تحقیق درباره سلسلة قاجاريه
ايل قاجار
ايل قاجار طايفهاي از تركان بودند كه در روزگار حكومت مغول بر ايران به اين كشور كوچ كردند و سپس در نواحي ارمنستان سكني گزيدند.
به هنگام تشكيل سلسله صفوي توسط شاه اسماعيل اين طايفه نيز در شمار ايالاتي بودند كه به ياري وي پرداختند و بعدها در جرگة قزلباشها درآمدند.
حكومت قاجارها در ايران از سال 1210 ه.ق يعني زمان تاجگذاري آقامحمدخان در تهران آغاز گشت و از طايفه هفت تن به حكومت رسيدند كه نخستين فرد آنان محمدخان و آخرين آنان احمدشاه است.
سلطنت آقا محمدخان
در آخرين ساعتهاي عمر كريمخان آقا محمدخان كه پس از كشتهشدن پدرش در شيراز تحت نظر كريمخان زند به سر ميبرد از شيراز خارج شد و همراه عدهاي از قاجارها به تهران عزيمت كرد.
او كه عازم استرآباد محل ايل قاجار بود به زودي مطلع شد كه عدهاي از برادران او در مقابل رياستش بر ايل اشاقهباش و تلاش وي براي قبضه قدرت در ايران مقاومت ميكنند و حاضر به اطاعت از او نيستند.
خان قاجار كه چنين امري برايش سخت بود، جعفرقليخان يكي از برادران خود را براي سركوبي برادران مخالف خود فرستاد و پس از توفيق در سركوبي آنان وارد مازندران شد و پس از مدتي گيلان را نيز به اطاعت خود واداشت.
با اين حال چون هنوز قسمتهاي زيادي از كشور به اطاعت او درنيامده بودند و مدعيان مختلف در گوشه و كنار پراكنده بودند، خان قاجار به جنگ با آنان ادامه داد.
نيرومندترين رقيب آقامحمدخان، لطفعلي خان زند بود كه پس از مرگ پدر جانشين او شده بود و در شيراز حكومت ميكرد.
در سال 1203 هجري قمري آقامحمدخان به كمك نيروي زيادي به محاصره شيراز پرداخت. اما چون لطفعليخان به شدت مقاومت كرد و تصرف پايتخت زنديه ممكن نشد ناچار به تهران بازگشت.
سال بعد خان زند براي جمعآوري سپاهي بيشتر از شيراز خارج شد و به طرف دشتستان رفت.
در اين شرايط بود كه اعيان شيراز از جمله حاج ابراهيم كلانتر خروج او را به آقامحمدخان اطلاع دادند و او را تشويق به گشودن شهر كردند.
لطفعلي خان پس از مراجعت از دشتستان عليرغم موانع موجود و مقاومت و خيانت اعيان شهر وارد پايتخت خود شد و اين بار تصميم گرفت تا به جاي اينكه منتظر حمله خان قاجار بماند به او حمله كند.
پس از ترك شيراز حاج ابراهيم كلانتر كه دريافته بود لطفعليخان از خيانت او مطلع شده است با نفوذي كه در سپاهيان خان زند داشت، آنان را به شورش عليه فرمانده خود واداشت و به اين ترتيب لطفعلي خان نتوانست در مقابل آقامحمدخان مقاومت كند و عقبنشيني كرد.
وي پس از شورش سپاهيانش به شيراز بازگشت، اما حاج ابراهيم دروازههاي شهر را به روي او بست و خان زند را به شهر راه نداد.
لطفعلي خان پس از مدتها جنگ با حاج ابراهيم و آقامحمدخان به طرف كرمان رفت و اين شهر را تصرف كرد و آن را پايتخت خود قرار داد.
آقامحمدخان به سوي كرمان شتافت و پس از محاصره آن شهر كه مدت چهارماه نيز به طول كشيد با خيانت يكي از محافظين دروازههاي شهر توانست اين شهر را بگشايد.
آقامحمدخان پس از تصرف كرمان فرمان قتلعام را صادر كرد و دستور داد تا 200000 جفت چشم مردم اين شهر را از حدقه درآورند و پيش پاي او بريزند. وي پس از دستگيري لطفعليخان با دستان خويش چشمهاي وي را از كاسه درآورد و آنگاه او را روانه تهران ساخت و مدتي بعد دستور قتل او را صادر كرد.
لشكركشي به قفقاز
ايالات شروان و گرجستان در تمام دوران صفوي و افشاريه مطيع ايران بودند. در زمان حكومت زنديه به دليل از ميان رفتن مركزيت سياسي ايالات مزبور ابتدا ادعاي استقلال كردند و به هنگام زمامداري كاترين دوم امپراطور روسيه تحت حمايت اين كشور در آمدند.
آقامحمدخان پس از اينكه توانست مدعيات سلطنت را در جنوب كشور سركوب كند به قصد مطيع ساختن شهرهاي شمالي عازم گرجستان گرديد.
در اين زمان هراكليوس دوم فرمانرواي گرجستان بود و با روسيه معاهده دوستي داشت. او در سال 1207 ه.ق به تصرف گنجه پرداخت.
آقامحمدخان به وي پيشنهاد كرد كه حكومت ايروان، شكي، شروان و آذربايجان را بپذيرد به شرط آنكه هراكليوس از تحتالحمايگي روسيه درآيد و گرجستان را مانند گذشته خراجگر ايران اعلام كند، اما وي اين پيشنهاد را نپذيرفت.
آقامحمدخان در سال 1209 ه.ق به طرف آذربايجان حركت كرد و به محاصره شوش پرداخت، اما چون محاصره اين شهر طول كشيد دست از محاصره آن برداشت و به سرعت روانه تفليس شد. هراكليوس كه غافلگير شده بود، نتوانست مقاومت كند و فرار كرد.
سپاه قاجار در سال 1210 ه.ق وارد تفليس شدند و به غارت شهر و قتلعام مردم پرداختند.
وحشيگري آقامحمدخان در اين شهر به حدي بود كه سپاه وي حتي از تجاوز به نواميس مردم نيز خودداري نكردند.
بعد از بازگشت آقامحمدخان از قفقاز سپاهيان كاترين به آنجا آمدند و دربند با كووشكي قراباغ و گنجه را تصرف كردند، اما در همين زمان كاترين مرد و جانشين او به سپاهيان روسيه دستور مراجعت داد.
آقامحمدخان پس از بازگشت به قفقاز رهسپار تهران شد و در سال 1210 ه.ق در اين شهر رسماً تاجگذاري كرد و خود را پادشاه ايران ناميد، اما هنوز مدتي از سلطنت رسمي وي نگذشته بود كه طي لشكركشي جديد كه به قفقاز كرد در 1211 در شهر شوش از شهرهاي قفقاز به قتل رسيد.
پادشاهي فتحعليشاه
پس از قتل آقامحمدخان هر كدام از سرداران و فرماندهان سپاه وي به سوي قسمتي از ايران حركت كردند و به انديشه دست يافتن بر سلطنت افتادند.
باباخان پسر حسينقليخان جهانسوز كه در شيراز به سر ميبرد به سرعت به جانب تهران حركت كرد و در سال 1212 ه.ق حاج ابراهيم كلانتر (اعتمادالدوله) به تهران رسيد و به تخت سلطنت جلوس كرد.
اعتمادالدوله كه تلاش زيادي براي به سلطنت رساندن باباخان كرده بود به صدرات شاه منصوب گشت.
نخستين مشكل شاه در راه تثبيت قدرت مدعيان داخلي سلطنت بودند كه هر كدام در گوشهاي از كشور به مخالفت برخاسته بودند.
مهمترين مخالفان را خوانين بازماندگان خاندان صفوي و بعضي از بزرگان ايل قاجار تشكيل ميدادند.
فتحعليشاه پس از تاجگذاري در تهران بيشتر مدعيان حكومت خود را سركوب كرد و پايههاي قدرت خويش را مستحكم ساخت.
با استحكام موقعيت شاه اعتمادالدوله نيز قدرتمندتر ميشود و اين امر ميتوانست در آينده براي شاه قاجار عواقب سوئي داشته باشد.
حاج ابراهيم خان كلانتر با زيركي تمام توانسته بود مدت 14 سال به عنوان صدراعظم دربارهاي زنديه و قاجاريه خدمت كند و بيم آن ميرفت كه بسط بيشتر قدرت او حتي سلسلة قاجاريه را تهديد نمايد.
بنابراين شاه كه به شدت نسبت به وزير خود بدگمان شده بود وي را به قتل رساند و ميرزا محمد شفيع مازندراني را به جاي او منصوب كرد.
دوران طولاني حكومت فتحعليشاه با تشديد هر چه بيشتر رقابتهاي استعماري قدرتهاي بزرگ اروپايي و توجه همزمان آنها به دربار ايران مقارن بود.
همين مسئله منشأ يك سلسله مصيبتهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي در ايران گرديد.
توجه همزمان سه كشور استعماري
فرانسه و انگليس و روسيه به ايران
گفتيم كه مقارن حكومت فتحعليشاه رقابت ميان كشورهاي اروپايي اوج گرفت و اين كشورهاي سعي كردند ضمن بسط نفوذ خود در جمال حداكثر تلاش را براي از پا درآوردن رقيبان خويش و تضعيف آنان به عمل آورند.
در فرانسه ناپلئون با سياستهاي سلطه جويانهاي كه دنبال ميكرد و براي غلبه بر انگليس و ضربه زدن بر حريف نيرومند اروپايي خود بهتر آن ديد كه بجاي درگيري با اين رقيب در اروپا گلوي او را در مستعمراتش بفشارد.
از جمله مهمترين اين مستعمرات هندوستان بود كه انگليسيها براي آن اهميت فوقالعادهاي قائل بودند.
ايران به دليل همجواري با هندوستان و به سبب اينكه دروازه هند به شمار ميرفت. بر اثر تشديد به رقابتها و سياستي كه فرانسه در پيش گرفته بود به يكباره اهميت فوقالعاده يافت و دو كشور مذكور تمام توجه خود را متوجه دربار ايران نمودند.
روسيه نيز در رقابت با انگليس و به دليل سياستهاي خاص آسيايي خود خواهناخواه به ايران توجه زيادي پيدا كرد.
بدينسان به يكباره دربار قاجار مركز توجه استعمارگران اروپايي واقع شد و هجومي سياسي اقتصادي نظامي به سوي ايران آغاز گرديد كه دورة بسيار مهمي در تاريخ ايران به وجود آورد.
پس از پيروزي انقلاب كبير فرانسه وقتي كه ناپلئون بناپارت انقلاب شد و خود را امپراطور فرانسه ناميد، كوشيد تا قدرت خود را در تمام ممالك اروپايي و غير اروپايي بسط دهد و در اين زمان رقباي مهم استعماري فرانسه و انگليس و روسيه بودند.
ناپلئون براي رسيدن به اهداف توسعهطلبانة خود گاه به دشمني و جنگ با هر دو رقيب برميخاست و گاه براي رسيدن به مقصود با يكي عليه ديگري عقد اتحاد ميبست و پس از اندكي به سبب بروز برخي مسائل پيمان مزبور را ميگسست و با رقيب ديگر عقد اتحاد ميبست.
از سوي ديگر دولت انگليس و روسيه نيز كه در هر حال ناپلئون را دشمن جدي خود ميشمردند گاه دست دوستي به يكديگر ميدادند و عليه فرانسه همپيمان ميشدند. سرانجام نيز همين اتحادها بود كه عامل اصلي سقوط ناپلئون شد.
اهداف فرانسه در ايران
در زمان ناپلئون مستعمرات انگلستان شاهرگ حياتي اين كشور بود.
ناپلئون كه به اين امر به خوبي واقف بود اولاً به منظور توسعه سلطهاستعماري خود و ثانياً براي تضعيف و شكست انگلستان درصدد تصرف مستعمرات اين كشور و از جمله مصر و هندوستان برآمد.
موقعيت جغرافيايي جزيره انگلستان به دشمنان اين كشور امكان نميداد كه از راه زميني بتوانند به آن حمله كنند.
قواي دريايي اين كشور نيز نيرومند بود و ميتوانست هر تهاجم دريايي را دفع كند.
ناپلئون كه قصد داشت با سلطه يا تضعيف انگلستان تفوق خود بر اروپا و ديگر مناطق را عملي كند تنها راه تضعيف انگلستان را حمله به مستعمرات آن كشور ميدانست.
مهمترين مستعمرات اين كشور در اين زمان هندوستان بود.
اين بود كه ناپلئون حتي قبل از حمله به مصر خيال تصرف هندوستان را در سر داشت. براي اجراي نقشة حمله هندوستان بيگمان نزديكي به ممالك شرقي و از جمله مهمترين آنها ايران بود كه دروازه هندوستان به شمار ميرفت. اين اهداف توسعهطلبانه ناپلئون را متوجه ايران كرد.
آغاز روابط
پس از ناكامي ناپلئون در لشكركشي به مصر وي طرحي تهيه كرد تا از راه خشكي به هندوستان حمله كند.
هنگام سلطنت آقامحمدخان قاجار در سال 1796 ميلادي يك هيئت فرانسوي وارد تهران شد تا ايران را به جنگ عليه روسيه وادارد و توافق ايران را براي در اختيار نهادن پايگاهي براي فرانسه به منظور حمله به هندوستان جلب كند.
مدتي پس از ورود اين هيئت آقامحمدخان به قتل رسيد و در نتيجه هيئت فرانسوي به پيشنهاد حاج ابراهيم كلانتر بدون حصول به نتيجه و انجام مذاكره بازگشت.
فتحعليشاه كه درباره كشورهاي اروپايي اطلاعاتي نداشت و دايره اطلاعات او در حد اطلاعات رئيس يك ايل بود. در جريان جنگ ايران و روس از خليفه ارامنه ايروان اطلاعاتي راجع به فرانسه و ناپلئون به دست آورد.
وي كه در آغاز تمايل داشت تا به ياري انگليسيها بر مشكلات جنگ فايق آيد چون انگليسيها را جدي نيافت، تصميم گرفت تا همكاري فرانسه را به سوي خود جلب كند.
اتفاقاً در همين زمان ناپلئون نيز مقدمات ارسال هيئتي به ايران را به منظور پيگيري اهداف خود در هندوستان فراهم ميآورد.
در ماه رجب سال 1220 قمري (1805 ميلادي) ژوبر نماينده امپراطور عازم ايران شد و بلافاصله پس از وي نمايندة ديگري به نام روميو به سوي تهران شتافت.
روميو كه زودتر از ژوبر به تهران رسيد نامه ناپلئون را تقديم شاه ايران كرد.
مذاكرات بعدي زمينه اتحاد ميان ناپلئون و شاه ايران را فراهم آورد ودربار ايران را كه از انگلستان نااميد شده بود به سوي فرانسه سوق داد.