills و Ohio، بعد از Cincinnati، Greebdale، Wisconsin و لبه ميلواكسي.

از آنجائيكه اين تجربه برنامه‎ريزي در زمان خود در مقياس مناسبي نبود، اثر مهمي بر روي گسترش شهر بعد از جنگ داشت. بعد از جنگ جهاني دوم ايده باغشهر كيفيت خود را توسط برنامه شهرهاي كوچك جديد بريتانيائي كه در سال 1945 شروع شده بود بدست آورد. اولين نسل از شهركهاي جديد بعد از جنگ در بريتانيا خيلي به مديريت باغشهر اوليه شباهت داشتند. از ميان 14شهرك جديدي كه قبل از سال 1950 شناخته شدند هشت عدد از آنها براي جمعيت مهاجر طراحي شده بود. اما در انتهاي دهه انتقاد از مفاهيم برنامه‎ريزي اولين نسل بالا گرفت. تراكم‎هاي كم و سرزمينهاي حاصلخيز سرسبز در كرانه‎هاي سازه‎هاي پايه‎اي بالا قرار گرفتند و تجربه احساس بيگانگي توسط شهروندان در نتيجه دسترسي ضعيف به خدمات شهري و محيطهاي بي‎تنوع صورت گرفت و هدف جمعيت بسيار كوچكتر از آنچه بود كه هدف كمال حمايت و آسايش و خدمات آنان باشد.

دومين نسل از شهرها در حقيقت در عكس‎العمل به اين كمبودها برنامه‎ريزي شدند، با هدف پيشرفت حس شهرگرائي با جانمائي‎هاي پيچيده‎تر و تراكمهاي بيشتر، اولين آنها كامبرنالد در اسكاتلند بود كه در سال 1955 شروع شد تا تسكين بر وضعيت بحراني مسكن‎گزيني گلاسكو باشد. توسط مساكن مركز خطي در يك مگا استراكچور و تراكمش و خانه‎هاي كنار هم كامبرنالد به سختي با سازندگان قبلي‎اش در تضاد بود. بعدها اين نسلها شهرهايي بودند كه در فشار جمعيت قرار داشتند مثل بيرمنگام و ليورپول و چندين قطب گسترش يافته درشمال انگليس و اسكاتلند. برنامه‎ها براي اين شهركهاي جديد دقت بسيار زياد به ارتباط بين گسترش همياري و حمل و نقل عمومي را نشان داد. براي مثال ساختار شهرك رانكورن بر پايه يك مدار چرخشي هشت اتوبوس قرار گرفته بود و واحدهاي گسترده مسكوني براي نهايت جذابيت حمل و نقل عمومي و به حداقل رساندن مصرف ماشين برنامه‎ريزي شد.

در نسل سوم شهركهاي  جديد كه از سال 1966 شروع شد، برنامه‎‏ريزان متوجه شدند كه عبور از نياز به ماشين غير ممكن است و برنامه‎هايي شبكه‎اي شكل را براي حداكثر انعطاف نسبت به دسترسي به وسائل نقليه اتخاذ كردند.

اين شهركهاي جديد از شهركهاي قبلي بزرگتر بودند در آخر Milton Keynes الهام بخش‎ترين فرد آمريكائي است. آن بيش از پيشنيان مسكن‎گزيني خانواده مجرد و يك شبكه بزرگراه يك كيلومتر مربع داشت. جمعيت 250000نفري آن بر عقايد برنامه‎ريزي رايج اين سايز شهرها اثر گذاشت. همچنين كشورهاي ديگر نيز فرضيه شهرهاي جديد را پذيرفتند كه حالتهاي مختلف را دربرداشت. شهرهاي اقماري براي اسكان دادن جمعيتهاي زياد، گسترش شهرها مانند رشد قطبهايي در فضاهاي پيرامون و شهرهاي داراي منافع براي كارگران كه در صنعت استخراج يا نواحي مرز بودند.

همچنين اغلب قسمتهاي اضافه شده تحت عنوان شهركهاي جديد، شهرهاي جديد (غالباً پايتختها) و مناطق فضاي سبز طراحي و ساخته شده مي‎باشند. سوئدي‎ها نظريه شهري جديد را در طراحي حومة اقماري استكهلم اصلاح كردند. جامعه تازه برنامه‎‏ريزي شده Vallingby و Farsta سطح بالاي سرويس‎دهي، استخدام بسيار عالي محلي و طراحي كه هنوز يك مدل برتر مي‎‏باشد، ارائه مي‎دهد.

در فنلاند برنامه‎ريزي اقماري شهر هلسينكي (Sate lite Tapiola) بازتابي از نظريه باغشهر مي‎باشد و روسيه شهركهاي اقماري را در اطراف مسكو و چندين زيستگاه جديد جامع را  برنامه‎ريزي كرد. فرانسه در اواسط دهه 60 تا دهه 80 شهركهاي اقماري را برنامه‎رگيري و بنا كرد. در اطراف پاريس 5 شهرك اقماري به هدف استقرار جمعيت بالغ بر نيم ميليون نفر در هركدام از آنها و چندين شهرك كوچك در اطراف شهرهاي محلي ساخته شد. اسرائيل نيز بعنوان قسمتي از سياست پراكندگي جمعيت برنامه‎هاي شهرهاي جديد، گسترده‎اي را منطبق بر تجريه انگليسي شروع و اقدام نمود كه طراحي و تكميل آنها از اواسط 1950 تا 1970 طول كشيد كه نتيجه آن 21سكونتگاه بود. در مقايسه در ايالات متحده شهرهاي جديد نسبتاً خيلي كم تأثير گذاشته بودند و رشد كرده بودند. بهترين نمونه‎هاي شناخته شده از شهرهاي جديد كه در اوايل دهه 60 طراحي و ساخته شده بودند عبارتند از: Reston، Virginia، Columbia، Maryland و هر دو شهر واشنگتن و D.C كه نمونه‎هايي از توسعه برنامه‎ريزي در زمان خودشان بودند. پس از آن جوامع برنامه‎ريزي شده كه گسترش آنها تضمين شده بود (معمولاً بعنوان حومه‎هاي نسبتاً مستقل در حواشي نواحي ما در شهرها) گسترش بسيار زيادي يافتند. Lrvine و California، خارج لوس‎آنجلس يكي از بزرگترين و مطمئناً نمونه به يك شهر جديد حقيقي مي‎باشد. اگر چه از تعداد بالغ بر صد عدد از توسعه‎هاي برنامه‎ريزي شده كه به خود شهركهاي جديد را اطلاق نموده‎اند خيلي كمتر از حومه‎هاي توسعه يافته يا جوامع بازنشسته هستند. آخرين حمايت عمومي از ايده شهر جديد در ايالات متحده، جامعه جديد قانون 1968 كه عبارت بود از پيشنهاد كردن «وامهاي تضميني براي گسترش دهندگان» با اين انتظار كه برنامه‎ريزي و اجراي قطعات را به عهده بگيرند. در نهايت بر طربق نظريه اصلي باغشهر هاوارد اين برنامه حتي قطعه شهركهاي جديد در شهر را براي برانگيختن گسترش جوامع برنامه‎ريزي شده در شهرهاي مركزي داشت. اواخر آن در 1975 برنامه جوامع جديد تعداد 30پروژه را حمايت مي‎كرد اما تنها 6عدد از آنها سرانجام تكميل شدند كه آنها به اندازه هدف نهائي رشد نكردند. در بررسي آخرين برنامه‎ها بعنوان يك برنامه غلط تصور و شناخته شد و تأثير كمي رابر صحنه شهر داشت.

-) برنامه‎ريزي شهري و منطقه‎اي مبسوط :

نظريه‎اي كه شامل باغ شهر مي‎شد اصل و منشأ طرح جامع بود به صورتي كه فاكتورهاي اقتصادي و اجتماعي را در ساختار خود در شكل يك شهر دربرداشت.

هاوارد در اين طرح اوليه‎اش از باغ شهر بعنوان يك عضو در يك سيستم سكونتگاهي كه «شهر اجتماعي» را مي‎سازد. برنامه‎ريزي منطقه‎اي را نيز پيش‎بيني كرده است. اما اين طرح اوليه اولين بار بوسيله پاتريك گدس بيان شد (Patric Coeddes) او زيست شناس اسكاتلندي بود كه «حوزه منطقه طبيعي» يا منطقه شهري را بعنوان واحد مناسب براي تجزيه و تحليل نمودن محيط فيزيكي و انساني پيشنهاد كرده بود.

گدس نيز فرآيند تشكيل (Conurbution) (منظومه شهري ماپيونوشهر) كه همان تركيب چندين هسته شهري جداگانه در داخل يك شهر؟؟؟    مثل شرة غير قابل تشخيص مي‎باشد را شرح داد. و روشهاي برنامه‎ريزي و كنترل رشد شهري براي توليد يك الگوي بهتر از توسعه را پيشنهاد كرد. گدس سعي نمود تا برنامه‎ريزي علمي را انجام دهد بر پاية برنامه‎هايي از تجزيه تحليلهاي سيستماتيك از اطلاعاتي كه از محيطهاي طبيعي و اجتماعي بدست آمده بود. با تأكيد بر ضرب‎المثل معروفش تحت عنوان «بررسي قبل از برنامة نظريه‎هاي او در كتاب معروفش تحت عنوان «شهرها در تكامل تدريجي» در سال 1915 خلاصه شد، و تدريس او بيان شده و در كارهاي عملي بسيار وسيع انجام شده كه بصورت خيلي بزرگ و وسيع و بر حرفه برنامه‎‏ريزي شهري تأثير گذاشت. شايد معروفترين مريد آن لوئيس مامفورد نام داشت كه آن نظريه‎هاي گدس را در ايالات متحده منتشر كرد او به همراه اشتاين و رايت دكترين بود و چند نفر ديگر اتحاديه برنامه‎ريزي منطقه‎اي آمريكا را در سال 1923 تأسيس كردند. اين اتحاديه (RPAA) مفاهيم كلي برنامه‎ريزي منطقه‎اي را ترويج كرد و ارتقاء داد. روان برنامه‎ريزي منطقه‎اي شامل تجزيه و تحليل رايت و عقايد توسعة منطقه‎اي براي برنامه‎ريزي مسكن و منطقه‎اي نيويورك بود. اما نظريات غير عملي    (RPAA) با برنامه منطقه‎اي مربوط به پيشنهادات عملي نيويورك مغايرت داشت، گرچه هر دو موافقت داشتند: نياز بر تمركز زدايي ما در شهر بعداً داير شده و سرمايه‎گذاري شده توسط (Newyork RPA) كه مواجه شد با يك برگزيده تجراي يك دوره مهم طولاني تأثير گذار بر توسعه نواحي داشت.

حضور ديگر در برنامه‎ريزي منطقه‎اي در طول جنگ داخلي عبارت بود از اداره تنس ولي (Tenessee Valley Authority) كه تأسيس شد توسط رئيس جمهور فرانكلين روزولت در سال 1933 تا اين منطقه كوهستاني (شرق ايالات متحده) را از فقر خارج نمايد. همانطوري كه TVA رشد نمود. اگر چه رشد منطقه‎اي (غرق در برخوردهاي رقابتي بين قدرت زائيده شده و توسعة كشاورزي) و امروزه TVA خيلي كمتر از يك قدرت سودمند عمومي مي‎باشد.

در دهه 40 برنامه‎ريزي منطقه‎اي ضرورتاً ادامه پيدا كرد با يك جهت گيري به سوي منابع طبيعي. تأثير ديگر در ايالات متحده عبارت بود از حمايت از ناحيه‎گرايي كشاورزي توسط عده‎اي از جامع شناسان جنوبي.

در بريتانيا در دوره جنگ داخلي رشد قابل توجه‎اي عقايد تمايزات اقتصاد منطقه‎اي كه مطالعات منطقه‎اي در برنامه‎ها را برمي‎انگيزاند، مشاهده شد. در دهه 40 تا 50 علوم اجتماعي و جامعه‎شناسي در برنامه‎ريزي نفوذ كردند و ايده‎هايي راجع به گسترش منطقه‎اي نيز از آنها تأثير گذاشت. در 1960 والترايزارد (Wallter Izard) اقتصاددان، تئوري مكانهاي جغرافيائي را با تئوري اقتصاد و روشهايي براي ايجاد زمينه‎اي جديد در علوم منطقه‎اي تركيب كرد. با پايان يافتن دهه محتويات برنامه‎ريزي منطقه‎اي تغيير كرده بود، به تركيب بيشتر از چيزهايي كه به مسائل اقتصاديي و اجتماعي متمايل بود شامل حمل و نقل، اقتصاد معمول جهت توسعه و منابع محيطي و كيفي، با گسترش برنامه‎ريزي منطقه‎اي، آژانسهاي طراحي منطقه‎اي در كشورهاي مختلف بوجود آمدند، اولين آنها بنام Ruhrkohlen bezirk Siedlung Sverband، در سال 1920 در آلمان بوجود آمده بعنوان مسائل توسعه و Ruhr و تا امروز اين آژانس بصورت موفق موجود دارد. بعد از جنگ در آلمان غربي، مناطق توسعه شناخته شدند براي برنامه‎ريزي و توسعه، در اواسط دهه 60 فرانسه سرمايه‎گذاري زيادي در برنامه‎ريزي وسيع منطقه‎اي براي ناحيه پاريش و مناطق ديگر انجام داد و اين در هنگامي بود كه بريتانيا سعي در تكميل نمودن برنامه‎ريزي منطقه‎اي با سياست توسعه بخشي ما توسط انجام و هيئت توسعه اقتصادي مناطق بود.

برنامه‎ريزي توسعه منطقه‎اي در ايتاليا در منطقه Mezzagiorno كه تلاش منحصر به فردي در زمان خودش بود در اواخر دهه 50 و اوائل دهه 60، گرچه آخرين ارزشيابي‎ها از موفقيتهاي آن بهم خورد هستند. در هلند برنامه‎ريزي منطقه‎اي كه تركيب شده است با يك برنامه‎ريزي گسترده در كشور، داراي سلسه مراتب از سطح ملي به سطح محلي مي‎باشد و در ميان كليه برنامه‎ها 11 استان اين كشور مي‎‏باشد. مانند اين مورد در اكثر كشورهاي اروپائي نيز مشاهده مي‎شود.

بعلاوه اتحاديه اقتصادي اروپا (بازار مشترك) همچنين مشغول است به برنامه‎ريزي منطقه‎اي براي هماهنگ كردن تلاشهاي ملل عضو در آن و ارائه پيشنهاد سياست گذاري توسعة منطقه‎اي اروپا.

(ERDF) كه كمك هزينه و تشويق مي‎باشد براي توسهع در پيرامون و مناطق تحت توسعه، آژانسهاي بين‎المللي ديگر نيز مانند بانك جهاني و سازمان ملل ارائه مي‎دهند. كارهايي در برنامه‎ريزي منطقه‎اي جهت شناسائي و مشخص نمودن مشكلات توسه در كشورهاي كم توسعه يافته (LOSC) آمريكاي لاتين، آفريقا، آسيا بمانند اكثر دولتهاي اين كشورها انجام مي‎دهند.

در ايالات متحده طراح و توسعه منطقه‎اي تكان جديدي در سال 1961 با بوجود آوردن آژانس فدرال برنامه‎‏ريزي ناحيه‎اي خورد، اين آژانس هنوز بعنوان آژانس توسعه اقتصادي فعال است. مشكلات منطقه‎اي Appalachians باعث تأسيس كميسيون منطقه‎اي آپالاچيان شد در سال 1955، اين يكي از چندين آژانس‎هاي منطقه‎اي بود كه جهت مشخص نمودن مشكلات ايالات بوجود آمدند، مانند توسعه در رودخانه يا ارائه امكانات اصلي. امروز توجه منطقه‎اي در ايالات متحده شامل حمل و نقل به مناطق گسترده متولي آب و مشكل آلودگي هوا است. يكي از اولين و هنوز بهترين نمونه‎هاي عملي عقيدة شهر در يك منطقه برنامه لندن بزرگتر Sir Patrick Abererombie بود. در طول جنگ جهاني دوم تهيه شد و در سال 1944 تكميل شد. اين طرح با مشكلاتي كه در دوران بعد از جنگ در يك مادر شهر بوجود مي‎آمد، مواجه شد و هدف آن كمربندي به عرض 30مايل در اطراف لندن و قرار گرفتن جوامع اقماري در آن طرف اين كمربند به منظور جادادن جمعيت در حال رشد شهرها بود. اين طرح، اساسي بوده است براي اكثر توسعه مناطق و براي اولين شهرهاي جديدي كه در بالا توضيح داده شدند. برنامه‎ريزي شهري در بريتانيايي كبير شناخته و تنظيم شد. در بين سالهاي 1946 و 1952 توسط مصوبه برنامه‎ريزي شهر و كشور و قوانين ديگر كشورهاي انگليسي زبان ديگر استفاده كردند از همان استخوانبندي و فرم در هنگامي كه ديگر كشورهاي اروپائي پذيرفتند مدل مرتب شده و سلسله‎بندي شده مثل آلمان كه زمينها را براساس كاربري و محيط ساختمان‎سازي شده را از سطح ملي به سطح محلي تقسيم بندي و ساماندهي مي‎نمايد. در ايالات متحده شناسائي برنامه‎ريزي و بهسامان كردن كاربري اراضي يك راه ديگر را دنبال مي‎نمود. منطقه‎بندي كه عبارت است از ساماندهي توسعه شهري بوسيله جداسازي و منحصر كردن نواحي شهري براساس كاربرد از نيويورك به سراسر سرزمينها گسترده شد. در سال 1922 دادگاه عالي ايالات متحده از اعتبار «منطقه‎بندي» در يك تصميم تاريخ حمايت كرد.

Eucdid VS. Ambler برنامه‎ريزي، بعنوان يك وظيفه براي دولتهاي محلي گسترش پيدا كرده بود. با رشد آگاهي از وابستگي بين كاربري زمين و فاكتورهاي اجتماعي، اقتصادي، محيطي كه ايده طرح جامع در سال 1920 مطرح شد و در دهة 50 كلاً بعنوان يك مدل علمي از برنامه‎ريزي پذيرفته شد.

از سال 1945 رشد انفجار آميز جمعيت اروپا بعد از جنگ و همچنين كمبود خانه باعث بوجود آمدن رشد بي‎‏رويه ما در شهرها شد. پس از دو دهه يكسري برنامه‎ريزيهاي ابتكاري جديدي براي مناطق مادر شهري ديده شد.

طرح finge,planدر كپنهاك نظريه كمربند سبز را به فرم گسترش ساختمان سازي از مراكز شهري كه توسط فضاهاي سبز جدا شده تغيير داد. در استكهلم حومه‎هاي اقماري بوجود آمد كه توسط خطوط سريع حمل و نقل به شهر مركزي متصل مي‎شدند اين كار به صورت تدريجي و با دقت صورت گرفت كه با وجود كناره‎هاي ساحلي از دهة 1920 امكان پذير شد. برنامه‎هاي فيزيكي هلند (Holand’s National Physical Plan) نظريه گدس را براي گسترش منظومة شهري «Rand Stad» بين رتردام ROtterdam در جنوب به آمستردام (amsterdam) در شمال بكار گرفت.

جامعه National Plan در هلند نظريه گدس را در طراحي منطقه بزرگ شهري كه شامل چند قسمت مي‎باشد بنام Randstad نام داشت و از Roherdam در جنوب به آمستردام در شمال بسط مي‎يافت. اما منبع نظرية ديگري بغير از نظريه سنتي هاوارد گرس Haward-Geddes بر برنامه‎ريزي شهري دوران پس از جنگ تأثير گذاشت. او لوكوربوزيه Le.CorBusier، آرشيتكت فرانسوي بود كه نظريه‎هاي، آرمان گرايانه را با شيوه‎هاي مدرن طراحي بوجود آمده، تركيب نمود تا باعث گسترش يكسري كليات برنامه‎ريزي كه در شهر ايده‎آل خودش «درخشان شهر» (La Ville Raieuse) يا شهر تابان بر آنها تأكيد كرده بود در سال 1933 شهر تابان او (Radian City) با طراح هندسي‎اش، جداسازي فعاليتها جداسازي شهركهاي خودكفا، سرعت زيادر چرخش ترافيك از نواحي پياده‎روها برجهاي اداري واقع در فضاي سبز و گلخانه‎اي و مكانهاي مسكوني مرتفع، نخستين نمونه براي طراحي دو شهر اصلي بود برنامه‎‎ريزي و نظريه‎هاي طراحي مربوط به كولوربوزيه همچنين در برنامه‎ريزي و طرح چندين واحد همسايگي در طول دهه‎هاي 50 و 60 اثر گذاشت. لوكوربوزيه به تنهائي جهت برنامه‎ريزي و طراحي و ساخت چنديگراه                  (Chandigrah) مركز جديد ايالات پنجاب شرقي هندوستان در اواخر دهه 1950 مأمور شده بود.

در سال 1955 در برنامه‎ريزي و طراحي برازيليا، پايتخت جديد جمهوري فدرال برزيل در داخل كشور، لوچيوكوستا يكي از شاگردان لوكوربوزيه در يك مسابقه بين‎المللي برنده شده بود و در 1960 اولين مرحله تكميل شده بود. زماني كه نمونه كارهايشان در زمان خدامشان بطور گسترده چاپ و منتشر شد و يا كپي‎برداري مي‎شد. اما پس از آن ارزشيابيها از چنديگراه و برازيليا چندان رئوفانه نبود. در هر دو برنامه يك طرح غير قابل انعطاف زندگي واقعي جمعيت را كمتر به حساب مي‎آورد و امروزة نقائص آنها بصورت گسترده‎اي مورد انتقاد قرار مي‎گيرد. اخيراً شهرهاي برنامه‎ريزي شده كه كمتر بصورت رسمي و داراي اشكال هندسي هستند و بيشتر بر طبق سازگاري با محيط ايجاد شده‎اند (براي مثال، گيداد گويانا (Goudad Couyana) در ونزوئلا بيشتر توفيق حاصل نموده‎اند.

-) بازسازي ساختار شهري و اجتماعي :

از پيامدهاي جنگ جهاني دوم در دهه 50 ارائه طراحي شهري با يك جاش ديگر بود: علاوه بر مشكلات روزافزون شهري وفرصتهاي زيستگاههاي جديد بخشهاي قديمي شهرهاي موجود در اروپا، تا حدودي بدليل خرابيهاي ناشي از جنگ و تا حدي هم بدليل كهولت و كهنگي فيزيكي عدم نياز به كاركرد قبلي و نياز مبرم به بازسازي داشتند.

دليل ديگر براي برنامه‎هاي نوسازي و بازسازي يافتن و درك سازگاري مابين خرابيهاي فيزيكي و پسرفتهاي اجتماعي بود. مردم مستمندي كه در مراكز شهرها زندگي مي‎كردند مي‎توانستند با دريافت خانه‎هاي بهتر و محيطهاي زندگي مناسبتر كمك شوند. البته اين مسأله نو و تازه‎اي نبود و مثالهاي مشابه موجب بالارفتن برنامه‎ريزي شهري در قرن 19 شده بود.

علاوه بر شهرهاي جديدش بريتانياي كبير يك برنامه سنگين تهيه مسكن را بعهده گرفت و بازسازي پروژه‎هايي را در خيلي از شهرهايش شروع نمود پاكسازي محله‎هاي فقيرنشين و كثيف بعد از جنگ و توسعه مجدد (كه اكثر آنها از مدل لوكوربوزيه تآثير گرفتند) انتقادها را تحريك نمود و در دهه 60 و 70 به برنامه‎هايي مثل اصلاح و آبادي فضاهاي عمومي كه تأكيد بيشتري در نگهداري و بازسازي و ترميم كردن داشت راه پيدا كرد. Improvement Ar (Goenera)

در اروپاي شرقي نيز بازسازي وسيع شهري انجام گرفت. براي مثال در هلند مركز روتردام كه در آغاز جنگ جهاني دوم فرو پاشيد مجدداً بازسازي شده بود و در كنار شهرهاي بزرگ واحدهاي همسايگي گسترده‎اي طراحي شد كه احتياجات براي خانه‎هاي جديد را برآورده مي‎نمود. اين نيز به مانند انگلستان برنامه‎هاي پاكسازي و توسعه مجدد مراكز شهري توسط برنامه‎هايي از جمله نظام بخشيدن به بازسازي خدمات اجتماعي و جايگزين كردن ساختمانهاي جديد ارجحيت داده شد.

در ايالات متحده آمريكا خرابيهاي ناشي از جنگ بعنوان دليلي بر توسعه مجدد و بازسازي شهرهاي مركزي‎اش نبود. اما محركهاي ديگري نيز وجود داشتند. يك هماهنگي و يكپارچگي از مسكن‎سازي اصلاح‎طلبان و معاملات ملكي تمايل به آغاز نمودن كمك دولت فدرال در بازسازي و نوسازي شهري را برمي‎انگيزاند كه با قانون مسكن‎سازي سال 1949              (Housing act) شروع شده و با اصلاحيه‎هاي قوانين 1954 رشد پيدا كرد. معمولاً بكار گرفتن پاكسازيهاي حجيم و جايگزيني ساكنين تهيدست در نوسازي شهري فضاهاي مركزي بسياري از شهرها را تغيير شكل مي‎داد امّا از آنجائي كه اثرات منفي آن احساس مي‎شد انتقادات عمومي را برمي‎انگيزاند.

برنامه نهايتاً معلوم كرد كه بعنوان افزايش هزينه‎هاي جابجائي، كرانه‎ها كمتر از يك انتخاب ظهور كرده بود و در اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970 برنامه مشكل شهرها، كه سعي در گسترش و روابط اجتماعي و پركردن فيزيكي بخصوص در همسايگان مركزي شهر داشتند، جايگاه خودش را بدست آورد.

متأسفانه بدلائل مختلف آرزوي اجراي اين برنامه‎ها به تعويق گذاشته شد و نهايتاً بعنوان يك نقص در نظر گرفته شد. در طي 20سال اخير يا بيشتر برنامه‎ريزي و زمينه‎هاي آن تغييرات زيادي كردند. در دهه‎هاي 1950 و 1960 هنگاميكه اوضاع اقتصادي مناسب بود، شهرهاي متروپليس بعد از جنگ گسترش يافتند و توسط فائق آمدن علوم به مشكلات اجتماعي اعتماد به نفس بوجود آمده و حقيقتاً سالهاي افتخار برنامه‎ريزان مي‎بود كه هرگز برنخواهد برگشت.

سرخوردگي و دلسردي در دهه‎هاي 1970 و 1980 مداخله عمومي ايالات متحده را فرا گرفت و بعداً در همين زمان در اروپا نيز شيوع پيدا كرد و باعث كاهش اطمينان بر برنامه‎ريزيهايي كه قبلاً راهها و مقياسهاي مناسب داشت، شد. امّا همانطور كه به دهه 1990 وارد مي‎شوم بنظر مي‎‏رسد كه اين فكر به نقطه اوج خودش مي‎رسد و در چرخه زندگي بشري ممكنست منابع جديدي را ببينيم و چالشهاي جديدي در برنامه‎ريزي پديدار شوند و مشكلات قبلي مجدداً بيان شوند. اخيراً طبقه پائين شهري، در شهرهاي مركزي به سرعت بيگانه و جدا شده‎اند، مشكلي كه بطور مرتب ولي بدون پيروزي در راههاي متفاوت حتي به خاطر جابجائي سريع اجتماعي از حالت فقر صنعتي در برنامه‎ريزي زياد شد و در قرن 19 بپا خاست.

برنامه‎ريزي در ملتهاي فوق صنعتي و پيشرفته مؤسساتي را بوجود آورده و ابزارهاي پيشرفته‎اي دارد كه باعث شده تقريباً در آسايش و كنترل رشد شهرهاي متروپليس موفق گردد. در بيشتر كشورها كنترل گسترش برنامه‎ريزي شده اگر چه با درجات متفاوتي از اثر، ريشه دوانده امّا در 40سال اخير پخش‎شدن شهرهاي بدون كنترل مشكل رشد سرطان مانندي راپذيرفته‎اند كه دنياي سوم متروپلها مي‎باشد و توسط انبوه مهاجرتها از محيطهاي روستائي اطراف به اين رشد ادامه مي‎دهند و اين شهرها را بعنوان تنها يك محيط قابل زندگي مي‎داند كه يك نوع چالش است براي اينكه برنامه‎ريزي هنوز براي پاسخ مؤثر نياز به پيشرفت دارد.

نهايتاً‌ مشكلات جهاني برنامه‎ريزي را تحريك مي‎سازد و امروزة عموماً در سطح محلي پيشرفت بيشتري كرده است. اينها مشكلاتي هستند كه مداخلات محلي فعلاً نمي‎تواند بر آن فائق آيد. اثرات محيطي فعاليتهاي انساني و تكنولوژي صنعتي، اثرات اجتماعي جهاني شدن اقتصاد و نتيجتاً بازسازي كردن اقتصاد محلي، منطقه‎اي، ملي. اگر اينها جدي گرفته نشوند، شايد در آخر داستان فجايع و چه بسا بي‎حرمتيها اعتبار يابند و اين واضح است كه برنامه‎ريزي در يك مقياس بي‎سابقه بسيار ضروري است .

 

کلمات کلیدی

تاريخه بيماري ايدز HIV

مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش