درحال بارگذاری ....
به هایپرتمپ خوش آمدید.وارد یا عضو شوید کاربرگرامی شما اکنون در مسیر زیر قرار دارید : تاریخچه دره نيل

تاریخچه دره نيل

تاریخ ارسال پست:
یکشنبه 26 مهر 1394
نویسنده:
reyhaneh
تعداد بازدید:
848

تاریخچه دره نيل

 

همينكه دره نيل را ترك گوييم و در قاره آسيا رو به مشرق پيش برويم به دره اي ميرسيم كه دو رود بزرگ آنرا دربر گرفته اند و در اين دره ، تمدني همزمان با تمدن مصري شكفته و بارورگشته است . اما در اين ديار نبايد بيهوده به جستجوي قصور و مقابر و معابد پابرجا برخيزيم ، زيرا اينك چيزي از اين قبيل در اين دره موجود نيست . هم اكنون در كناره رودخانه ها نخل ها رسته اند ولي در نواحي ديگر يعني در شمال و جنوب و غرب تا چشم كار  مي كند بيابان  است و ريگ روان . از سوي ديگر در همان حال كه در جنوب غربي ، خرابه هاي باروري شهر مقدس (( اريدو Eridu مشاهده       مي شود و در شمال غربي نيز آثاري ا زشهر العبيد Alubaid بچشم مي آيد .

معهذا اين برجستگيها از يكنواختي صحرا نمي كاهند ، صحراي پهناوري كه آفتاب بيدريغ بر آن مي تابد و در آينه صيقلي آن ، سرابها يكدم نويدي از آب روان به مسافر تشنه كام مي دهند ، ولي لحظه اي بعد رهرو وامانده را متوجه شوخي دردناك طبيعت مي كند . حيرت آور است اگر بگوييم اين سرزمين روزگاري قابل سكونت و مهد تمدن بوده است ، و حيرت آور است كه بگوييم برجستگي هاي موجود در اين صحرا ، قصرها و معبدها و قبرهايي بوده اند كه روزگاري شهرهاي بزرگي را زينت كرده اند .

 

 

ليكن اين چنين ويراني چگونه روي داده است ؟

يكي از رودخانه اي كه دره در ميان آنها واقع شده است ، فرات نام دارد ، فرات رودي است آرام و باشكوه كه در مغرب قرار گرفته است و بسبب سيلان بي محاباي آب ، بخش شمالي و كناره جنوبي آن قابل كشتيراني نيست . رود ديگر دجله نام دارد كه در مشرق دره واقع شده است و ا زكوهستان شمال شرقي سرچشمه مي گيرد ، اين رود جرياني سريع دارد و شاهراه تجارتي دره از ساحل آن مي گذرد . اين دو رودخانه مانند رود نيل در فصل باران سيلابي مي شوند و حاصلخيزترين خاك ها را به كناره هاي خود مي كشانند . ليكن سيل ، در عين حال كه خاك حاصلخيز به ارمغان مي آورد ، مغرب نيز هست ، و نه تنها مسير رود را تغيير مي دهد بلكه بناهاي بي مقاومت را نيز تباه مي سازد .

چنانكه بناهاي بابلي ها را خراب كرد و به توده هاي گل مبدل ساخت ، تپه ها يا برجستگي هاي كنوني صحراها همان توده گلهايي است كه سيلاب ها از بناها درست كرده اند .

دره به دو قسمت تقسيم شده است . قسمت پست تر يا تحتاني كه حاصلخيز بود ، بابل نام داشته است و قسمت مرتفع تر يا فوقاني كه كم محصول تر بود آشور ناميده شده است . اين دره برخلاف مصر كه از نقاط ديگر مجزا بوده و تمدني منحصر و يكنواخت داشته است . به كشورهاي ديگر مربوط بوده است ، از مغرب به صحراي عربستان و از مشرق و شمال و شمال غربي به ارتفاعاتي كه هميشه جايگاه جنگجويان و شورش طلبان بوده ، ارتباط داشته است . داستان اين دره داستان طوايفي است كه داراي نژادهاي مختلف بوده اند و همواره دچار جنگ و ستيز و فتح و شكست گشته اند   خلاصه در همين دره است كه چهار تمدن مهم جهاني ظهور كرده است .

1-    سومريها ( با تمدني آميخته با تمدن ساحلي )

2-     آشوري ها

3-     كلدانيها

4-     ايرانيان هخامنشي

داستان ساكنان كناره هاي دجله و فرات از پايان عهد حجر آغاز مي گردد .

بظن نزديك به يقين تمدن آنان در آن زمان هم آهنگ با تمدن مصري پيش مي آمده است . در آن عهد ، فلز كشف شده بود ، و يكنوع خط نيز رواج داشت . اما مردمي كه به اين پيشرفت ها نائل آمده بودند هنوز هم بر ما آشكار نيست در ابتداي دوران تاريخي در قسمت پست تر ( تحتاني ) دجله و فرات به سومريها بر مي خوريم . شايد سومريها مردمي بوده اند كه از ارتفاعات شرقي به اين ناحيه مهاجرت كرده اند يا بوده اند .

در حال  پيشينه آنها زراعت بود و شهرهايي مانند اور Ur و لاگاش Lagach را با ديوارهاي محكم ، اين طايفه بنا كرده اند .

پس از چندي از صحاري مغرب ، قبايل سامي به سومري ها هجوم آوردند و بسياري از مباني تمدن آنان را اقتباس كردند و از آن جمله از صحرانشيني دست كشيدند و به زراعت پرداختند ، و شهرهايي در شمال بنام كيش ـ اكد Akked و بابل بنا نهادند ، هر چند كه تمدن سومري قوي تر بود و همواره برتري خود را بر تمدن سامي حفظ مي كرد ، ولي بر سر حكومت پيوسته ميان آنان زدوخورد وجود داشت و به همين سبب گاهي حكومت در دست سومريها و هنگامي هم در اختيار سامي ها بود . از اين ميان دو سلطان سامي درخور تذكارند ، يكي سارگون 2750 ق م و ديگري حامورابي 2113-2081 ق م است . در زمان حامورابي ، بابل پايتخت اولين امپراطوري بابلي ها شد .

در آن ايام سرزمين تحتاني دره دجله و فرات بصورت كشور حاصلخيزي در آمده بود سومريها گذشته از زراعت ، بسبب داشتن روح حادثه جويي به تجارت نيز مي پرداختند .

مذهب آنان خدايان پرستي بود . خدايان سومريها هر يك مظهر يكي از هنرهاي طبيعي بود آنوANW خداي آسمان و انليل Enlil خالق و فرمانرواي زمين و ئيا Ea خداوند درياها و آبها و خداي خير و شفا و نانار Nannar يا سين Sin خداوند ماه و ( شاماش خداي خورشيد ايشتار  خداي عشق و باروري بود ).

برخلاف مصريها ، سومريها به جهان آخرت توجه چنداني نداشتند و آخرت را جايي مي شمردند كه كسي از آنجا باز نيامده است تا خبري باز آورد .

بنابراين توجه خاصي نسبت به مراسم تدفين مردگان مبذول نمي كردند ، فقط در تدفين پادشاهان اليتي كه با آنان به خاك سپرده مي شد ، درخور جلال و مقام آنها بود و الا آرامگاهها برخلاف مصري هيچ گونه تزيين و نقش و نگار نداشت . در حقيقتمي توان گفت كه هنر مصري هنر مرگ بود و هنر سومري هنر زندگي .

براي سومريها زندگي در همين جهان فاني اهميت داشت . به همين سبب به ساختن قصوري پرداختند كه موجبات آسايش در آنها فراهم آمده بود و معبدي كه خدايان از آنجا بندگان خود را به نعمات مادي متنعم مي ساختند . خدايان سومري همانند سلاطين زميني و مالكان بزرگ صاحب مال و منال بودند .

مثلا نانار خداوند كار و مالك و سلطان شهر اور بود و مانند شاهان اين جهان درباري وسيع داشت ، راهبان و كهنه در خدمتش كمر بسته بودند و حتي وزير جنگ و وزير دواب داشت . به همين سبب معبد نانار درشهر اور بناي باعظمتي بود و درباريان نيز شغل پردرآمد و پردردسري داشتند و علاوه بر اجراي مراسم مذهبي از معاملات پشم و ميوه و عطر و منسوجات و گله گاو و گوسفند نيز فروگذار نمي كردند و حتي به معاملات ملكي و اجاره داري نيز دست مي زدند .

معماري و حجاري

سومري ها از ابتدا با فقدان مواد ساختماني مواجه بودند . در سرزمين آنها چوب كم بود و سنگ طلا وجود نداشت و تنها ماده ساختماني در دسترس آنها گل و لاي بستر رودخانه بود . اين مردم به ناچار ساختن آجر و خشت پرداختند و در واقع ضروري از كشورهاي ديگر سنگ به ديار خود مي آوردند . هويداست كه با چنين مصالح خرد و حقيري ساختمان بناي عظيم دشوار بود و پوشش و سقف بناهاي بزرگ با خشت و آجر بصورت سقف معمول درمصر امكان نداشت و به همسن سبب سومريها براي نخستين بار در تاريخ معماري به فكر ساختن طاقهاي هلالي برآمدند . اساس معماري سومري را اطاق هاي ضربدر يا هلالي تشكيل مي دهند .

  يكي از نمونه هاي معماري اوليه سومريها معبدي است نزديك شهر اور كه براي پرستش الهه نين كورسانگ Ninkursag شناخته شده است . اين معبد بر سكويي بناگشته و با رنگهاي خوشايند رنگ آميزي شده بود . مصالح ساختماني اين معبد از آجر و چوب بود . پله هاي سنگي به در ورودي مي پيوست و در ورودي با نقش شيران تزيين شده بود تا ارواح خبيثه به هراس آيند و رانده شوند . نقش حيوانات و پرندگان جاهاي خالي اين در را پر كرده بود . بنا كردن ساختمان بر مصطبه و سكو و نقشهاي حيوانات نگهبان و خيالي و رنگهاي خوشايند اصولي است كه در بناهاي بابل و آشور و ايران نيز تقليد شده است .

در داخل معبد بالاي در ورودي ، لوح مسي بزرگي كه با نقش يك حيوان افسانه اي زينت شده است مشاهده مي شود ، صورت اين حيوان مانند شير است و بالهاي گسترده اي مانند عقاب دارد ، اين بالها بر پشت دو گوزن كه از دم به هم پيوسته اند فرود آمده است . معناي اين نقش و نظاير آن در آثار سومري غالبا ديده مي شود . بر ما معلوم نيست سر حيوانات در اين نقش همواره به شيوه حجاري گرد يا تمام برجسته تهيه شده و بدنها به شيوه بادليف و بالها بصورت نيمه برجسته  است .

نقش گوزنها برخلاف نقش خيالي عقاب و بالهايش به طبيعت نزديك است . سومريها به طور كلي در كنده كاري بر روي مس مهارت زيادي داشتند .

يكي از مشخصات برجسته معماري سومري ساختن برجها يا دژهاي چند طبقه اي است كه بنام زيگورات معروف بوده است . در هر شهري از شهرهاي سومر يكي از اين برجهاي مرتفع بر تمام شهر مسلط بوده است . براي نمونه دژ شهر اور را در اينجا تذكار مي كنيم . اين برجها چهار طبقه داشته است و هر طبقه از طبقه زير آن كم ارتفاع تر و كوچكتر بوده است . طبقه تحتاني 16 متر ارتفاع داشته و وسعت آن از تمام طبقات برج بيشتر بوده است . معمولا اين برجها را مشرف بر معابد مي ساخته اند . برج شهر اور داراي سه رشته پلكان يكصد پله اي بوده است كه زائران را بزيارتگاه مي رسانده است . مصالح ساختماني اين برج از گل و خشت خام بوده و نماي بيروني آن با آجر ساخته شده بوده است . هر طبقه برج نه تنها از حيث وسعت و ارتفاع با طبقات ديگر متفاوت بوده ، بلكه از حيث رنگ آميزي نيز با طبقات ديگر اختلاف داشته است . بنظر مي آيد كه هر رنگي رازي را آشكار مي ساخته است . حياط به رنگ سفيد بود و طبقه اول برج برنگ سياه جلوه مي كرده است كه شايد نشاني از جهان زيرين و نامرئي بوده باشد طبقه وسطي به رنگ قرمز ساخته شده بود كه نشاني از جهان خاكي است و طبقه سوم به رنگ آبي كه مظهر آسمان است و گنبد فراز برج به رنگ زرد طلائي درآمده بود كه يادآور خورشيد بوده است . رنگ سبز درختان و باغات و گياهاني كه در گذرگاهها مي كاشتند ، اين همه رنگ آميزي را تكميل مي كرده است . دژ يازينكورات شهر اور به معبد نانار خداوند ماه و خالق و سلطان شهر اور تعلق داشته است در كنار اين معبد معابد خدايان ديگر مانند (( نينگال )) Ningal الهه ماه و غيره بطرز نامرتبي قرار گرفته بود. اما معبد خداي ماه از همه معابد اطراف باشكوه و جلال تر بوده است . شك نيست كه حياط وسيع معبد بر مصطبه اي بنا شده بود و اطراف حياط اطاقها و انبارهاي زياد ساخته بودند . آيا اين همه سكو و مصطبه و ارتفاع برجها و بناها به نيت دفع سيل هاي بنيان كن نبوده است ؟ يا شايد چون سومري ها از سرزمين هاي مرتفع به اين دره سرازير شده بودند معابد خود را برفراز مصطبه ها ساختند تا خدايان خود را بر ارتفاعات جاي بدهند ، در ارتفاعاتي كه يادآور كوهستانها يعني موطن اصلي آنها باشد .

حجاري جز چند مورد ، حجاري سومري عبارت است از يك سلسله نقش برجسته كه در تزيين عمارات بكار رفته است . اين تصاوير بازگوكننده داستانهايي هستند كه از آنجمله نقش برجسته هاي اورنامو داستان صاحب گور را مانند فيلم صامتي نشان ميدهند . نقوش اين مقبره شاه اورنامورا در حالتي نشان مي دهد كه از طرفي مايعي در گلداني كه برگ نخل در آن است مي ريزد . سمت راست نقش ، نانار خداي ماه نشسته است و تبري در يكدست دارد و در دست ديگر ابزار بنايي و وسيله اندازه گيري گرفته است و اين علايم ميرساند كه نانار به پادشاه فرمان ساختن معبدي را براي خود مي دهد . در قسمت پايين اين نقش برجسته پادشاه با ابزار معماري ديده مي شود كه درصدد انجام فرمانهاي خدوندگار است كه اين نقش برجسته پوشش ضخيمي ا زجنس پشم بر تن دارند كه لباس محلي ساكنان كناره هاي دجله و فرات بوده است . از اين هياكل يكنوع زندگ يو مردانگي و نيرومندي احساس مي گردد كه مبين قدرت دست حجار در ساختن طرح اشياء است و همچنين پادشاه درحالت ايستاده نقش شده اند . و خداوند در حال نشسته است ، همين نكته به مجموع يكنوع خاصيت تزييني متعادل بخشيده است . 

اما مجسمه تمام برجسته در اين ناحيه بندرت بدست آمده است ، شايد از آن نظر كه سنگ در سرزمين سومريها وجود نداشته است . يك مجسمه تمام برجسته از    (( تلو )) Telu يا لاگاش بدست آمده است كه از يكنوع سنگ  چخماق صيقلي ساخته شده است . اين مجسمه (( گردآ )) يعني راهبي است كه در عين حال سلطان           (( لاگاش )) بوده است . اين پادشاه در حال نشسته نقش شده و دستهايش را به علامت عبادت محكم به يكديگر فشرده است . كلاهي پشمي بر سر دارد كه بر آن خطوطي منقور شده  است و لباده اي پشمي بر تن دارد كه از شانه راستش زو افتاده است ، بازوي راست مجسمه لخت است . اين مجسمه داراي عظمت و ابهت است و تسلط حجار را بر صنعت خود مي رساند . جزئيات مانند : تزيينات روي كلاه و چشمها و ابرو و دهان و انگشتان با صراحت و دقت حجاري شده اند و اين برشها صريح با متن صاف صورت و بازو متنوعي ايجاد كرده اند . ضمنا چينهاي سر شانه چپ مهارت حجار را در نشان دادن پارچه نشان مي دهد . روي هم رفته اين مجسمه داراي يك حالت عميق و زنده است و از اين نظر شباهت به مجسمه هاي عهد فراعنه قديم مصري دارد .

دو مهرهاي استوانه اي شكل مهارت حجاران سومري درزمينه برش و نقش مجسمه هاي ظريف ، نمودارتر است . معمولا مهرها را از سنگ و به شكل استوانه و به بلندي چهار سانتيمتر مي ساختند . اين مهرها غالبا به رنگهاي مختلف و از سنگهاي بادوام و ظريف ساخته مي شده و براي ساختن آنها از روش كنده كاري يعني گودكردن سطح مهر استفاده مي كرده اند . بنابراين وقتي مهر را بر روي گل مي غلتانيده اند ، اثر برجسته اي نمودار مي شده است .

و با انواع همين مهرها بوده است كه سومريها نامه ها ، فرمانها و اسناد خود را كه بر خشتها نوشته مي شده است ، امضاء مي كرده اند .

بر روي مهر سارگن نقش يك انسان اساطيري ديده مي شود كه به اغلب احتمال تصوير (( گيلگمش )) مي باشد . يك زانوي اين قهرمان افسانه اي بر روي زمين خم شده است . در دست او گلداني است كه از آن دو نهر جاري است . در وسط مهر ، ميان دو هيكل انساني دو گاو پشت به پشت هم داده اند و سرهاي خود را بالا گرفته اند و از اين آب مي نوشند . ميان شاخهاي اين دو گاو قطعه اي است كه روي آن نام سارگن حك شده است . خطوط مارپيچي كه در حاشيه زير مهر ديده مي شوند معرف مربيان نهري است كه روان است . اين نقش ها به طور كلي هديه آب را از طرف خدايان به بشر ميرسانند . در اين مهر آنچه مهم است تركيب هيكل و حيوانات و ساير جزئيات است كه داراي تعادل مي باشد و خطوط مارپيچ آب به اين مجموعه وحدت بخشيده است . ضمنا درشتي ونرميهاي  خطوط و سطوح تنوعي مطبوع به اين مجموعه داده است . نقش گاو به طبيعت نزديك است اما حجار در نقش اين مهر با مهارت و ظرافت روي سنگ كنده شده است و خطوط و طرح ها بيحد قوي و محكمند .

آثار فلزي

سومريها در ايجاد نقشهاي روي فلزات نيز مهارت زيادي داشته اند . آثار فلزي سومري ها هوشبختانه ضمن جسد پادشاهان بخاك سپرده شده است و از اين رهگذر است كه بدست ما رسيده است . ضمن اين آثار به اسباب خانه و لوازم زندگي و زينت آلات برمي خوريم . در اين ميان آشكار است كه مس مخصوصا بيشتر مورد توجه سومريها بوده است و صنعتگران سومري بوسيله كنده كاري و موم كاري ظروف مسي خود را تزيين مي كردند .

سومريها به ساختن ظروف زرين نيز علاقه زيادي داشته اند و حتي در اين باره اسراف كرده اند . در ضمن آثار قبور شاهانه در شهر اور به يك گلدان طلايي برمي خوريم كه مخصوصا قابل ذكر است ، زيرا نقش اين گلدان در عين سادگي تناسب بسياري به شكل آن دارد .

سومريها براي تزيين اسباب و ادوات خود نيز طلا بكار ميبرده اند . در يك چنگ سومري كه از چوب ساخته شده ، طلا با مواد ديگر به نحو جانبي تركيب گشته است و اين چنگ داراي تزيينات هندسي از صدف ، سنگ لاجوردي و سنگ قرمز است . جعبه طنين آن بس گاوي از طلا منتهي مي گردد . چشمها و ريش و نوك شاخهاي گاز از سنگ است و تركيب اين سنگها با طلا ، قيافه گستاخي به گاو مي بخشد ، سطح معدود بسر گاو به چهار قسمت تقسيم شده است و با صدف روي زمين سياه حيواناتي نقش نموده اند كه به صورت حيوانند ، اما اعمال انساني را انجام مي دهند .  

 

 

کلمات کلیدی

تاریخچه دره نيل

مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش