درحال بارگذاری ....
به هایپرتمپ خوش آمدید.وارد یا عضو شوید کاربرگرامی شما اکنون در مسیر زیر قرار دارید : شناخت اجتماعی

شناخت اجتماعی

تاریخ ارسال پست:
یکشنبه 12 مهر 1394
نویسنده:
reyhaneh
تعداد بازدید:
759

مقدمه :

انسان موجودی اجتماعی است و به تعامل با دیگران نیاز دارد. ما در معاشرت با دیگران اطلاعات بسیاری به دست می‌آوریم كه به نحوی آن‌ها را دسته‌بندی و منسجم می‌كنیم و بخش‌های مهم و مفید آن‌ها را به حافظه می‌سپاریم. برای داوری و قضاوت درباره دیگران باید بتوانیم این اطلاعات ذخیره‌شده را با هم تركیب كنیم و به شناختی درست از دنیای اطرافمان دست یابیم. شناخت اجتماعی بیان می‌كند كه ما چگونه به اطلاعات توجه می‌كنیم، آن‌ها را ذخیره می‌كنیم و در موقع لزوم به یاد می‌آوریم. به همین خاطر شناخت اجتماعی رابطه نزدیكی با ادراك اجتماعی[1] دارد. زیرا هر دوی آنها درباره فرایندهای اساسی بحث می‌كنند كه زیربنای فهم ما را از دنیای اجتماعی تشكیل می‌دهند. لازم به یادآوری است كه این دو مبحث حداقل از یك جهت با هم تفاوت اساسی دارند. ادراك اجتماعی از مدت‌ها قبل مورد توجه روان‌شناسان اجتماعی بوده است، در حالی كه توجه به شناخت اجتماعی و تلاش در جهت پیشرفت آن به سایر علوم مرتبط می‌شود. از اواخر دهه 1970 میلادی به بعد پژوهشگرانی كه به مطالعه ابعاد شناختی انسان مانند توجه، حافظه[2] و استدلال می‌پرداختند، به پیشرفت‌های عظیمی دست پیدا كردند. بسیاری از روان‌شناسان اجتماعی، تحت تاثیر این پیشرفت‌ها درصدد برآمدند تا اصول،‌ روش‌ها و یافته‌های مطالعات علوم شناختی را در رشته علمی خود به‌كار گیرند. در نتیجه، برخی از مفاهیم و اصول شناخت اجتماعی از رشته‌های علمی دیگر به‌ویژه روان‌شناسی شناختی، وارد روان‌شناسی اجتماعی شد.[3] درست است كه این اصول و مفاهیم در فهم فرایند شناخت دیگران در روان‌شناسی اجتماعی بسیار مفید بودند، اما از لحاظ سبك با مفاهیم موجود در دیگر بخش‌های این علم متفاوت هستند. در شناخت اجتماعی تاكید بر یافت این مطلب است كه ما اطلاعات اجتماعی درباره مردم، موقعیت‌های اجتماعی و گروه‌ها را چگونه پردازش می‌كنیم. در مسیر رسیدن به این مطلب، شناخت اجتماعی به بحث پیرامون چند موضوع می‌پردازد؛ نخست چگونگی اندوزش اطلاعات و شكل‌گیری طرح‌های ذهنی[4] كه تاثیر چشمگیری بر شناخت اجتماعی می‌گذارد.[5] دوم بررسی میانبرهای ذهنی[6] كه در برخورد با اطلاعات وسیع به ما كمك می‌كنند به روشی موثر از عهده پردازش و درك دنیای خود برآییم. موضوع سوم بررسی سوگیری[7]‌هایی است كه در افكار ما به وجود می‌آیند و سبب می‌شوند كه به برخی اطلاعات بیشتر و به برخی دیگر كمتر توجه كنیم. یكی دیگر از مباحث مورد بحث در شناخت اجتماعی، شناخت خود است كه معمولا از دو جنبه مهم "خودپنداره"[8] و "حرمت خود"[9] مورد بررسی قرار می‌گیرد.[10]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اهمیت شناخت اجتماعی :

شناخت اجتماعي در صدد است مشخص کند چگونه به اطلاعات اجتماعي توجه مي کنيم, انسجام مي بخشيم و در نهايت به ياد مي آوريم. شناخت و ادراک اجتماعي رابطه نزديکي با هم دارند و زير بناي فهم ما نسبت به دنياي اجتماعي است. موضوع شناخت از سال 1970 مورد توجه دانشمندان روانشناسي شناختي قرار گرفت و به دستاورد هايي رسيد و روانشناسان اجتماعي سعي کردند دستاورد هاي اين دانشمندان را در زمينه خود استفاده کنند. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انواع طرح ها در شناخت اجتماعی :

1- طرح هاي ذهني(Schema):

ما در مقابل اطلاعات منفعل نيستيم. بلکه آنها از صافي ساخت هاي اجتماعي عبور کرده و سازماندهي مي شوند. به اين فيلتر ها طرح هاي ذهني مي گويند. طرح هاي ذهني تجربيات گذشته  و مجموعه اي از اطلاعات به هم تنيده در مفاهيم مختلف است. نمونه اي از ساخت ذهني تصورات انسان در باره افراد مسن است.

1-1. اهميت طرح هاي ذهني: طرح هاي ذهني در فرايند شناخت اهميت زيادي دارد و ما رويداد ها را بر اساس آن تفسير مي کنيم. اين تصور امکان فهم جنبه هاي مهم اطلاعات را به ما مي دهد تا حجم زياد اطلاعات را پردازش کنيم. در واقع به عنوان صافي هاي شناختي عمل مي کند. همچنين فضاهاي خالي بين اطلاعات ما را پر مي کند. مثلا وقتي تمام کلمات ديگران را نمي فهميم به وسيله اين ها مي توانيم منظور وي را درک کنيم. طرح هاي ذهني در فرايند توجه مهم اند. ما غالبا به چيز هايي توجه مي کنيم که با انتظارات ما نا هماهنگ است. همچنين طرح هاي ذهني ياد آوري را تسهيل مي کند و حافظه معمولا موقعي خوب عمل مي کند که ما محفوظات را به صورت طرح هاي ذهني در آورده ايم. البته موضوعي که با طرح  ذهني مستحکم ما در تضاد است نيز بهتر به خاطر مي سپاريم. نقش طرح هاي ذهني در رفتار اجتماعي نيز پر رنگ است و انجام رفتار هاي اجتماعي مطلوب تر محتمل تر است.

1-2. انواع طرح هاي ذهني:

1-طرح ذهني از اشخاص(Person Schema): ويژگي هايي از يک فرد موقعي طرح دهني است که آن را مرتبط به يکديگر بدانيم. نوعي خاص از اين گونه طرح ذهني نظريه نا آشکار شخصيت (Implicit Personality theory) است. مثلا بسياري از افراد با هوشي و مهرباني را مرتبط مي دانند. در حالي که با هوشي و خود محوري را نه. و معمولا افراد از اين نظر در ذهن خود مطلع نيستند. براي همين به آن نا آشکار مي گويند. نوعي ديگر از تصورات ذهني اشخاص  تصورات قالبي(Stereotype) است. يعني مجموعه صفاتي که به يک گروه اجتماعي نسبت داده مي شود.

2- طرح هاي ذهني از نقش ها(Role Schema): اطلاعات ما در باره يک نقش اجتماعي  و انتظارات ما نسبت به رفتار آن نقش, مثل استاد دانشگاه.

3- طرح دهني از وقايع(Event Schema): نشان مي دهد که در يک موقعيت خاص چه حوادثي را متوقعيم که رخ دهد. مثل توقع ما نسبت به روند کار در يک رستوران.

4- طرح ذهني از خود(Self Schema): برداشتي که از شخص خود داريم با توجه به اطلاعاتي که از خود جمع آوري کرده ايم.

2-ميانبر هاي ذهني(Shortcuts): هر فردي در هر امري تمام مزايا و معايب آن را در نظر نمي گيرد و از ميانبر هاي ذهني استفاده مي کند. مثل اينکه هر چه گران تر است با کيفيت تر است. شرايط استفاده از ميانبر هاي ذهني عبارتند از:

1- عدم وجود زمان کافي.

2- اطلاعات سنگين وعدم امکان پردازش آن.

3- موضوعي بي اهميت.

4- کمبود اطلاعات.

ميانبر هاي ذهني موفق اين ويژگي را دارد: 1- سرعت و سهولت. 2- کارايي در اکثر موارد.

البته گاهي اين ميانبر هاي ذهني باعث خطاي شناختي مي شود. علم به اين مسئله دو فايده دارد:

1- باعث مي شود تصميمات مناسب تري بگيريم و از ميانبر ها در جاي خود استفاده کنيم.

2- باعث مي شود تصميمات و داوري هاي ديگران را بهتر درک کنيم.

 دو نمونه از اين ميانبر ها در زير مي آيد:

1- قاعده اکتشافي همانندي(Representativeness Heuristic): منظور از اين قاعده داوري بر اساس شباهت بين فرد يا واقعه باطرح ذهني ما از گروه يا وقايع خاص است. مثلا از ظاهر يک فرد شغل او را حدس مي زنيم. اين بر اساس طرح ذهني ما نسبت به يک شغل خاص است. در استنباط بر اين اساس يکسري اطلاعات ناديده گرفته مي شود.ازجمله نرخ پايه. مثلا بدون در نظر گرفتن تعداد افراد با شغل خاص در يک محل داوري را انجام مي دهيم. به اين خطا خطاي نرخ پايه(Base-Rate Fallacy) مي گويند. در آزمايش به آزمودني گفته شد که از گروهي صد نفري يک نفر انتخاب شده چقدر احتمال دارد که وي مهندس باشد در حالي که 70  نفر غير مهندسند. در مواردي که علاوه بر اين  موضوع خصوصياتي از آن فرد بيان شده بود افراد نرخ پايه  را فراموش کرده و  به اوصاف  توجه مي کردند. در اين تحقيق به ويژگي ديگري پي بردند به نام اثر تضعيف(Dilution Effect). در مواردي که صفاتي غير مربوط با تصور ذهني يک مهندس از قبيل سن, جنس و.. ذکر مي شد احتمال مهندس بودن او 50  درصد بيان مي شد بدون توجه به نرخ پايه.

2- قاعده اکتشافي دسترس پذيري(Availability Heuristic) :

هرچه ياد آوري يک موضوع ساده تر باشد اهميت آن نيز بيشتر تخمين زده مي شود.  مثلا در ترجيح سفر با اتومبيل و هواپيما به سرعت نمونه هاي مختلف تصادف و سقوط اين دو که تجربه کرده يا شنيده ايم به خاطر آورده و در مورد هر کدام که غلبه دارد داوري مي کنيم. اين فايده در بسياري از جاها مفيد است و در موقعيت هايي نيز به خطا منجر مي شود.  تبليغات بر اين اساس استوار است که وقتي ما در باره يک کالا فکر مي کنيم کالايي را تصور ميکنيم که علامت کارخانه خاص بر آن نقش بسته. سوگيري توافق کاذب(False Consensus Bias) را نيز بر اين اساس مي توان شرح داد که مي گويد ديگران تا حدود زياد با ديدگاه ما موافقند. در اين گرايش دو عامل مؤثر است:

1- قاعده اکتشافي دسترس پذيري: آسان بودن ياد آوري افراد موافق با ما, کساني را دوست و همکار خود قرار مي دهيم که ديدگاه مشترکي با ما دارند. پس بيشتر با موافقت با ديدگاه هاي مان شاهد هستيم.( عامل شناختي).

2- اين امر باعث افزايش اعتماد مردم نسبت به تصميم خودشان مي شود.( عامل انگيزشي).

سوگيري توافق کاذب غالبا در موارد منفي رخ مي دهد. مثلا کسي که در برابر وسوسه نفس بي اراده است ديگران را نيز بي اراده مي داند. ولي در صفات خوب ممکن است خود را منحصر به فرد بداند. پديده ديگر را که مي توان تبيين کرد خود ميان بيني (Egocentric Bias)يعني در کار جمعي هر کسي فکر مي کند بيشترين تأثير را گذاشته است. اين به علت حجم بيشتر اطلاعاتي است که فرد نسبت به خود دارد. همچنين عامل انگيزشي افزايش اعتماد که از توافق کاذب اشاره شد. قاعده ديگر پديده آماده سازي(Priming) است.  تأثير تصور و تفکري که اخيرا داشته ايم بر تفکر ما در باره موضوع جديد. مثلا تشخيص عفونت خفيف گلو توسط دانشجويان ابتدايي رشته طب به بيماري مهلک.

3-منابع خطا در شناخت اجتماعي:

در پردازش اطلاعات از شيوه منطقي تفکر و استدلال در بعضي موادر استفاده نمي شود. براي درک ديگران شناخت اطراف خود دچار سوگيري هايي ميشويم.

3-1. خطاي برنامه ريزي(Planning Fallacy): بارها پيش مي آيد که ما انجام کاري را زود تر از آنچه هست تخمين مي زنيم. دليل اين امر اين است که ما براي انجام کار به آينده مي نگريم نه به تجربيات گذشته . يا اگر تجارب را بررسي کنيم آنها را طوري اسناد مي دهيم که با امر موجود کمترين رابطه را داشته باشد.

3-2. تفکر سحري: انسان ها تحت تأثير تفکر سحري اند. يکي از اصول آن اين است که اگر دو چيز به هم مربوط بودند ويژگي هاي يکي به ديگري منتقل مي شود و اثر اين ارتباط پس از انقضاي ربط باقي مي ماند (قانون سرايت). مثلا ديگران کمتر حاضرند لباس يک نفر ايدزي را بپوشند. اصل ديگر مي گويد اشياي شبيه به هم ويژگي هاي مشترک دارند (قانون شباهت). مثلا کمتر قبول مي کنيم شکلاتي به شکل سوسک را بخوريم. قانون ديگر مي گويد افکار فرد آثار فيزيکي دارد که تحت تأثير قوانين فيزيک نيست. مثلا ما غالبا فکر مي کنيم تفکر در باره حادثه خطرناک احتمال وقوع را افزايش مي دهد.

3-3. تفکر بيش از حد در باره يک موضوع: برخي موادر که سعي مي کنيم عملي را به صورت منطقي و با تفکر انجام دهيم. تفکر زياد باعث سر درگمي ما مي شود.

3-4. تفکر در باره عکس واقعيت(Counterfactual Thinking): واکنش ما در مقابل پيشامد فقط به خود آن بستگي ندارد. بلکه تصور شق ديگر حوادث نيز در آن شريک است. مثلا 2 نفري که يکي پياده مي گردد و ديگري سواره حال اگر هر دو تصادف کنند ما شخصي را که اغلب پياده راه مي رفته را ناراحت تر مي پنداريم چون فکر مي کنيم اگر به عادت خود ادا مه مي داد اين اتفاق نمي افتاد.

4. خودشناسي :

اولين کسي که به اهميت آن پي برد سقراط بود . در اديان الهي به آن تاکيد شده مثلا علي (ع) مي فرمايد در ميان دو نوع شناخت خودشناسي سودمندتر است .گاهي انگيزه هاي واقعي رفتارمان از خودمان مخفي است. خودشناسي به ما در شناختن اين انگيزه ها کمک مي کند. از سوي ديگر خودشناسي باعث شناختن ظرفيت ها و استعداد هايي است که خدا به انسان داده است. در اينجا بحث حرمت به خود مطرح ميشود. دليل اين حرمت ارتباط انسان با خدا و دميده شدن روح او در وي است. پس خودشناسي يعني يافتن ارزش هاي موجودي و کرامات نفساني است. روانشناسي اجتماعي خودشناسي را از آن جهت بررسي مي کند که اين امر تا حد زيادي اجتماعي است. است شناخت تحت تأثير واکنش ديگران شکل کي گيرد همچنين مقايسه خود با ديگران.


4-1. خود پنداره (Self-Concept):

1- تعريف: ويليامز جيمز (1910-1842) در کتاب اصول روانشناسي اين گونه اعتقاد دارد: خود دو جنبه دارد: ادراک کننده و ادراک شده که در خودشناسي اين دو يکسان است. به جنبه ادراک کننده خود آگاهي و به جنبه ادراک شده پنداره مي گويند. خود پنداره مجموعه باور ها و احساسات فرد در باره خود است.

2- خود پنداره به مثابه طرحي ذهني : خود پنداره صفات نامنظم و پراکنده نيستند بلکه اين صفات بر محور طرح ذهني فرد از خود نظم يافته است. اين طرح ذهني بر اساس صفاتي سازمان مي يابد که فرد آنها را مهمترين ويژگي خود مي داند.

3- خود پنداره و پردازش اطلاعات: خود پنداره باعث مي شود نسبت به اطلاعات مربوط به خود حساس تر بوده و آن را آسان تر رمز گرداني و بازيابي کنيم. علت اين مسئله عبارتند از: اطلاعات مربوط به فرد در سطح عميق تر و با دقت بيشتر مورد تجزيه و تحليل فرار مي گيرد. يعني وقتي از ما در مورد خودمان سؤال مي شود دقت افزايش مي يابد. علت ديگر اين است که اطلاعات مربوط به خود سازمان يافته ترين شبکه اطلاعاتي در حافظه ماست و هر چه اطلاعات منظم تر باشد قدرت يار آوري بيشتر مي شود.

4-منابع خود پنداره:

1- احساسات و افکار: مهمترين منبع به دست آوردن اطلاعات, احساسات و افکار دروني ماست. احساسات بيش از رفتار به ما اطلاعات مي دهد. چون گاهي با احساس دروني ما سازگار نيست. احساسات و افکار در خود پنداره سهم بيشتري از رفتار دارد.

2- رفتار: انسان با توجه به رفتار خود نسبت به خود شناختي پيدا مي کند.توجه به رفتار زماني است که اطلاعات ديگر مثل احساسات ناکافي است مثلا کسي که نمي داند متواضع است يا نه به رفتار خود دقت مي کند. البته رفتار زماني براي خود پنداره استفاده مي شود که از روي اجبار و فشار موقعيت انجام نگيرد.

3- واکنش هاي ديگران: در آزمايشي به گروهي دانش آموز چند بار گفته شد که خيلي منظم هستند. ديده شد که اين گروه کمتر آشغال مي ريزند. آنها رفتار خود را با انتظار ديگران هماهنگ کرده اند. پديده پيشگويي هاي خود کام بخش(Self-Fulfilling Prophecy)  به اين معناست که انتظارات ديگران بر رفتار و خود پنداره کا تأثير مي گذارد.

4- مقايسه اجتماعي: انسان وقتي مي خواهد به ارزيابي صحيح برسد خود را با افراد مشابه وي مقايسه مي کند.

4-2. حرمت خود(Self-Esteem):

1- تعريف و سنجش «حرمت خود»: حرمت خود جنبه مثبت يا منفي فرد از خويشتن را مد نظر قرار مي دهد و ارزيابي مي کند. يعني فرد تا چه اندازه براي خودش ارزش قائل است. اين مسئله تأثير عميقي بر بهداشت رواني و سلامت جسماني و رفتار اجتماعي دارد. براي سنجش حرمت خود مقياس هاي مختلفي ابداع شده است. برخي به ارزيابي فرد از جنبه هاي گوناگون مي پردازد و برحسب جمع جبري نتيجه را اعلام مي کند. ولي اين قابل قبول نيست. چون اين مسئله که بعضي صفات مي توانند نقش مهمتري داشته باشند در نظر گرفته نشده است. صفاتي که براي خود پنداره مهم تر است تأثير بيشتري بر حرمت خود دارد.

2- نقش ديگران در ارزيابي حرمت خود: بسياري به اين نتيجه رسيده اند که حرمت خود منعکس کننده تفاوت بين خود پنداره واقعي و آرماني است. هرچه فاصله بيشتر حرمت خود کمتر. فستينگر(1954) بانظريه مقايسه اجتماعي اعلام کرد بدون ارزيابي اعمال و احساسات ديگران نمي توان خود را ارزيابي کرد. افراد عقايد و توانايي خود را از طريق مقايسه با توانايي و عقايد ديگران مي سنجند و در اين جهت دنبال کساني مي روند که عقايد و توانايي شبيه آنان دارند.

3- راه هاي دفاع از حرمت خود:

براي اين هدف ابزار هايي وجود دارد که عبارتند از:

1- کمتر کسي در همه جنبه هاي زندگي موفق است. براي همين انسان نسبت به ويژگي هاي خود گزينشي عمل مي کند تا نظر مثبتش به خود لطمه نبيند. پس اگر خور پنداره از جنبه هاي متنوع برخوردار باشد تا چه حد به ارزيابي مثبت از خود مي انجامد: اولا چنين افرادي در برابر حادثه منفي با تکيه بر نقاط مثبت با مشکل کنار مي آيند. ثانيا چون آنها جنبه هاي مختلف خود را از هم تفکيک کرده اند. وقتي جنبه اي آسيب ديد به جنبه هاي ديگر سرايت نمي کند.

2- انسان باز خورد هاي مطلوب ديگران را صحيح و بازخورد هاي نامطلوب را غير معتبر تلقي مي کند.

3- انسان معمولا حوادثي که به حرمت وي لطمه مي زند زودتر فراموش مي کند و به نا هشياري مي راند. اين قدرت سازگاري با محيط را افزايش مي دهد.

4- ما ويژگي هايي را که داريم مثبت تر از آنچه هست ارزيابي مي کنيم.   

5- اسناد نيز مهم است وقتي کاري خوب پيش مي رود مسئوليت نتايج را به خود اسناد مي دهيم و اگر خوب پيش نرود مسئوليت خود در قبال نتيجه را به حد اقل مي رسانيم. پيروزي را دروني و شکست را محيطي مي دانيم.

6- معمولا ما خود را با افراد مشابه بررسي مي کنيم. مگر حرمت ما در خطر باشد. در اين صورت شباهت کم اهميت مي شود. در اين موقع ما خود را با افراد ضعيفتر مقايسه مي کنيم.

7- خود مؤلفه شخصي و اجتماعي دارد. مصاحبت با افرادي که برايشان احترام قائل هستيم حرمت ما را افزايش مي دهد. براي همين انسان ها به عضويت در گروههاي موفق توجه مي کند. البته مصاحبت با افراد موفق تبعاتي دارد و باعث مي شود استعداد هاي ما در مقايسه با آنها رنگ ببازد. روانشناسان معتقدند فرد در صورتي با کسي مصاحبت مي کمد که در امور کم اهميت برتر باشند. طبق اين نظريه مطلوب ترين افراد براي معاشرت کساني هستند که عملکردشان در امور مهم ضعيف تر از ماست و در اموري که اهميتي ندارد از ما برترند.

 

4- اهميت حرمت خود: از مسائل بسيار با اهميت است. حرمت خود از مؤلفه هاي شخصيت بهنجار است. احساس بي ارزشي, بيگانگي با خود و عدم پذيرش خويش در ميان افراد نا هنجار بيشتر است. حرمت خود در سلامت جسماني و رواني مؤثر است. ارزيابي منفي از خود با افسردگي و کمبود مهارت اجتماعي هم بستر است و باعث ضعيف شدن دستگاه ايمني مي شود.

در تعاليم ديني از حرمت خود به کرامت نفس ياد شده است. اسلام به حفض کرامت خود و ديگران توصيه کرده است. اسلام سعي دارد با متوجه کردن انسان به ارزش هاي وجودش او را از انجام امور پست و تبعيت از نفس خود باز دارد. اسلام کساني که سعي مي کنند به خود متکي باشند را تمجيد مي کند. حفظ عزت از همه چيز واجب تر است مثلا نمي توان براي رفتن به حج خود را پيش ديگران خوار کرد. مبارزه با نفس مجوزي براي ناديده گرفتن عزت نفس نيست. نمي توان خود را تحقير کرد تا بهتر بتوان با نفس مبارزه کرد. توصيه شده انسان مشکلات خود را با ديگران بازگو نکنند. با ثروتمندان همسفر نشوند چون يا براي هم رتبه شدن با او هر کاري مي کنند يا عزت نفس خود را  زير پا بگذارند. امام صادق(ع) مي فرمايند مؤمن کار خطا نمي کند تا مجبور به عذر خواهي شود. همچنين مؤمن کاري را که در توانش نيست نمي پذيرد چون خود نوعي تحقير است.

5- طبق تعاليم اسلام حرمت خود باعث تسهيل در رسيدن به فضائل اخلاقي مي شود. تکبر و نفاق ناشي از ذلتي است که فرد در خود مي بيند. غيبت نهايت کوشش ناتوان است. رذايل اخلاقي ديگر نيز همين است. امام هادي(ع) مي فرمايند از آسيب کيس که براي خود ارزشي قائل نيست در امان مباش. خلاصه اخلاق با عزت نفس هم بسته است. اين همبستگي طبق نظريه ناهماهنگي شناختي فستينگر توجيه پذير است. او مي گويد اگر متوجه شويم در شناخت ما يا شناخت و رفتار ما هماهنگ نيست دچار ناراحتي مي شويم و سعي مي کنيم اين حالت را بر طرف کنيم. همچنين در تحقيقي معلوم شد که کساني که ارزش کمتري براي خود قائل هستند بيشتر در امتحان تقلب مي کنند.

جهاد با نفس يا کرامت نفس؟: اسلام به کرامت نفس توجه دارد و در عين حال مبارزه با نفس نيز مودر توجه قرار گرفته است. آن نفس اماره اي که در روايات بدترين دشمن ناميده شد همان نفي ايت که بايد آن را اکرام کرد. عزت نفس با کبر و تواضع چگونه قابل جمع است؟ انسان داراي دو من است: من انساني و من حيواني. تنها من انساني اصيل است. از کشمکشي که بين اين دو است مي توان آن را شناخت.وقتي از مبارزه با نفس صحبت مي شود در واقع مبارزه با من حيواني است. يعني نبايد نيازهاي حيواني مانع دستيابي به ارزش ها و نياز هاي متعالي انسان شود. و وقتي دعوت به کرامت انساني مي شود منظور من انساني است. پس اين دو دستور در داستاي يکديگرند.

در باره تناقض عزت نفس و تکبر هم بايد گفت عزت نفس به معناي اين نيست که انسان خود را  از ديگران بالاتر بداند. بلکه بدين معني است براي خودش ارزش قائل شود. انسان اگر در مقابل درگران تواضع مي کند و آنها را مقدم مي دارد براي ارزش نهادن به انسانيت

شناخت اجتماعی وحیانی

هر جهان اجتماعی با نوعی از شناخت اجتماعی همراه است؛ جهان اساطیری از شناخت اجتماعی اسطوره‌ای بهره می‌برد. در اسطوره، عقل و عقلانیت نقش فعال و تعیینکننده ندارد و تمثل و خیال، فعال است.

 

1- جهان و علم اجتماعی

هر جهان اجتماعی با نوعی از شناخت اجتماعی همراه است؛ جهان اساطیری از شناخت اجتماعی اسطوره‌ای بهره می‌برد. در اسطوره، عقل و عقلانیت نقش فعال و تعیینکننده ندارد و تمثل و خیال، فعال است.

بسیاری از فرهنگ‌ها در گذشته تاریخ دارای فرهنگ اساطیری هستند. مثل فرهنگ یونان و یا فرهنگ اعراب در قبل از ظهور اسلام. در فرهنگ‌های اساطیری پدیده‌های اجتماعی بر مدار خواست و عمل الهه‌ها و خداوندگارانی تفسیر می‌شوند که بر مقدرات انسان و طبیعت حکم می‌رانند.

در جهان متجدد از علم اجتماعی تجربی استفاده می‌شود؛ انسان جهان متجدد، برای نفی اساطیر به انکار هر نوع حقیقت متعالی و فوق طبیعی می‌پردازد؛ جهان متجدد جهانی دنیوی، سکولار است؛ در این جهان، عقل متافیزیکی و عملی از اعتبار ساقط می‌شود. و تنها شناخت حسی و عقل تجربی بهعنوان ابزار تسلط بر طبیعت به رسمیت شناخته می‌شود. با غلبه عقل ابزاری، علوم غریبه و دانشهایی که از طریق امور غیرطبیعی قصد تسلط بر طبیعت را دارند مانند سحر و جادو، اعتبار خود را از دست می‌دهند. دنیای مدرن اساطیر و علوم غریبه را چیزی پیش از تصورات و تخیلات جمعی و تاریخی بشر نمی‌داند.

به دلیل این که شناخت حسی و تجربی، بدون استفاده از دیگر سطوح معرفتی بشر نمی‌تواند تحقق داشته باشد، رویکرد تجربی عقل ابزاری نیز از هویت مستقل خود نمی‌تواند دفاع کند و در نتیجه، نگاه تجربی و پوزیتیویستی دانش علمی به سوی رویکردهای بعد تجربی حرکت می‌کند.

نگاه‌های بعد تجربی معرفت علمی، بخشی از تخیلات و تصوراتی را که در شناخت عمومی جامعه بشری حضور به هم رسانده‌اند، بهعنوان اصول، بنیانها و پارادایمهای معرفت علمی به رسمیت می‌شناسد، بدون آنکه برای آن اصول هویتی محسوس، آزمونپذیر و تجربی قائل باشد. این اصول از دیدگاه پستمدرنها و کسانیکه رویکردی بعد تجربی به علم دارند، هویتی فراتر از تصورات و تخیلات جمعی ندارند.

 

جهان مدرن در این مقطع با به رسمیت شناختن بخشی از تخیلات جمعی، امکان تقابل و رویارویی مطلق خود را با آن‌چه اسطوره و مانند آن می‌نامید از دست می‌دهد و بدین ترتیب، زمینه بروز مجدد اساطیر، خرافهپرستی و اموری که از آنها با عنوان عرفانهای کاذب یاد می‌شود، فراهم می‌آید. البته باید توجه داشت تفاسیر پستمدرن اساطیر، با تفاسیر تاریخی آن نیز تفاوت دارد، زیرا اساطیر در گذشته تاریخ با هویتی فوق طبیعی و در عین حال فوق انسانی شناخته می‌شوند و حال آن که رویکرد‌های پسامدرن، برای اساطیر، هویتی فراتر از احساسات و تخیلات دنیوی و این جهانی بشر نمی‌توانند قائل باشند.

2- جهان توحیدی

انبیاء و اولیای الهی از وحی و الهامات الهی بهره می‌برند. این نوع از شهود، در قبال شهودهای شیطانی، اساطیری و یا تخیلات و مقررات جمعی و تاریخی و رویکردهای بعد تجربی و پسامدرن است. در شهودهای شیطانی، اساطیری تصویر می‌شود که در آن، الهه‌های متعدد و خداوندگاران متفرق در نزاع با یکدیگر هستند و انسان نیز در عبودیت نسبت به آنها بهسر می‌برد. در رویکردهای پسامدرن انسان در جهانی زندگی می‌کند که در حاشیه تخیلات و مقررات لرزان او تصویر می‌شود. در تفسیر اساطیری پیشامدرن و یا پسامدرن، اثری از عقل و عقلانیتی نیست که از وحدت و انسجام عالم خبر داده، و تخیلات پراکنده آدمیان را سازمان بخشد، و یا آنکه درباره خداوندگاران متعدد به حقیقت داوری کند.

در کانون جهانی که انبیای الهی معرفی می‌کنند؛ اعتقاد به توحید و اعتقاد به یک موجود مقدس است، مقدس بودن به معنای منزه بودن از صفات نقص نظیر جهل و عجز و منزه بودن از صفات کمالی است که با نقص همراه باشد. مثل علم محدود و یا قدرت محدود، زیرا علم و یا قدرت اگرچه کمال هستند ولکن هنگامی که محدود باشند با نقص همراه می‌شوند. موجود مقدس، منزه از هر نقص است و به همین دلیل همه کمالات را به نحو نامحدود داراست، زیرا اگر برخی از کمالات را نداشته باشد. همچنان محدود خواهد بود.

 

اعتقاد به توحید مانع از این می‌شود که موجودات، مستقل از علم، قدرت، اراده و دیگر اوصاف کمالی خداوند باشند، زیرا استقلال دیگر موجودات نیز به معنای محدود بودن او خواهد بود. همه موجوداتی که در عالم طبیعت و غیرطبیعت، در ملک و ملکوت هستند، آیات و نشانه‌های او هستند، این آیات و نشانه‌ها از نزد او بوده و به سوی او نیز باز می‌گردند.

در جهانی که انبیاء از آن خبری می‌دهند، انسان بزرگترین آیت و نشانه خداوند است، یعنی موجودی است که بیش از دیگر موجودات می‌تواند نامها و صفات خداوند نامحدود را آشکار سازد.

در این نگاه؛ خلقت، خالق بودن حق را نشان می‌دهد و مخلوقات، حکیمانه و براساس حکمت حق آفریده شدهاند. اولین مخلوق در این جهان، عقل است و نظام جهانی نیز عقلانی است.

3- وحی و عقل

شناخت وحیانی انبیاء علیهمالسلام، مهمترین بخش از شناخت علمی درجهان توحیدی است. این شناخت، گسسته از زندگی دنیوی و مسائل آن نیست، بلکه ناظر به مسائلی است که برای بشر در زندگی این جهان و در فرهنگ و شناخت عمومی جامعه وجود دارد. پیامبران برای حل مشکلات و رفع موانع و بندهایی آمده‌اند که نظام‌های اجتماعی در راه رشد وتعالی و رستگاری انسان‌ها به وجود آوردهاند.

«ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم والذین آمنوا به وعزروه و نصروه واتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف آیه 151) پیامبر بار و مشقت و زنجیرهایی را که بر آنان بود از آنان برگرفت، و کسانی که به او ایمان آورند و حرمت او را نگاه دارند، و او را یاری کنند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کنند، آنان به حقیقت رستگارند.

وحی الهی با آنکه نظر به مسائل طبیعی، دنیوی و مشکلات اجتماعی بشر دارد، از منبع طبیعی یا شناخت عمومی و اموری از این قبیل استفاده نمی‌کند. منبع شناخت وحیانی، علم و اراده الهی است. وحی از نزد خداوند نازل می‌شود و به همین دلیل به آن علم لدنی می‌گویند.

 

علم و شناخت وحیانی با علم و شناخت عقلانی و تجربی مخالفتی ندارد، وحی الهی انسان را به استفاده‌ از عقل نیز فرامی خواند. بسیاری از آیات قرآن کریم، آدمیان را به تعقل و تدبیر فرا می‌خوانند. علی (علیهالسلام)، احیای زمینه‌های عقلی آدمیان را از جمله کارهای پیامبران می‌داند و می‌فرماید: «ویثیروالهم دفائن العقول.»

برخی از آیات نیز آدمیان را به تأمل و نظر به طبیعت و تاریخ فرامیخواند.

انبیاء انسان‌ها را از وساوس و الهامات شیطانی نیز برحذر می‌دارند، و این نوع از شناخت را معتبر نمی‌دانند.

قرآن کریم برخلاف رویکردهای بعد تجربی و پسامدرن، شناخت عمومی را بهعنوان یک منبع مستقل برای معرفت علمی به رسمیت نمی‌شناسد و این شناخت را تا هنگامی که بر مدار عقل و یا وحی شکل گرفته باشد، معتبر می‌داند و پیروی از آن را در صورتیکه در افق شناخت علمی و عقلی نباشد، جایز نمی‌داند. «قالوا بل نتبع ما ألفینا علیه اباءنا اولو کان آباؤهم لایعقلون» (بقره /170) گفتند بلکه ما از آنچه پدرانمان بر آن بودند پیروی می‌کنیم؛ آیا از آنان پیروی می‌کنند هر چند چیزی را تعقل نکنند.

4- شناخت اجتماعی وحیانی

قرآن کریم در بسیاری از آیات به مسائل اجتماعی انسان‌ها پرداخته و انسان‌ها را نیز به تأمل در پدیده‌های اجتماعی فرمان داده است.

مبانی هستیشناختی، انسانشناختی و معرفتشناختی دینی؛ اصول، مسیر و روشی مناسب با خود برای تولید نظریه‌های اجتماعی پدید می‌آورند. این روش را می‌توان روش شناخت اجتماعی یا روش علوم اجتماعی در اندیشه وحیانی، اسلامی و یا قرآنی نامید.

مطالعات اجتماعی قرآنی، توحیدی است. در جهان توحیدی، همه موجودات و مخلوقات، آیات و نشانه‌های خداوند سبحان هستند و به همین دلیل همه علوم به شناخت آیات الهی می‌پردازند؛ علوم طبیعی آیات آفاقی و علوم انسانی و اجتماعی آیات انفسی و اجتماعی خداوند را شناسایی می‌کنند. در این نگاه، علم وسیله نزدیک شدن انسان به خداوند و عامل خشوع در برابر اوست، و تحصیل علم از برترین عبادتهاست.

 

از منظر قرآن کریم، شناخت اجتماعی با سه وسیله و ابزار: الف) حس، ب) عقل و ج) وحی به دست می‌آید:

الف) شناخت حسی:

 قرآن کریم همانگونه که از مشاهده عالم طبیعت سخن می‌گوید، بهنظر در پدیده‌های اجتماعی و تاریخی فرمان می‌دهد، «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبل» (رم /45)، بگو در زمین سیر کنید و در عاقبت کار کسانیکه پیش از شما بوده‌اند، نظر کنید.

ب) شناخت عقلی:

قرآن کریم، در برخی از آیات نیز انسان‌ها را به دلیل اینکه در سرنوشت اقوام و جوامع تعقل نمی‌کنند، نکوهش می‌کند. (صافات 8-137)

ج) شناخت وحیانی:

قرآن کریم برخی از شناخت‌های اجتماعی را نیز از طریق وحی در دسترس بشر قرار می‌دهد.

معارف وحیانی به دو بخش تقسیم می‌شوند؛ برخی از آنها علومی هستند که از طریق عقل و تجربه نیز قابلدسترسیاند. اینگونه از معارف و علوم، ارشادی هستند، یعنی انسان را به سوی آن‌چه عقل می‌شناسد راه می‌برند. برخی دیگر علومی هستند که انسان از راه حس و عقل نمی‌تواند آنها را بهدست آورد. این دسته از معارف و احکام، تأسیسی هستند. خداوند سبحان درباره اینگونه از دانش‌ها به پیامبرخود می‌فرماید: «علمک مالم تکن تعلم» (نساء /113) خداوند به تو چیزی را آموخت که از نزد خود نمی‌توانستی بیاموزی. این بخش از معارف وحیانی علومی هستند که بشر برای رسیدن به سعادت خود به آنها نیازمند است یعنی درصورت محروم ماندن از آنها به تعبیر قرآن کریم در گمراهی آشکار به سر می‌برد.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد

شناخت اجتماعی اگر از وحی و مراتب مختلف عقل بشری استفاده کند، به مراتب مشاهده و توصیف و تبیین ابعاد طبیعی جامعه محدود نمی‌شود و ضمن توصیف و تبیین ابعاد تفهمی و حتی فوق طبیعی جامعه از ابعاد ارزشی، تجویزی و انتقادی نیز برخوردار می‌گردد.

کلمات کلیدی

شناخت اجتماعی

مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش