سید جمال، قهرمان مبارزه با استبداد و استعمار
حرف و حدیث درباره سید جمال الدین اسدآبادی آنقدر زیاد و متناقض است که در یک مطلب وبلاگی نمیتوان به همه جزئیات آن اشاره کرد. چه درباره ملیت، چه درباره مذهب و چه درباره مبانی فکری و سیاسی او. با آنکه اسناد مسلمی درباره شیوه زندگی، سیره دینی و تحصیلات حوزوی او و نیز اسنادی دال بر تایید سید جمال از سوی بسیاری از علمای دین وجود دارد، در مقابل اسناد و مدارکی هم موجود است که عضویت او را در لژهای فراماسونری تایید میکند.
همین تناقض ظاهری و البته اسناد مبهم و شایعات متعدد، باعث شده است که قضاوت افراد مختلف درباره سید جمال با هم فرق داشته باشد. گروهی او را تا حد تکفیر و خیانت مورد سرزنش قرار دادند، عدهای او را به بهائی بودن و بابیگری و ضدیت با شیعه متهم کردند، برخی او را جاسوس و مفسد فی الارض دانستند و برخی هم مذاکرات سید جمال را با شاهان مستبد و استعمارگران، بهانهای برای کوبیدن او قرار دادند.
علاوه بر همه اینها در دوره رژیم پهلوی محدودیت فراوانی بر تحقیق درباره سید جمال به عمل آمد به طوری که نام و آثار او جزو لیست سیاه ساواک قرار داشت. همچنین نوعی ترور شخصیت سید جمال توسط برخی نویسندگان صورت میگرفت که قصدشان نفی پان اسلامیست مورد نظر سید جمال بود. در همین دوره، نویسندگانی چون رائین و صفائی، او را متهم به جاسوسی کردند!(مقدمهای بر انقلاب فرهنگی – ویژه سید جمال- دفتر تحکیم وحدت- سال ۵۹ )
البته در سال ۱۳۴۲ «مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید جمال الدین مشهور به افغانی» توسط دانشگاه تهران منتشر گردید که انتشار این مجموعه بعد از قیام ۱۵ خرداد، باعث شک و شبهه در نیت تهیه کنندگان آن شد.
نفس حضور سید جمال در تشکیلات فراماسونری و ریاست او بر لژ کوکب الشرق قاهره، غیر قابل رد است اما توجیهات قابل قبولی برای این مساله از طرف شاگردان، دوستان و نویسندگان مختلف ارائه شده است. مثلا اینکه در آن زمان، هنوز ماهیت ضدانسانی تشکیلات فراماسونری روشن نشده بود و سید جمال بنا داشت که از طریق این تشکیلات و در جمع روشنفکران و آزادیخواهان، پیامش را به همگان براسند و به آن جامه عمل بپوشاند.
دلیل دیگر، مخالفت گردانندگان محفل فراماسونری کوکب الشرق با فعالیتهای سیاسی سید جمال است که در نهایت موجب کنارهگیری وی از این تشکیلات شد. خروج وی برای این محفل غیرقابل تحمل بود به همین علت به تحریف و تخریب شخصیت سید پرداختند و چنین وانمود کردند که شرط عضویت در محفل فراماسونری، باور به آفریننده جهان است و سید چنین باوری ندارد! (فصلنامه حوزه ویژه صدمین سالگرد شهادت سید جمال-سال ۷۲)
انگلیسیها هم با استفاده از همین ادعاها، به تخریب شخصیت سید ادامه دادند به طوری که نماینده سیاسی انگلیس در نامه محرمانه به وزیر خارجه وقت انگلیس مینویسد:«سال گذشته در برانگیختن احساسات مردم علیه اروپائیان، مخصوصا بیشتر بر ضدانگلیسها که نسبت به آنها احساس کینه و تنفر در دل میکند، فعالیتهای زیادی به خرج داد. اخیرا از لژ فراماسونها که در آنجا عضو بود، برای اینکه علنا منکر خدا بود، اخراج گردیده است!» (تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی- دکتر عبدالهادی حائری)
مخالفت سید جمال با دخالت اروپائیان در امور مصر و وحشت انگلیسیها از او بعدها موجب تبعیدش از مصر به هند شد. زمانی که سید جمال از دلیل بازداشت خود میپرسد، پاسخ میدهند: «علمای ما از تو راضی نیستند! کنسولهای دولتهای خارجی از تو میترسند! افندیهای ما سه شب است که از ترس تو مزه خواب را ندیدهاند!»
سید جمال در ایران
سید جمال بعد از سفر به کشورهای مختلف، دو بار به ایران آمد. یکبار در سال ۱۳۰۳ قمری و یکبار هم در سال ۱۳۰۷
ناصرالدین شاه در دیدار با سید جمال، دلیل دعوت خود را از او اینطور بیان میکند :«ترا به این منظور خواستهام که وضع نامطلوب روزنامه را در ایران مانند روزنامه های خارجی سروسامان دهی» شاه از راه پیشرفت ایران سوال میکند. سید جمال هم پاسخهایی میدهد و در ضمن جواب، از شاه انتقاد میکند. شاه از سید جمال میپرسد :«از من چه میخواهی؟» و سید پاسخ میدهد :«گوش شنوا!»
ناصرالدین شاه از قاطعیت سید جمال ناراحت شد و دیگر هیچوقت از او دعوت نکرد و بعد از مدتی به سید جمال پیغام داد«توقف سید در تهران، به صلاح نیست به خراسان برود» سید جمال هم پاسخ میدهد «حال زمستان است هوا که خوب شد به هرجا که خود میل داشته باشم خواهم رفت» (اسناد و مدارک درباره سید جمال اسدآبادی- صفات الله جمالی با اهتمام سید هادی خسروشاهی)
البته سید موقعیت را برای ماندن مناسب ندید و باز با ارسال نامهای به شاه، از قصد خود برای سفر به اروپا گفت. شاه هم در پاسخ نوشت :«جناب آقای سید جمال الدین، مقصود ما از ملاقات شما حاصل شد و از آن خوشوقت شدیم. حالا هم که باز میل فرنگستان رفتن دارید، بسیار خوب است و البته هرجا باشید دعای ما را فراموش نخواهید کرد! ما هم مرحمت لازمه در حق شما را منظور داریم و محض اظهار و نمایش آن، یک قوطی انفیهدان الماس، نسبت به شما مرحمت فرمودیم که همیشه وجود همایون را در نظر داشته باشید!» (اسناد و مدارک درباره سید جمال اسدآبادی)
در سال ۱۳۰۷ سید جمال مجددا از روسیه به ایران بازگشت و مردم از طبقات مختلف به ملاقات وی میرفتند. هر روز و هر ساعت که از حضور سید در ایران میگذشت، بر مخالفان استبداد و استعمار هم افزوده میشد. در کتابهای مختلف به نقل از گزارشهای ارسالی سفارت انگلستان از تهران آمده است که انگلیس نیروهای زبده خود را که با سید جمال آشنا بودند (مخصوصا از مصر) برای جلوگیری از قیام مردم به ایران فرستاد.
در همان روزها نامه سرگشادهای بدون امضا به دست شاه میرسد که در آن به ناتوانی وی در اداره کشور، تسلیم کشور به انگلستان و … اشاره شده بود. در گزارش محرمانه سفارت انگلیس، سید جمال نویسنده نامه معرفی شد. در نتیجه شاه به دستور سفارت انگلیس، دستور اخراج سید را صادر کرد.
ماجرای تحریم تنباکو و مبارزه سید جمال با شاه
بعد از حکم تحریم تنباکو، سید جمال پیامی را برای روحانیون فرستاد و به آنان اعلام کرد که سرچشمه تمام این مفاسد، شاه و وزرای فاسد وی هستند؛ به همین علت، اکنون فرصت مناسبی برای خلع ناصرالدین شاه فراهم آمده است. وی این پیام را با عنوان «حملة القرآن» به یازده نفر از علمای ایران مینویسد. سفیر انگلستان در ایران در گزارش خود به وزارت خارجه انگلیس مینویسد :«نظر شاه بر این است که نویسنده این نامه، مستحق مرگ یا حداقل حبس ابد میباشد!»
به همین علت دولت ایران برای مبارزه با سید جمال و بدنام کردن او دست به هر کاری زد. حتی برای بیاعتباری او در حوزههای علمیه، نقشههای عجیبی کشیدند: «مرد بیگانهای، بلند قد و سفید رو و مو بور و درویش مآب در لباس جهانگردی، همان ایام از هندوستان به عراق آمد، در مجالس علما و طلاب عتبا حاضر میشد و از سابقه علاقه خود در سفر دریا با سید جمال الدین داستانها میگفت و سید را بیدین و باده نوش و بیمبالات در مسائل مذهبی معرفی میکرد!» (نقش سید جمال در بیداری مشرق زمین)
شاید تاثیر همین جوسازیها بود که بعد از اشاره امام خمینی به نام سید جمال در نجف، برخی روحانیان نجف بر امام اشکال گرفتند که چرا نام سید جمال را برده است! (نهضت امام خمینی – حمید روحانی)
البته علیرغم همه این دشمنیها، بزرگان زیادی در حوزه و در میان علمای شیعه و سنی بودند که از سید جمال الدین به نیکی یاد میکردند و با او در ارتباط بودند که میتوان به علمایی چون میرزا محمود بروجردی، شیخ انصاری، شیخ محمد حسن قمی، میرزای نائینی، شیخ هادی نجم آبادی، سید محمد طباطبایی، شیخ علی کاشف الغطاء، میرزای جلوه، شیخ فضل الله نوری و … اشاره کرد.
استاد شهید مطهری مینویسد :«کسانی که شرح حال سید را نوشتهاند، به علت آن که با مکتب اخلاقی و تربیتی و سلوکی و فلسفی مرحوم آخوند همدانی آشنایی نداشتهاند و همچنین شخصیت مرحوم آقا سید احمد تهرانی کربلایی و مرحوم سید سعید حبوبی را نمیشناختهاند، به گزارش سادهای قناعت کرده، درنگ نکرده و از آن به سرعت گذشتهاند. توجه نداشتهاند که شاگردی سید در محضر مرحوم آخوند همدانی و معاشرتش با آن دو بزرگ دیگر، چه آثار عمیقی در روحیه سید تا اخر عمر داشته است. این بنده از وقتی که به این نکته در زندگی سید پی بردم، شخصیت سید در نظرم بعد دیگر و اهمیت دیگری پیدا کرد» (نهضت های اسلامی در صد سال اخیر)
شهادت سید جمال
میرزا رضا کرمانی
بعد از ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی و با توجه به روابط وی با سید جمال، دولت ایران تلاشهایی را برای بازداشت و بازگرداندن سید جمال به ایران انجام داد. در نهایت سید جمالالدین به دستور سلطان عبدالحمید به زندان افتاد و آخرین نامهاش را همانجا خطاب به ایرانیان نوشت و بعد از درد و رنج بسیار ناشی از زهر، روز سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۲۷۵ به شهادت رسید.
در تشییع جنازه سید، تنها سه نفر از یاران وی حضور داشتند و دیگران جرات شرکت در این مراسم را پیدا نکردند. سید جمال غریبانه در قبرستان مشایخ استامبول دفن شد و تا مدتها قبر وی ناشناخته باقی ماند. حتی شیخ محمد عبده شاگر سید مجلس یادبودی در تجلیل از استاد خود برگزار نکرد و پیام تسلیتی نداد چون نگران واکنش و ناراحتی سلطان عبدالحمید بود! (نقش سید جمال در بیداری مشرق زمین)
احمد امین مصری میگوید بر سر مزار وی ایستادم و گفتم :«اینجا آرامگاه زنده کننده نفوس و آزاد کننده عقول و تکان دهنده دلها و برانگیزنده ملتها و متزلزل کننده تختهاست. کسی در اینجا آرمیده است که سلاطین وقت بر عظمت او رشک میبردند و از زبان و سطوت او در هراس بودند و دولتهای صاحب ارتش و دارای تجهیزات از حرکت او بیمناک بودند وکشورهایی که آزادی در آنجا موج میزد، حوصلهشان از حریت او به تنگ آمده بود!» (مفخر شرق- غلامرضا سعیدی)
در سال ۱۳۲۴ شمسی سفیر افغانستان در ترکیه، موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید میگیرد و استخوانهای او را به افغانستان منتقل میکند. خاندان سید در اسدآباد در واکنش به این اقدام، از مجلس شورا و وزارت خارجه درخواست میکنند تا مانع این اقدام شوند ولی دولت ایران، هیچ اقدام مثبتی انجام نداد! برخی نشریات وابسته به رژیم پهلوی، بیتوجهی دولت را نشانه افغانی بودن سید جمال دانستند، اما حقیقت این است که رژیم شاه مایل نبود این قهرمان بزرگ و شهید مبارزه با استبداد و استعمار را به ایران بیاورد. (فصلنامه حوزه- ویژه صدمین سالگرد شهادت سید جمال اسفند