تحقیق رایگان سایت فروشگاه علمی آسمان :
وضعیت زنان در دوره قاجاریه
مقدمه
مورخان دوره قاجار بيشتر به شرح حوادث سياسي يا شيوه زندگاني شاهان و رجال پرداخته اند و علاقه اي به تبيين زندگي اجتماعي مردم كه زنان نيمي از آنها بوده اند نشان نداده اند از اين رو در لابه لاي تاليف هاي خود به صورت پراكنده و غير مستقيم به مسائل اجتماعي مردم اشاره كرده اند و چون اكثر مورخان به دربار وابسته بوده اند بيشتر به گزارش از وضع زنان درباري و خاندانهاي اشرافي پرداخته اند اما مولفان اروپايي چون با فرهنگ ايراني بيگانه بوده وزندگي ايرانيان از هر نظر برايشان جالب بوده به جزئيات آن توجه بيشتري داشته اند و از طرف ديگر مولفين اروپايي درنگارش بسياري از مسائل اجتماعي و درباري با آزادي بيشتري سخن گفته اند و زنان و مردان عهد قاجار را خرافاتي و به دليل برخوردار نبودن از آموزش ، فاقد بينش سياسي اجتماعي لازم معرفي كرده اند.
الف ـ ازدواج در عهد قاجار
درجامعه عهد قاجار ، فاصله چنداني بين كودك و ازدواج دختران وجود
نداشت . دختران اغلب از هفت تا سيزده سالگي ازدواج مي كردند و عملاً به عنوان ركن مستقلي وارد معركه زندگي خانوادگي مي شدند . درواقع عواملي چون دست يابي به استقلال اقتصادي ، رشد نسبتاً سريع دختران درآن روزگار و پايين بودن ميانگين عمر ـ به دليل شيوع بيماريهاي گوناگون و عدم رعايت اصول بهداشتي ـدر افزايش اين ازدواجهاي زودرس موثربود . از طرفي باورهاي اجتماعي رايج نيز در تحقق ازدواجهاي بي تاثير نبود . براين اساس ، سعادتمندترين دختران آنهايي بودن كه در خانه شوهر به بلوغ مي رسيدند . زيرا تصور مي شدكه بدين گونه ، آنان از وسوسه هاي نفساني بيشتر در امان خواهند ماند. به خاطر همين باورها بود كه بسياري از ازدواجها در سنين قبل از بلوغ دختران انجام مي شد. دختران و پسران تقريباً هيچ گونه اختياري در برگزيدن همسر آينده خود نداشتند و حتي اغلب هنگامي كه هنوز درگهواره بودند ، آنان را براي هم نامزد مي كردند و بار رسيدن به سن بلوغ و يا اندكي پيش از آن ، به عقد يكديگر در مي آمدند.
از طرفي بي تجربكي ، حرمت نهادن به والدين ، و گاه فقدان احساس جنسي در دختران و پسراني كه هنگام ازدواج به بلوغ نرسيده بودند ،از جمله دلايل عدم اختيار كامل زوجين درامر ازدواج بود.
رايج ترين شكل ازدواج ، عقد دائم بود. مطابق شرع ،مرد مي توانست تا چهار زن عقدي داشته باشد و در صورت مرگ يا طلاق يكي از آنها ، باز قادر بود كه زن ديگري را جايگزين وي كند.
عدم تناسب جمعيتي و كثري زنان برمردان ،بيماري و يا پيرشدن سريع زنان به خاطر زايمانهاي مكرر و فقدان بهداشت ، مصالح سياسي و قومي ، ميل مردان ثروتمند ومتمول به كام جويي، با اين ديدگاه كه «زن جوان ،مرد پير را جوان مي كند .» و داشتن حرمسرا و زنان متعدد، نشانه شوكت و ثروت مرد است خود به خود ،نظام چند زني را توجيه مي كرد . افزون بر اينها ، فرزندان بسياري كه از رهگذر اين ازدواجها متولد مي شدند، مي توانستند مايه غرور افراد شوند ،از سوي ديگر ،دختران و بيوه هايي كه به دلايلي از ازدواج بازمانده بودند ،بي ميل نبودند به همسري مردي تن در دهند كه همسر يا همسران ديگري نيز داشت. درحقيقت دختر يا بيوه اي كه از ازدواج محروم مي ماند، محكوم به تحمل ملامتهاي بسيار بود.
ازديگر شيوه هاي رايج ازدواج ، ازدواج موقت يا صيغه كردن دختران و زنان بر اساس قرار داد و توافق بود. بدين طريق زن و مرد به مدت معيني كه از يك ساعت تا نود و نه سال را شامل مي شد ، با هم سپري مي كردند . صيغه نود و نه ساله نوعي ترفند بود و هنگامي صورت مي گرفت كه مرد چهار زن عقد دائمي داشت واز لحاظ شرعي مجاز به عقد زن ديگري نبود. دراين گونه ازدواج ، مرد ملزم نبود كه حتماً مدت قرارداد رابه اتمام برساند بلكه هر وقت كه مايل بود ، مي توانست پيش از انقضاي مدت قانوني ،از زن صيغه اي خود جدا شود و با پرداخت مبلغي به عنوان مهريه ،خود را از قيد او آزاد سازد.
كودكاني كه از طريق اين ازدواجها به دنيا مي آمدند ،از جمله فرزندان مشروع محسوب مي شدند و ترتبيت آنها را پدر به عهده مي گرفت . البته چنانچه پدر مايل به نگهداري آنان درخانه خود نبود ، متناسب با دارايي خود مستمري لازمي در حد نياز پيش بيني مي كرد و صرف مراقبت از آنها مي نمود . به همين دليل ، زن صيغه اي تا مدتي پس از جدايي از همسرش ، حق ازدواج مجدد را نداشت ، تا در طي آن مدت معلوم شود كه آيا وي در انتظار فرزندي هست يا خير. فرزندان زنان صيغه اي از حق الارث مساوي با فرزندان زنان دائمي برخوردار بودند.
مردان معمولاً در مسافرتها و يا جنگها كه از روي ناچاري به ولايات دور دست مي رفتند زن دائمي خود را به همراه نمي بردند زن صيغه اي مي گرفتند. در مشهد ، به دليل فراواني زائران ،بازار صيغه كردن پر رونق بود. درتهران ،دلالان اين ازدواجها ،به سراغ خارجيان نيز مي رفتند.
ازجمله مواردي كه مردان اقدام به صيغه گرفتن مي كردند ، هنگامي بود كه نامزدشان به سن بلوغ و ازدواج نرسيده بود. درخانواده هاي اشرافي ، با بالغ شدن پسران در سن 17 –16 سالگي و گاه در سن ده سالگي ، بزرگترها براي آنان زن صيغه اي مي گرفتند ؛ و هنگامي كه كسب و كاري پيدا مي كردند ، دختري از خانواده هاي محترم و يا دختر عمو را به عقد دائمي و ي در مي آوردند و بلافاصله زن قبلي پي كار خود مي رفت . و يا در خانه جداگانه اي سني مي گزيد. به گزارش دالماني ،زاعران نواحي شمالي ،براي برخوردار شدن از كار جسمي و ارزان زنان درايام زراعت ،به ازدواج موقت مبادرت مي ورزيدند و پس از سپري شدن فصل برد اشت محصول ، براساس مدت قرارداد كه شامل ايام برداشت محصول مي شد ،از زنان جدا مي شدند.
تنوع بخشيدن به فضاي حرمسرا و همچنين محدوديت شرعي نيز در بسط چنين ازدواجهايي تاثير بسزايي داشت . از طرفي ، فقر مالي نيز سبب مي شد تا خانواده ها به ازدواجهاي موقت دختران خويش رضايت دهند. دركرمان ، به خاطر وجود فقر شديد ،اين تمايل بيشتر به چشم مي خورد؛زيرا با سرگرفتن اين ازدواجها از يك سو ،پدر خانواده ها تامدتي از مسئوليتهاي مادي تامين غذا و پوشاك يكي ازافراد خانواده اش رهامي شد و از سوي ديگر ، به وجه مختصري كه دخترش از جدايي به عنوان مهريه از همسر خود دريافت مي كرد ، دست مي يافت .
صيغه كردن زنان در عرف جامعه كاملاً قابل قبول بود و زنهاي صيغه اي ، پس از به پايان رسيدن دوره قرارداد ، به آساني به عقد دائمي اشخاص ديگردر مي آمدند . لازم به ذكر است كه مردان در گرفتن زنان صيغه اي ، از نظر تعداد هيچ محدوديتي نداشتند و اين امر به توانايي مالي آنان بستگي داشت.
شكل ديگر ازدواج ، شامل دختران يا زناني مي شد كه از طريق جنگها و يا دزديده شدن و يا تجارت برده ، اسير و فروخته مي شدند ، و تحت عنوان كنيز دراختيار مردان قرار مي گرفتند . د رفتوحات سال 1210 هـ . ق آغا محمدخان ، سرسلسله قاجار ،در قفقاز پانزده هزار دختر به اسارت در آمدند و در بازارها به معرض فروش گذارده شدند .
تجارت بردگان در حد بسيار محدودي در جنوب ايران از طريق بنادر رايج بود. سديدالسلطنه گزارش مي دهد كه با وجود ممانعتهاي دولت انگليس از ورود غلام و كنيز به جنوب ايران و مجازات خلافكاران ،بازبه صورت غيرقانوني برده وارد ايران مي گشت . پولاك معتقد است كه اين كنيزان و غلامان ، آفريقايي هايي بودند كه دركودكي از طريق بوشهر و مسقط و از راه بغداد و عربستان به ايران آورده مي شدند. اما به نظر عبدالله بهرامي غلامان و كنيزان موجود درايران ، از ممالك آفريقايي نبودند ،بلكه بيشتر آنها از رعاياي جنوب و بلوچستان بودند كه از حيث رنگ ،اندكي با ساير سكنه ايران فرق داشتند. با تو جه به فقر رعاياي ايران در عهد قاجار ، و شيوع قطاع الطريقي و جنگها كه همواره به اسارت زنان و دختران منجر مي شد، گفته بهرامي صحيح تر به نظر مي رسد . مقارن با نهضت مشروطه ، آصف الدوله حكمران خراسان ، بابت وصول ماليات رعايا را مجبور به پرداخت مبالغي هنگفت مي كرد. به دنبال آن مردم قوچان براي تهيه مبلغ مورد نظر، به فروختن دختران خود تن در مي دادند.
پاره اي از قابيل كرد نيز، درازاي گرفتن مبالغي ،دختران خود را به فروش مي رسانيدند . حتي گاهي دختران ارمني نيز به مسلمانان فروخته مي شدند و در صف كنيزان جا مي گرفتند.
وضعيت اين غلامان وكنيزان ،با ذهنيتي كه از بردگي در اذهان عموم وجود دارد،اساساً متفاوت بود. آنان تنها براي كار درخانه نگهداري مي شدند و درواقع جزئي از اعضاي خانواده به حساب مي آمدند. حتي در بسياري موراد ممكن بود به نكاح يكي از اعضاي خانواده درآيند ، كه در اين صورت خود به خود آزاد محسوب مي شدند. يك مرد، برحسب تمول خود مي توانست هر تعداد كنيز كه بخواهد خريداري كند. كنيز موظف بود علاوه بر انجام كارهاي خانه ، به اميال جنسي ارباب خود نيز پاسخ مثبت دهد و از آنجا كه جزء اموال ارباب خود محسوب مي شد ،ضرورتي هم به جاري كردن خطبه عقد و اجراي مراسم نبود. همچنين درصورتي كه وي از ارباب خود داراي فرزند مي شد، فرزندش با فرزندان از حقوق كاملاً مساوي برخوردار مي گرديد.
گاهي اوقات كنيزان حرمسرا به صورت مطيع و تحت امر يكي از زنان اصلي حرمسرا در مي آمدند و در كنار خانه داري ،گاه آوازخواني يا رقاصي هم از آنان انتظار مي رفت . تمايل معنوي ارباب به كنيز ، غالباً سبب حسادت زنان اصلي و تنبيه سخت بدني كنيز از سوي خانم خانه مي شد.
طرق سه گانه ازدواج ، منجر به پيدايش حرمسراهاي كوچك و بزرگي مي گرديد كه صرفاً متعلق به شاهزادگان ، حكام ولايات و متمولان بود. حتي برخي از اين حرمسراها، گاه با حرمسراهاي شاهي رقابت مي كردند. به طوري كه تعدادي از پسران فتحعلي شاه در رقابت با پدر خود ، چهل زن را در حرمسراي خويش جا داده بودند. مولف رستم التواريخ، چهار صفحه از كتاب خود را به ذكر نام فرزندان ذكوري كه فتحعلي شاه از زنان متعدد خود داشت اختصاص دهد و پس از آن مي افزايد :« بر دانشمندان پوشيده مباد كه بسياري از اين شاهزادگان مذكور ، هر يك صاحب ده و بيست وسي وچهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود ، اولاد و احفاد مي باشند. »
حاكم ايروان درعهد فتحعلي شاه به نام حسين قلي خان ، پيش از الحاق به روسيه ، داراي شصت زن در حرمسراي خود بود. ظل السلطان پسر ناصرالدين شاه و حاكم اصفهان ،بعد از مرك نخستين همسرش،حرمسراي خود را اززنان صيغه اي انباشته كرد. حاجي آقا محسن مجتهد متمولترين فئودال سلطان آباد در عهد ناصري بيش از سي زن داشت . حرمسراي حاج شيخ نورالله در اصفهان ، از لحاظ كثرت زنان معروف بود.
هر چند نظام چند زني درشهرها مختص به اشراف بوده ، ولي در ايلات داراي رواج عام بود. دربين ايلات بلوچ ، حتي مردان كم بضاعت نيز ،گاه هفت تا هشت زن مي گرفتند. درميان ايل سنجابي درغرب كشور، هر مردي كمتر از سه زن نداشت . تعداد زوجات در بين بختياريها نيز عموميت داشت و حتي افراد بي چيز هم بيش از يك زن مي گرفتند.
دليل اين مسئله بسيار واضح و روشن است . زن در ايلات ، نه تنها هزينه اي را براي شوهر خود نداشت ،بلكه نيروي توليدي كارآمدتر نسبت به مرد بود. از سوي ديگر،پيشه چپاول و راهزني كه در ميان بسياري از عشاير رايج بود ،نياز هر چه بيشتر به اولاد ذكور را افزايش مي داد.
بسياري از اروپاييان كه در دوره قاجار به ايران آمده اند ،تعدد زوجات را مختص ثروتمندان جامعه دانسته و اشاره كرده اند كه :
«هر شخصي نمي تواند حرمسرايي داشته باشد و چند زن صيغه و عقدي در حرم خود گردآورد ،بلكه تنها شاهزادگان ، بزرگان و اغنيايند كه به چنين عملي قادرند . طبقه متوسطين و رعايا در اثر فقر ، بيش از يك زن به نكاح در نمي آوردند . مخارج حرمسرا چنان زياد است كه حتي اصناف پيشه ور و بازرگان نيز به داشتن يك همسر اكتفا مي كنند.»
درميان عامه مردم ، تقريباً تك همسري رايج بود. و اين مسئله با توجه به تنگدستي و مشغله فراوان آنان ، امري طبيعي بود. زرتشتيان بيش از يك زن نمي گرفتند.
گردآوري زنان متعدد در خانه ، كه غالباً از آن به حرمسرا يا اندرون تعبير مي شد ، همواره با تشنج و اضطراب و رقابتهاي بي پايان در ميان آنها همراه بود. زشتي يا زيبايي، جواني يا پيري و قابليت با روري يا عقيم بودن، در برتري يافتن اين زنان نزد صاحبان حرمسراها تاثير فراواني داشت . اصالت خانوادگي ، نيز از جمله اصلي ترين معيارهاي تفاوت بين همسران بود. عنواني كه به زنان محترم مي دادند «خانم » ، و عناويني كه به زنان درجه دوم و يا مراتب پايين تر مي دادند ، به ترتيب عبارت از بيگم (باجي )و ضعيفه بود. به گزارش دروويل ، زني كه با اتكا به سابقه خود ،لقب «بيوك خانم » را دريافت مي كرد ، ازاين امتياز برخوردار مي شد ،كه در صورت تمايل مرد خانه ، غذا را با او صرف مي كرد.
وظايف زن در خانه در زمان قاجار
مراقبت از كودكان ،از جمله وظايف مهم زنان بود. هر زن ايراني ،غالباً فرزندان بسياري به دنيا مي آورد. در واقع ، عدم آشنايي با اصول جلوگيري از بارداري ، رواج مرگ و مير اطفال ،به خاطر فقدان بهداشت عمومي و شيوع بيماريهاي مسري، و همچنين شوق داشتن پسران بيشتر به دليل نياز فراوان به نيروي كار ،دراين امر موثر بوده است . پولاك درباره زايمانهاي مكرر زنان ايراني چنين مي نويسد :
« زنان ايراني شش تا هفت بار مي زايند. با اين حساب بايد گفت كه جمعيت مملكت به سرعت رو به فزوني است ، زيرا بچه ها همه خوش رشد و پرقدرت هستند. اما نبايد از نظر دور داشت كه در بيشتر شهرها، از هر شش بچه ،به زحمت دو نفر درقيد حيات مي مانند و گاهي همه آنها تلف مي شوند. در اغلب شهرها ، درآمار تولد و مرگ ، ميزان تولد كمتر از مرگ ديده مي شود. در بهار سال 1859 ميلادي ، تنها دراصفهان متجاوز از هشتصد بچه به بيماري آبله جان سپردند. »
دختران به واسطه ازدواج درسن كم ، و وارد شدن د رخانواده و محيط تازه مسئوليتهاي جديدي، از جمله وظايف مادري را به عهده مي گرفتند . پسران نيز از سن يازده سالگي به محيطهاي خارج از اندرون راه مي يافتند و يا دركنار پدر مشغول به كار مي شدند . آنها حداكثر در سن شانزده - هفده سالگي ازدواج كرده مسئوليت خانواده اي را برعهده مي گرفتند. آشكار است كه كودكان در خانواده هاي معمولي ، زودتر از كودكان اشرافي با واقعيتهاي اجتماعي و اشتغال آشنا مي شدند.
اما پولاك ، اين وقت گذرانيها را صرفاًمتعلق به زنان اشراف مي داند :
« زنان اعيان تقريباً تمام اوقات خود را به حمام رفتن ، قليان كشيدن ديد و بازديد ، خوردن شيرينيهاي مختلف و ميوه هاي چربي دار ازقبيل گردو و پسته و بادام ، و نوشيدن چاي وقهوه مي گذرانند. »
طلاق در زمان قاجاریه
در نظام خانوادگي دوران قاجار ، حق طلاق با مردان بود. «درخواست طلاق از سوي مرد ،با بهانه و يا بدون هيچ بهانه اي براي اجراي آن كافي بود. » نازايي و خروج از جاده عفاف ، از عمده ترين دلايل طلاق زنان بوده است . در پاره اي مواقع ،عيوب جسمي ،مانند نابينايي نيز مي توانست مرد رابه طلاق زن سوق دهد . گاه نيز بدقدم بودن زن به هنگام ورود به خانه همسرش مي توانست دليل طلاق باشد. بدين معني كه همزمان با ورود او به خانه همسرش ،حوادث شومي در آن خانه روي داده باشد. زن درموارد خاصي چون عدم دريافت نفقه از مرد، انحرافات اخلاقي و يا ناتواني جنسي مرد مي توانست در خواست طلاق نمايد.
درهر صورت ، حق طلاق دراختيار و به رضايت مرد بود و زناني كه قادربه تحمل مشقات زندگي با همسر خودنبودند ، تنها از طريق راضي شدن مرد به طلاق،مي توانستند از زندگي با وي آسوده گردند . زناني كه شوهرانشان با طلاق آنها مخالف بودند ، با بخشيدن مهر و يا حتي پرداخت وجهي اضافه بر آن به شوهر ، و يا انجام عملي كه مورد تنفر مردان باشد ، به خواست خود مي رسيدند . پس از طلاق نيز ، فرزندان چه از زن عقدي يا صيغه اي به پدر تعلق مي گرفتند و مادرهيچ حقي نسبت به آنها نداشت.
با وجود مجاز بودن طلاق، اين مساله به ندرت رخ مي داد. در عرف اجتماعي ، بازگشت زن به خانه پدري با نكوهش بسيار همراه بود. زن پس از رفتن به خانه همسر ، به هر مساله اي , تن مي داد تا از ننگ بازگشت به خانه پدري درامان باشد.
درواقع سرنوشتي كه پس ازطلاق در انتظار زن بود، او را از طلاق برحذر مي داشت. زيرا پس از جدايي ، نه امكان يافتن شغلي براي او ميسر بود و نه قانوني از وي حمايت مي كرد . د رنتيجه تامين هزينه هاي زندگي با توجه به مشكلات فراوان اقتصادي در دوران قاجار ، براي هيچ خانواده اي ،مگر خانواده هاي ثروتمند مهريه و صرف مبالغ ديگربراي تجديد فراش ، مردان معمولي جامعه را نيز از فكر طلاق زنانشان منصرف مي كرد.
با توجه به عوامل فوق طلاق در جامعه به ندرت به وقوع مي پيوست. گزارش سرجان ملكم درباره علت كمي طلاق دربين ايلات ،كمابيش قابل تعميم در كل جامعه قاجار مي باشد :
«طلاق درايلات كمتر اتفاق مي افتد و اين صورت مي توان گفت اسباب عديده دارد، يكي اينكه پاكدامني در اين طايفه بيشتر است و ديگراينكه زنان به جهت زحمتي كه مي كشند ،بيشتر در چشم مردان عزيزند. فقراي قوم هم نمي توانستند كه اداي كابين كنند.»
ب ـ نقش زنان در توليدات اقتصادي
زنان در عهد قاجار ، خواه از طريق توليد براي خانواده و خواه توليد براي امرار معاش نقش مهمي درمعيشت خانواده ايفا مي كردند و اين نقش در اقتصاد كشور نيز بي تاثير نبود. چنانكه اشاره شد يكي از دلايلي كه به نظام چند زني دامن مي زد،استفاده از نيروي جسمي زنان در توليدات كشاورزي بود. درميان قبايل تركمان ، ازدواج با زنان بيوه ،به دلايل تجربياتي كه آنان در قالي بافي و دامپروري داشتند، از اولويت بيشتري برخوردار بود. منابع تاريخ موجود، به دفعات از نقش مهم زنان نواحي مختلف كشور در مسائل اقتصادي ياد مي كنند. پاتينجر كه در زمان سلطنت فتحعلي شاه (1212-1250 هـ . ق )به ايران آمده بود، گزارشي مبني بر نقش سودمند زنان كرمان درتوليد و تبادلات جاري آن زمان دارد و اعلام مي دارد كه صنايع شال بافي ،نمد بافي و تفنگ سازي اين منطقه در سراسر آسيا شهرت دارد و يك سوم جمعيت سي هزار نفري كرمان ، اعم از زن و مرد ،به اين صنايع اشتغال دارند.
يكي از مهمترين كالاهايي كه زنان نقش مهمي درتوليد آن داشتند قالي بوده است. در واقع در دوره قاجار ،بيشتر زنان با توليد اين كالا آشنايي داشتند و قاليهايي كه از سوي زنان در شهر هاي اصفهان ، كرمان ،همدان ،شيراز ، مشهد ،اردبيل ، كرمانشاه و تبريز تهيه مي گرديد ،از شهرت بيشتري برخوردار بودند .
قاليهاي ايراني درعهد قاجاريه ،داراي چنان كيفيت و شهرتي بودند كه راهي بازارهاي جهاني مي شدند.
تفريحات و مشغوليهاي بيرون از خانه
وظايف و اشتغال گوناگون زنان دراندرون ، هرگز به معناي حبس كامل و محروم بودن مطلق آنان از تماس با اجتماع نبوده است و همواره ضرورتها و دلايلي چند، زنان را به محيط خارج از اندروني مي كشاند. از جمله اصلي ترين اين ضرورتها ،تهيه مايحتاج عمومي از بازار بوده است . پولاك ،با صراحت ازاين واقعيت ياد مي كند كه :
« زن ايراني ،در خروج از منزل آزادي بسياري دارد. »
علاقه زنان به تردد در بازارها ، تنها به منظور تهيه مايحتاج خانه نبوده است و عواملي چون ارضاي حس كنجكاوي ، مصاحبت با انبوه زنان ، آشنا و بيگانه ،آسودن از رنجهاي خانه درمدت حضور دربازار ، و ذوق شنيدن اخبار عجيب و غريبي كه درمحدوده اندروني همواره از آن محروم بودند، به اين علاقه بيشتر دامن مي زد. ازاين رو زنان در بازار، قبل از اينكه به فكر خريدباشند ، به اقناع تمايلات ياد شده مي پرداختند و به قول دروويل : « آنها به دكاني سر مي كشند تا درميان كنجكاوان ، مقام برجسته اي براي خود احتراز كنند. » او مي افزايد : « من بارها ناظر زناني بوده ام كه قريب سه ساعت ، در شلوغ ترين نقطه بازار مشغول وراجي بودند .»
ايرانگردي ديگري به نام «بل » دراين مورد چنين مي نويسد :« هر چه بيشتردر شهرقزوين پيش مي رفتيم ،خيابانها باريكتر و پرجمعيت تر مي شد. پرازمردان عبا به دوش و زنان چادرپوش كه در جلو دكانها مشغول خريد و فروش، ميوه خوردن و گپ زدن بودند. »
سرگرميها و ديد و بازديدهاي فراواني كه داشتند ، ترجيح مي دادند كه خادمينشان براي تهيه مايحتاج خانه به بازار بروند . تردد زنان اشرافي در بازارها براي تهيه مايحتاج ضروري و ديد و بازديد ، كمابيش باشكوه و طنطنه اي كه توجه عموم را به خود جلب مي كرد ، همراه بود. به گزارش پولاك :
«زنان بسيار ثروتمند، با اسب، د رمعيت خدمه متعدد به ديد و بازديد مي روند . پشت سر آنها ، «گيسس فيد» شان سوار بر اسب و خواجه يا يكي از نوكران ، عنان اسب رابه دست دارد.»
در پاره اي از مواقع ،استقبال و ابراز احساسات مردم درقبال ورود و خروج رجال بزرگ حكومتي در يك شهر، دستاويز مناسبي بود تازنان از كنج اندرونيها بيرون آيند :
«در روز جمعه هفدهم ، شهر ذيقعده الحرام 1248 هـ ، اعليحضرت شاهنشاه اسلام ناصرالدين شاه ، باشكوه و حشمت تمام ،از نياوران شميران به دارالملك تهران نهضت گزيد و عمارت قصر فوقاني ميدان ، كه محل جلوس ايام اعياد است ، توجه و جلوس فرمود.عموم خلايق از پير و جوان رجال و نسوان ، به رخصت امناي دولت ،بر در و بام و اطراف ميدان اجتماع و ازدحام كرده ، تهنيت و تحيت گفتند ،و دعا كردند و ثنا خواندند.»
همچنين در مورد استقبال پرشكوه زنان و مردان شيراز از ظل السلطان پسرمقتدر ناصرالدين شاه چنين مي خوانيم :
« روز ورود شيراز هم مثل سفر سابق ، جمعيت زياد، از نظام و غيرنظام ، به قدر پنجاه زن و مرد با تشريفات معموله و طاق نصرتهاي زياد كه در عرض راه بسته بودند ما پذيرايي كردند. »
مشاركت اجتماعي زنان در صحنه هاي اجتماعي ، همواره با پوشش سخت وسنتي و ملاحظات اخلاقي ، مبني بر تفكيك زنان ازمردان همراه بوده است . منابع موجود ،به وضوح به اين دو مشخصه اشاره مي كنند : «لباسهايي كه زنان در حرمسرا مي پوشند ، با آنچه در كوچه و خيابان به تن دارند سخت متفاوت است. زيرا لباس كوچه وبازار را از اين جهت تهيه مي كنند تا همه قسمتهاي بدن را از چشم عابران بپوشاند؛ به اصلاح همه زنان را از لحاظ ظاهر به يك شكل وصورت در آورد.»
دكتر فووريه طبيب مخصوص ناصرالدين شاه نيز بر رعايت پوشش كامل زنان درخارج از اندرون مي گذارد :
« در كوچه ، لباس همه زنها يكي است ، تا آنجا كه شناختن ايشان حتي بر شوهرانشان غيرممكن هست ... هر زن ،چادري سياه يا نيلي رنگ ، كه همه اندام [او] را مي پوشاند ، برسر مي اندازد و صورت را زير روبندي مخفي مي كند و از سوراخهاي آن ، كه بي شباهت به غربال كوچكي نيست مي بيند.»
زنان طبقات بالا نيز، با وجود تردد پرطنطنه در معابر عمومي خود را كاملاً مقيد به رعايت پوشش سنتي مي ديدند. كارلاسرنا بانگاهي كلي ،بررعايت پوشش سنتي از سوي قشرهاي مختلف زنان تاكيد مي ورزد :
« لباس بيروني زنان ايراني يكنواخت است . آنان داراي هر وضع اجتماعي كه باشند، همه شان – بدون استثنا – خود را در چادرهايي به رنگ سورمه اي تند
مي پوشانند .شلوارهاي گشاد از چلوار سبز ،بنفش ،خاكستري، يا قرمز رنگ كه مانند جوراب پاها را نيز مي پوشانند ؛ و دم پاييهاي پاشنه دار ، پوشاك يكنواخت همه زنان ايراني است .»
در مورد رعايت تفكيك كامل زنان از مردان بيگانه در مراودات اجتماعي نيز، منابع با صراحت كامل گزارشهايي ارائه مي دهند. هنگامي كه اورسل به وصف استراحت مردم در اطراف فضاي سبز پيرامون حرم حضرت عبدالعظيم اشاره مي كند ، چنين مي نويسد :
« دسته دسته زنها ، با كودكان خود ، زير سايه درختها روي فرش نشسته بودند... مردها نيز براي خود در گوشه اي دور هم جمع شده بودند و مشغول صرف چاي و قليان بودند . البته جدا از هم . چون هيچ وقت مردايراني براي آنكه درانظار بد جلوه نكند ، در ملاءعام با زن ديده نمي شود. »
بلوشر گزارش مي دهد كه زن ايراني هميشه در حوزه خانواده به تفريح
ميپردازد. عدم اختلاط با مردان ، حتي دربازار و مراسم پرهمهمه عاشورا و زيارت امامزاده ها نيز حتي المقدور رعايت مي شد و منابع موجود ، اغلب با ذكر كلمات دسته زنان ،قسمت زنان و نظير آن ،تصور ما را از رعايت آن كامل مي سازد.
جالب است بدانيم كه بعضي از اماكن تفريحي و زيارتي مختص به زنان بوده است و مردان حق ورود بدان جارا نداشتند . فلاندن در سفرنامه خود گزارش مي دهد كه دربين راه همدان به كنگاور ، به باغي برخوردند كه به علت اختصاصي بودن آن براي تفريح زنان، نتواسنتد درآن استراحت كنند.
ليدي شل همسر وزير مختار انگليس دراوايل سلطنت ناصرالدين شاه (1853-1849)،درباره حكمراني زني به جاي شوهرش دراسك ـ حاكم نشين منطقه كوهستاني لاريجان درمازندران ـ اين گونه گزارش مي دهد :
« درموقع اقامت ما در اسك ،به علت غيبت عباس قلي خان لاريجاني زن او امور حكومتي را به جاي همسرش اداره مي كرد و درباره او بايد گفت كه اين زن ، درميان اهالي محل از شهرت بسيار خوبي برخوردار بود و علاوه بر اينكه ازمايملك و منطقه حكمراني شوهرش به عاليترين وجه سرپرستي مي كرد، زني بسيار زيرك و مورد احترام عامه نيز شمرده مي شد. [اين ] خانم علي رغم انزوا و اقامت درشهري دور افتاده ، زني بسيار دانا و روشن فكر بود و و ظايف اداره امور شهرنيز به بصيرت و دانش او افزوده بود. »
ليدي شل اين صفت را تا حدي در زنان تعميم مي دهد :سمت لواسان .
حضور زنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي ، گاه نيز با محدوديتهايي مواجه مي گشت . از جمله فلاندن ، كه درسالهاي 1840-1841 م به ايران آمده ، درسفرنامه خود چنين مي نويسد :
« دم دروازه شهر [قزوين ] كه رسيديم ، جمعيت بيش از پيش زياد شد. زيرا شاهزاده اي كه در قزوين اقامت دارد ،به كليه كسبه و صنعتگران بازار حكم داده بود كه ازكارهاي خوددست كشيده به جلو ايلچي آيند. مانند اعياد بزرگ ،بعضي به كمر شمشير و طپانچه بسته وديگران برروي شانه تفنگ فتيله يا چماقهاي بزرگ مي داشتند.»
گويا استقبال ازاين هيئت ، يك استقبال مردانه بوده است ، زيرا فنلاندن پس از شرح فوق بلافاصله مي افزايد كه :
«زنان از آمدن امتناع داشتند، زيرا قانون آنها را از آمدن به بيرون خانه و تماشاكردن منع داشته است .»
در جاي ديگر ،درباره منع خروج زنان از خانه در روز سيزدهم نوروز ، كه طبق سنن باستاني مردم براي تفريح به بيرون شهر مي رفتند، اين گونه مي خوانيم :
« در روز سيزدهم نوروز ، تمامي مردم مشهد كه يكپارچه از شهر خارج مي شوند .دراين روز ،به دليلي كه چندان ... روشن نيست ،[علما ] به زنها اجازه نمي دهند تا از خانه ها خارج شوند . وقتي كه صبح زود از دروازه سراب خارج شدم ، ديدم يك گارد آنجا مستقر است. دليل اين امر را پرسيدم . آنها گفتند علت استقرارشان در آنجا اين است كه نگذارند زنها از شهر خارج شوند.ظ
ج : حيثيت اجتماعي زن
باتوجه به مباحثي كه تاكنون ارائه شده است ، در وهله اول چنين به نظر مي رسد كه زنان بايستي به دليل حضور فعالانه اي كه در صحنه هاي مختلف زندگي اجتماعي داشته اند، داراي وجهه و حيثيتي منطبق با عملكرد مثبت خود باشند، اما با اين وجود تعجب آور است كه با فقدان يك قضاوت منطقي درباره آنان مواجه ميشويم .
فرودست پنداشتن و حقير شمردن زنان ، به طرق مختلف در جامعه رايج بود و اين ذهنيت، از بدو تولد نوزاد دختر ،به گونه اي مداوم درپيكر اجتماع تزريق ميشد . گزارش كارلاسرنا، اين واقعيت تلخ را به خوبي منعكس مي سازد.
«براي زائو ، سه روز اول بعد از زاميان روزهاي بسيار خسته كننده اي است . چرا كه او موظف است با بستگان و دوستاني كه براي تبريك گفتن به قدم نورسيده نزد وي مي آيند،مرتباً ديدار كند . درواقع دراين مدت ، هميشه درخانه جشن و مهماني است . اگرنوزاد پسر باشد، جشن و سرور مفصلتر است ... به [نوزاد ] دختر چندان محلي نمي گذارند و گاهي بي اعتنايي در مورد دختران به افراط مي كشد. درميان مردم نيز،براي كوچكترين نقطه ضعف ـ كه نوزاد دختر در بدو تولد با خود دارد- با تعصب كينه آميز... برخورد مي گردد. »
درمجموع جامعه عهد قاجار ،جامعه اي خرافاتي بود و زن و مرد آن ، سخت به خرافات معتقد بودند . با اين وجود ، زنان دراين مورد ، در راس قرار داشتند. زن در جامعه قاجاري ، همواره درمعرض تهديد خطرات گوناگون بود. به عنوان مثال ،به دليل نازايي زنان و يا مجاز بودن تعدد زوجات براي مردان ،مردان به راحتي مي توانستند زنان ديگري را به نكاح در آورده و زنان قبلي خود را مطرود و بي سرپناه باقي گذارندو زن دراين دوران ، مجبور به تحمل فشارهاي اجتماعي بسياري بود. او در اندرون ، همزمان با ظهور رقيبان ، با عدم توجه همسر خود مواجه مي شد و ناچار بايدمحيط پراز رقابت و حسادت اندرون را تحمل مي كرد.از سويي ديگر،همان گونه كه اشاره شد ،عرف جامعه و ناامنيها نيز، ويرا به ماندن دراندرون تشويق مي كرد. به همين دليل ،زن دراين دوره آموزشي نمي ديد و نسبت به درك بسياري از مسائل عاجز بود. دراين بحبوبه تنها راه حلي كه او براي مشكلات خود مي جست و تنها مامني كه مي توانست آزادانه مسائلش را مطرح كرده و به حل آنها نيز اميدوار باشد، پناه بردن به سحر و جادو و رمالان بود. درواقع زنان از اين طريق، خود را از اضطرابهايي كه جنبه رواني داشت ، مي رهانيدند . ازطرفي ،آنچه اين بازار را پررونق مي ساخت ،وجود جمع كثيري رمال و فالگير و غيره بود كه ازاين طريق امرار معاش مي نمودند.
گرايش مفرط زنان به سحر و جادو و خرافات ،سبب مي شدكه آنان در زندگي روزمره ، كمتراز مردان داراي اعتماد به نفس باشند. و اين مساله در تقويت و بسط اين تفكر كه زنان موجوداتي عاجز و ضعيف تلقي شوند ،موثربود. از سويي عدم امنيت درجامعه كه باعث انزواي زنان دراندرونيها براي مصون ماندن از تعرض ها مي شد، نقش مهمي در تلقين ناتواني زنان به خود آنها و نيز جامعه ايفا مي كرد. اين موضوع سبب مب گرديد كه زنان در مقايسه با مردان از ظهور پاره اي از تواناييهاي خود در عرصه هاي گوناگون اجتماعي محروم بمانند.
زنان در دوره قاجار ، به دليل وجود چنين نظرها و عقايد بي اساسي درافكار عموم و نيز به علت ضعف قوه استدلال ، همواره سعي مي كردند به شيو ه هاي ديگري از جمله اتكا به نفسانيات و احساسات غريزي ،جايي براي خود در جامعه باز كنند. بي گمان ،رواج و تحكيم چنين انديشه هايي بود كه پاره اي مواقع ،به محدوديتهاي بيش از اندازه زنان منجر مي شد . در خيابانهاي تهران ،از زنان به هنگام تردد خواسته مي شد تا در مسيري غير از مسير مردان عبور كنند. گاهي فرياد آمرانه ماموران نظميه به گوش مي رسيد كه :
«باجي [خواهر ] روت رو بگير» و يا ضعيفه تند راه برو» و براساس اين بينش كه :« هر فتنه كه درعالم بر پاشده ، شيطنت نسوان درآن دخيل بود. » سعي مي شد از سوار شدن زن و مرد در يك درشكه ،حتي اگر زن و شوهر يا خواهر و برادر باشند، جلوگيري شود.
حتي بعدها ، هنگامي كه وسيله نقليه واگن با اسب درايران به كار افتاد،باز محل نشستن مردان و زنان درآن جدا بود.
بااين حال ،وجود ديدگاههاي اين چنين درباب زنان ، هرگز مانعي جدي درراه شركت زنان در عرصه هاي اجتماعي نبود و نمي توانست هم باشد.
چنانكه براساس سابقه اي كه زنان درزمينه شركت درامور روزمره و عادي اجتماعي داشتند، به آساني مي توانستند درحركتهاي مذهبي ـ سياسي ، همچون نهضت رژي و مشروطه شركت جويند.
دريك كلام ، زن و مرد در عهد قاجار ، با تفاوتهايي نه چندان قابل توجه ، درمحدوده هاي خاصي كه درعرف سياسي و اجتماعي قابل قبول بود به زندگي مي پرداختند. به گونه اي كه در اين باره ، مي توان به سعادتمند تر بودن مطلق مردان اشاره كرد. درحقيقت هر دو جنس ، درمعنا و مفهوم كلي ،فاقد آموزش و يا بينش سياسي و اجتماعي لازم بودند.
يكي از بزرگترين موفقيتهاي زنان در راه كسب حيثيت و اعتبار اجتماعي بيشتر، افتتاح انجمنهاي نسوان از سوي بعضي از زنان روشنفكر بود. پيش از جنگ جهاني اول، به همت زناني چون ميرزا باجي خانم ، نواب سميعي ، صديق دولت آبادي، منيره خانم و گلين خانم موافق ، انجمن هويت نسوان را درتهران افتتاح گرديد. درسال 1300 شمسي در رشت ، جمعيتي به نام پيكس عادت نسوان براي كسب حقوقي سياسي و اجتماعي زنان تشكيل شد. اين انجمن با تشكيل كلاس اكابر و دبستان ، كتابخانه و قرائتخانه و سخنراني ،در تنوير افكار زنان آن سامان مي كوشيد. نسوان وطن خواه از جمله جمعيتهاي مترقي زنان بود كه كه درسال 1302 شمسي به سرپرستي محترم اسكندري درتهران تشكيل گرديد. اين زن دختر شاهزاده محمدعلي ميرزا بود.
«وكلا و وزرا خوب مي دانند كه اگر خانمهاي ايران دور هم جمع شوند ، مدرسه باز كنند انجمن داشته باشند و تعليم و تربيت بشوند كم كم خواهند فهميد كه ديزيهاي پاك و پاكيزه كه ديوارش بهتر از ديزيهايي است كه دو انگشت ديده و يك وجب چربي در و ديوارش باشد ، و بي شبهه وقتي كه اين عقيده از مادرها سلب شد، پسرها هم بعد ها به آدم با استخوان اعتقاد پيدا نكرده و مثل جناب تقي زاده پاشان را توي يك كفش مي كنند و مي گويند :تا كي بايد وزرا ورجال و اولياي امور ما از ميان يك عده معيني محدود انتخاب شده ، واگر هزار دفعه كابينه تغيير كند ،باز شكم مشيرالسطنه ، يا آواز نظام السطنه و يا جبه آصف الدوله زينت افزاي هيئت مي باشد... »
الف ـ زن و آموزش در زمان قاجاریه
استفاده از معلمان سرخانه و مكتب خانه ، از شايعترين راههاي آموزش دختران در اجتماع عهد قاجار بود. اما از آنجا كه طبقات محروم ،استطاعت پرداخت حق الزحمه معلمان سرخانه را نداشتند ،اين معلمان بيشتر در خدمت زنان و دختران خاندانهاي درباري و اشراف قرار مي گرفتند بنابر شهواد موجود ،زنان حرمسراي شاهي ، از دوران فتحعلي شاه تا اواخر دوران قاجار،از طريق معلمان سرخانه به سواد آموزي پرداختند و دراين زمينه ، از شخصي به نام آخوند طالقاني ، به عنوان معلم خصوصي دختران فتحعلي شاه ياد شده است.
به طور دقيق مشخص نشده است كه دختران درباري و خاندانهاي اشرافي ،جزء شرعيات و فراگيري قرآن ،از معلمان خود چه مي آموختند؛اما قدر مسلم اين است كه آنان از رهگذر همين آموزشها قادر مي شدند تا ضمن نوشتن ، كما بيش به مطالعه دواوين رايج شعرايي چون حافظ ، فردوسي و سعدي بپردازند. ليدي شل درباره وضع سوادآموزي زنان مرفه الحال جامعه ،گزارشي مبالغه آميز ارائه مي دهد :
«زنان طبقات مرفه معمولاً با سواد و با شعر و ادب مملكت خويش آشنايي دارندو اغلب آنان قرائت قرآن ، نه معني آن را، مي دانند. درميان زنهاي ايل قاجار و بخصوص خانواده سلطنتي تعداد افراد باسواد خيلي كم است. اكثر آنها مكاتبات خود را شخصاً و بدون كمك ميرزاها مي نويسند.»
عده معدودي از دختران امكان اين را داشتند كه در محدوده خانه , با استفاده از اعضاي باسواد خانواده ـ مثل پدر يا برادرـ به آموختن سواد بپردازند. همچنين اگر زنان و دختران درباري ، از طريق معلمان سردخانه به فراگيري سواد ميپرداختند ، دختران عامه اجتماع نيز از طريق مكتبخانه موفق به آموختن سواد ميشدند.
مهدي قلي خان هدايت درباره اهميتي كه مردم دوره قاجار،جهت فراگيري قرآن از سوي كودكانشان قائل مي شدند ، اين گونه مي نويسد:
«پسر و دختر خواندن و نوشتن مي آموختند و مردم نسبت به تربيت اولاد خود در حد قرائت قرآن و ترتيل ، در شهر و قصبات توجه داشتند»
از جمله تلاشهايي كه در عهد قاجار،در جهت سواد آموزي دختران صورت گرفت ،تاسيس مدارسي از سوي ميسيونهاي مذهبي اروپايي و آمريكايي بودكه بي شك خالي از اغراض استعماري نمي توانست باشد. در دوره سلطنت محمد شاه (1264- 1250 هـ . ق ) براي اولين بار شاهد تاسيس مدارسي به سبك جديد توسط آنان هستيم. كشيش پركينز آمريكايي، درشهراروميه در اوايل سال 1254 هجري قمري ( يا 1255 هجري قمري ) به تاسيس اولين مدرسه ميسيونري دست زد. اين مدرسه داراي چهار كلاس دخترانه و پسرانه بود. و در آن ، دركنارتدريس مواد درسي علوم جديد ،آهنگري و قالي بافي نيز به كودكان آموخته مي شد.
لازم به ذكر است كه مدارسي كه توسط ميسيونرهاي مذهبي در ايران تاسيس شد،اغلب در مناطقي بود كه اقليتهاي مذهبي در آن ساكن بودند. بنابراين دختران اقليتها به مراتب ، بيشتر امكان تحصيل در اين مدارس را مي يافتند و مسلمانان به خاطر مسيحي بودن بنيانگذاران اين مدارس و مسائل مذهبي موجود در زمينه مراوده با آنها ، هر گز به چنين مدارسي نمي رفتند.
دردوران ناصري ، فعاليت ميسيونهاي مذهبي جهت تاسيس مدارس افزايش مييابد. با توجه به توسعه نفوذ استعمارگران دراين دوره ،ترديدي باقي نمي ماند كه افتتاح اين مدارس بيشتر به منظور حكيم پايه هاي فرهنگي و سياسي آنان بوده است . يكي از فعالترين ميسيونها دراين زمينه ،خواهران « سن و نسان دوپول» فرانسوي بودند كه در سالهاي 1282 هـ . ق ـ 1292 هـ . ق ،در شهرهاي اروميه ،سلماس ، تبريز ،اصفهان و تهران ، دست به تاسيس مدارسي زدند.
پس از دوران ناصري ،با افزايش تمامي سردمداران سياسي قاجار با اروپاييان ،معلمان سرخانه موظف شدند تا دركنار ديگر مواد درسي ،زبان فرانسه را نيز به دختران درباري و اشرافي بياموزند . بي ترديد علاقه باطني زنان درباري براي هم صحبت شدن با زنان سفراي خارجي و نيز تبليغات و تلقينات استعمارگران غربي ، جهت تحكيم مباني سياسي و فرهنگيشان،در توسعه و ترويج اين زبان بسيار موثر بود. همسر معيرالممالك دختر ناصرالدين شاه به زبان فرانسوي آشنايي داشت و در مراودات خود با اروپاييان از آن سود مي برد.
ب ـ مدارس جديد و مسئله آموزش دختران
هر چند تاسيس مدرسه دارالفنون درعهد وزارت اميركبير، و اندكي پس از آن تاسيس مدرسه مشير درزمان صدارت ميرزا حسين خان سپهسالار ،كه به منظور تدريس زبانهاي خارجه و جغرافيا صورت گرفت ،به عنوان اولين مجامع علمي دولتي در عهد قاجار مطرح است ،ولي از دانش اندوزي دختران در اين مدارس خبري نيست . در دوران مظفرالدين شاه در سال سوم سلطنت وي (1315 هـ . ق ) با تحول جديدي در زمينه تاسيس مدارس ملي به سبك جديد برخورد مي كنيم . دلايلي چون فروكش كردن استبداد با قتل ناصرالدين شاه ،آشنايي بيشتر با پيشرفتهاي اروپا درزمينه هاي گوناگون و سپس احساس ضرورت ايجاد تحول در جام عه ،رواج تدريجي روزنامه ها و مهمتر ازهمه وقوع مشروطه سبب گرديد تا تلاشهايي در جهت تاسيس مدارس جديد صورت گيرد. رجال سياسي چون امين الدوله ،صدراعظم مظفرالدين شاه از ايجاد چنين مدارسي كاملاً حمايت مي كردند و اشخاصي چون ميرزا حسن رشديه و يحيي دولت آبادي و ديگران ،انجمن معارف را درراستاي تاسيس مدارس بنيان نهادند. با وجود تمام اين تلاشها ، از تاسيس مدارس دختران خبري نبود.
با وجود موانعي كه حتي در راه تاسيس مدارس پسرانه وجود داشت ، بازتلاشهايي توسط زنان براي تاسيس مدارس دخترانه صورت مي گيرد. طوبي رشديه در سال 1321 هـ . ق در قسمت مجزاي خانه خود،مدرسه پژوهش را براي دختران داير مي كند ولي روز چهارم تاسيس ،فراشان دولتي تابلوي مدرسه را با فحش و تهديد برمي دارند و مدرسه را منحل مي سازند.
در سال 1324 هـ . ق به همت بي بي خانم وزير اف يكي از زنان روشنفكر ، مدرسه اي به سبك جديد در تهران تاسيس مي گردد كه به علت مخالفتها و تلاشهايي كه براي تخريب آن به وقوع مي پيوندد ، دوامي نمي آورد. به منظور ادامه كار اين مدرسه ،بي بي خانم دست ياري به سوي وزير معارف وقت « صنيع الدوله » ، دراز مي كند. اما او هم مصلحت را در بستن مدرسه مي بيند. مدارسي از اين دست كه با مشقات بسياري پا مي گرفتند،بيشتر درخدمت طبقات اشرافي و اعيان قرار داشت. در مورد مدرسه اي كه بي بي خانم تاسيس كرد ،چنين مي خوانيم :« دختران اشخاص خيلي محترم درآن درس مي خواندند . »
درعهد سلطنت محمد علي شاه (1324-1327 هـ . ق ) با تصويب قانون اساسي مشروطه در شعبان 1325 هـ .ق ،اصل نوزدهم آن به حمايت قانوني و مادي دولت از مدارس اختصاص مي يابد دراين اصل چنين مي خوانيم :
«تاسيس مدارس به مخارج دولتي و ملتي وتحصيل اجباري بايد اجباري بايد مطابق قانون وزارت علوم و معارف مقرر شود و تمام مدارس و مكاتب بايد در تحت رياست عاليه و مراقبت وزارت علوم و معارف باشند.»
مهدي ملك زاده ،از فعاليتهاي بانوان در راه گسترش مدارس دخترانه در دوران استبداد محمدعلي شاهي چنين گزارش مي دهد :
«زنان آزادي خواه براي تعليم و تربيت دختران ،بازحمات زياد و صرف وقت ومال و تجصيل اعانه و كمك، چندين مدرسه دخترانه افتتاح كردند. خانمهايي كه تا حدي از نعمت معلومات برخوردار بودند ،بدون مزد واجر ،معلمي آن مدارس رابا شور و شعف عهده دار گشتند و در اندك زماني , عده زيادي ازدختران در مدارس جديد التاسيس به تحصيل پرداختند. »
مخالفان تاسيس مدارس دخترانه تنها به انتقادهاي لفظي بسنده نمي كردند ، بلكه مخالفت خود را در عمل نيز به ظهور مي رساندند . چنانكه در مورد مدرسه دخترانه اي كه درسال 1324 هـ . ق ، به همت بي بي خانم تاسيس گرديده بود،چنين فتوا داده مي شود : « تاسيس مدارس دختران ، مخالف با شرع اسلام است . »
ج : زنان نامدار تاريخ ايراندر زمان قاجاریه
مهدعليا
مشخصات و خانواده مهد عليا
ملك جهان خانم يا جهان خانم ملقبه به مهد عليا و مشهور به نواب عليه دختر امير محمد قاسم خان قاجار قويونلو (ظهير الدوله ) و بيگم جان خانم دختردوم فتحعليشاه قاجار و مادر ناصرالدين شاه قاجار و ملك زاده عزت الدوله (همسر امير كبير) درسال 1320 هـ . ق برابر با 1805 ميلادي به دنيا آمد و در روز دوشنبه ششم ربيع الثاني سال 1290 هـ . ق زندگاني را بدرود گفت.
او كه همسر محمدشاه سومين پادشاه سلسله قاجار و نام اصلي اش جهان بود پس از به سلطنت رسيدن پسرش ناصرالدين ميرزا ،به مهد عيا ملقب شد ولي همانطور كه در نامه زير ديده مي شد ناصرالدين شاه مادرخود را بيشتر «نواب » يا «خانم » خطاب مي كرد ، در يكي از نامه هاي خود به ميرزا آقا خان نوري صدراعظم چنين مي نويسد :
«... امشب از بش «نواب» و ملك زاده خانم اصرار دارند مي نويسم و الا مي دانم كه زياده از اين قباحت دارد. ميگويند كه آن دو شب ما بوديم ما هم ميخواهيم عيش كنيم تا بزنند هر طور مصلحت بدانند رفتار مي شود و السلام . »
ليدي شيل همسر وزير مختار انگليس در كتاب خاطرات مهد عليا به «خانم» مادر شاه ياد ميكند و توضيح ميدهد :« خانم همان نامي است كه شاه به مادرش اطلاق مي كند . »
مهد عليا نوه دختري فتحعليشاه قاجار و پدرش امير محمد قاسم خان
(ظهيرالدوله) داماد فتحعليشاه و پسر سليمان قاجار قرقوينلو اعتضادالسلطنه (نظامالدوله ) پسر دائي (خالوزاده) آقا محمد خان قاجار بود پدر مهد عليا « وقتي از طرف فتحعليشاه مامورفارس شد در قمشه (شهرضا) توقف داشت (1247 يا 48ه.ق) شبي در عالم مستي و بيهوشي ميخواست از اطاق خارج شود اشتباهاً بجاي درب خروجي، از دري كه به حياط باز مي شد بيرون رفت و به حياط سقوط كرد و در دم جان سپرد و در مزار شاه رضاي قمشه مدفون گرديد . »
مادر مهد عليا بيگم جان خانم ملقبه به جانباجي دختر دوم فتحعليشاه از بدر جهان خانم اولين همسرش و خواهر حسينقلي ميرزا فرمانفر و حسنعلي ميرزا شجاعالسلطنه بود. ميرزا محمد تقي لسانالملك سپهر در كتاب ناسخالتواريخ درباره مادر مهد عليا مينويسد : « دختر دوم (فتحعليشاه ) شاهزاده بيگم جان هم از مادر فرمانفرماست در سراي امير محمد قاسم خان قوانلو بود ، يك پسر آورد مسمي به سليمان خان و ملقب به خانان و او را دو دختر بود كه يكي را با شاهنشاه كشور گشا محمد شاه قاجار عقد بست و اينك فرزندش شاهنشاه جمشيد دستگاه ناصرالدين شاه كه ملكش جاويد باد صاحب تخت و تاج و خداوند باج و خراج است .»
اميد ميرزا عضدالدوله در مورد پدر ومادر مهد عليا درتاريخ عضدي مينويسد «... دختر ديگر هم بيگم خانم ملقبه به (جانباجي ) كه او نيز از ساير بنين و بنات سلطنت بزرگتر بود از بدر جهان خانم است زوجه مرحوم محمد قاسم خان امير شد » وي چنين ادامه ميدهد «... بيگم جان ملقبه به جانباجي را مرحوم خاقان (فتحعليشاه) بسيار دوست ميداشت در سفر و حضر از پدر والاگهر دور و مهجور نمي شد و هميشه طرف صحبت بود در بذل و بخشش بينظير بود و سبك عرفان داشت و از مريدان حاجي ملا رضاي همداني بود هر ساله مبلغي خطير بطريق نياز بتوسط ايازخان و ساير نوكرهاي معروف خود از نقد و جنس و غيره به جهت حاجي مرحوم ارسال همدان مينمود اين دو دختر (بيگم جان خانم و خواهرش همايون خانم ) كه از ساير اولاد بزرگتر بودند خود و شوهرشان هم در نزد حضرت خاقان بسيار محترمه و محترم بودند محمد قاسم خان امير و ظهيرالدوله هيچ دخلي بساير دامادهاي خاقان مغفور نداشتند مثل شاهزادگان بزرگ در سر سفره شاهانه مجلس قمار حاضر ميشدند و در حرمخانه بسيار با احترام بودند كسي كه از خدمه حرم و شاهزاده خانمها از آنها حجاب و پرده نداشت . »
برادران مهد عليا ، عبارتند از : سليمانخان معروف به خان خان ، امير اصلانخان (عميدالملك ) مجدالدوله ، نصراله خان ، ا سداله خان ، موسي خان (برادر ناتني ) و عيسي خان كه پدر دوم پسر بنامهاي جعفرقلي خان معين السلطان و مهدي قلي خان مجد و الدوله بود كه پسر دوم ابتدا غلام بچه ناصر الدينشاه بود و بعدها ناظر سلطنتي و همه كاره اندرون شد ، وي پدر زن كامران ميرزا نايبالسلطنه است .
همانطور كه ذكر شد ، مهد عليا در سال 1220 ه . ق /1805 ميلادي ، متولد ميشود . در سال 1235 ه. ق /1819 ميلادي با پسر دائيش محمد ميرزا قاجار ازدواج ميكند . در ششم ماه صفر سال 1247 ه.ق /1831 ميلادي ، پسرش ناصرالدين ميرزا تولد مي يابد و پيش از توليد ناصرالدين ميرزا همه فرزندان وي يكي پس از ديگري مي ميرند .
درسال 1248 ه.ق/1832 ميلادي، پدرش ظهيرالدوله از دنيا مي رود .
درسال 1250 ه.ق /1834 ميلادي، دخترش عزتالدوله بدنيا ميآيد . در همين سال ، شوهرش به سلطنت ميرسد .
در سال 1246 ه.ق/1848 ميلادي ، شوهرش محمد شاه قاجار از دنيا ميرود و فرزندش ناصرالدين ميرزا به سلطنت ميرسد .
به ديگر سخن، مهد عليا در شانزده سالگي ازدواج ميكند ، در بيست و هفتسالگي فرزند پسر خود ناصرالدين ميرزا را بدنيا ميآورد ، در بيست و هشت سالگي پدرش را از دست ميدهد ، در سي سالگي دخترش عزتالدوله را بدنيا ميآورد،كه اين سال مصادف با سال به سلطنت رسيدن شوهرش نيز مي باشد . در چهلسالگي بيوه مي شود با توجه به اينكه شوهرش محمد شاه قاجار مدتي از اواخر عمر عليل و بيمار بوده است . و سرانجام در هفتادسالگي ميميرد .
زنان ديگري كه لقب مهد عليا داشتهاند .
سعيد نفيسي در كتاب تاريخ اجتماعي و سياسي دوره معاصر ايران در مورد اينكه چگونه بعضي از زنان دربار قاجار لقب مهد عليا گرفتهاند چنين مينويسد :
« حسينقلي خان جهانسوز برادر كهتر آقا محمد خ آن و پسر محمد حسن خان قاجار بود كه مورخين به اشتباه وي را پس از فتحعليخان و محمد حسن خان و پيش از آقا محمد خان پادشاه ميدانستند . حسينقلي خان جهانسوز چند سالي مشغول عصيان وسركشي بود تا اينكه كريمخان زند او را حكمران دامغان كرد كه در آنجا هم او به سركشي پرداخت ؛ در نتيجه به تحريك سران يوخاري باش بدست تركمانان فريب خورده سپاهش در خواب با گلوله تفنگ كشته شد حسينقلي خان جهانسوز دو پسر داشت يكي فتحعليخان معروف به باباخان ( فتحعليشاه بعدي) و ديگري حسينقلي خان ( هم نام پدر) هنگاميكه حسينقلي خان برادر آقا محمد خان حكمران دامغان شد زني از طايفه عضدالدين لو قاجار گرفت ، اين زن بعدها در زمان سلطنت پسرش فتحعليشاه قاجار به مهد عليا ملقب شد و از آن پس در دربار قاجار هميشه مادر شاه را مهد عليا ميگفتند .»
احمد ميرزا عضدالدوله، ضمن شرح حال ضياءالسلطنه دختر فتحعليشاه به مهد عليا مادر فتحعلي شاه اشاره كرده ميگويد :« شاه بيگم خانم ملقبه به ضياءالسلطنه از بطن مريم خانم متولد شدند ، ضياءالسلطنه را مهد عليا والده خاقان در نزد خود نگاه داشته بود . بعد از فوت مهد عليا جواهر و اسباب تجمل آن مرحوم به ضياء السلطنه داده شد تمام دستگاه او از حرمخانه خارج و جداگانه بود ... »
فتحعليشاه علاقه زيادي به اين دخترش داشته ودرباره او شعري بدين مضمون
دارد :
نور چشم من ضياءالسلطنه يكشبه هجر تو بر ما يك سنه
معروفست كه تا سال دهم سلطنت فتحعليشاه هر روز نان درباري به حضور شاه بار مييافتند و خاقان از صف آنان سان مي ديده « زنان خاندان قاجار كه حدود چهل نفر بودند در يك صف و ديگر زنان در صفي ديگر ميايستادند ، اول صف زنان قاجاري آسيه خانم مادر عباس ميرزا نايبالسلطنه كه همسر دائمي خاقان و بسيارمورد احترام بوده ميايساد . اما اين بار يافتن پس از وفات ( مهد علياي بزرگ ) مادر فتحعليشاه و متفرق شدن بعضي از زنان او متروك شد...»
علاوه بر مادر فتحعلي شاه قاجار ( متوفي به سال 1218 ه.ق) لقب يكي از زنان وي به نان ننه خانم بارفروشي نيز مهد عليا بوده است . البته اسم و لقب مهد عليا سابقهي طولاني تر از عهد قاجار دارد و در دوران صفويه و قبل از صفويه نيز متداول بوده است ، زمانيكه شاه عباس صفوي در هجده سالگي به سلطنت رسيد ( سال 996 ه.ق) دو زن را در يك شب به عقد خود در آورد يكي از آن دو مهد عليا دختر عمويش بود كه به عقد دايم كلب آستان علي در آمد . همچنين سلطان محمد خدابنده همسري داشت به نام مهد عليا كه به شدت شوهرش را دستخوش دسيسهها و مكر زنانه خود ساخته بود ودر تمامي شئونات مملكتي دخالتي وافر داشت كه اين موضوع موجبات نارضايتي سرداران و دولتمردان سلطان را فراهم آورده بود و هر بار كه مهد عليا دسته گلي به آب ميداد سلطان محمد با چربزباني و تملق از سران دلجوئي مي كرد ، ولي اين زن كه قاتل پريخان خانم دختر شاه طهمساب صفوي نيز بوده است دست از عناد و لجاجت و دشمني با سران ايلها و بزرگان دولت بر نميداشت تا اينكه سر خود را در اين راه به باد د اد . گروهي از ناراضيان ايلها با شمشيرهاي آخته به اندرون هجوم آوردند و سر اين مهد عليا و مادرش را گوش تا گوش بريدند و امولشان را به تاراج بردند .
در كتاب احسنالتواريخ حسن روملو كه در زمان صفويه نوشته شده است و مربوط به وقايع سنه 807 آلي 900 ه.ق و در دوران سه سلسله گوركانيان و تركمانان قراقوينلو و آققوينلو است . به اسامي و القاب مهد عليا (سلجوق شاه خاتون) همسر حسن پادشاه و مادر سلطان خليل واغورلو محمد و همچنين مهد عليا ( گوهرشاد بيگم يا گوهر شاد آغا) بر ميخوريم و همانطور كه گفته شد ا ين خود نشانگر آنست كه اين لقب پيش از سلسله صفويه نيز رايج بوده است و در سلسله قاجار نيز رسم بر اين شد كه مادر شاه را مهد عليا بنامند در نتيجه مادر محمد شاه قاجار يعني همسر عباس ميرزا نايبالسلطنه و مادران ساير شاهان بعدي قاچار مهد عليا لقب گرفتند . ولي معروفترين آنها مادر ناصرالدينشاه بود . مشخصات ظاهري ، خلق و خوي، ملازمان ، دربار و مستحدثات مهد عليا . دوستعلي خان معيرالممالك درباره اخلاق و رفتار مهد عليا مي نويسد : « مهد عليا به ظاهر زيبا نبود ، ولي از موهبات معنوي بهرهاي بسزا داشت . بانويي پرمايه و با كفايت بود . ادبيات فارسي و قواعد زبان عربي را نيك مي دانست و خط درشت و ريز هر دو را خوش مي نوشت ؛ به مطالعه تواريج و دواوين شعرا رغبتي وافر داشت ، و كتابخانه خصوصي او را اين دو نوع كتاب تشكيل مي داد. گاه سخن شيرين گفتار و به وقت محاوره حاضر جواب بود . امثال و حكايات واشعار بسيار از برداشت و ضمن گفتگو آنها را در جاي خود بكار ميبرد . » ناگفته نماند كه دوستعلي خان معيرالممالك نتيجه پسري مهد علياست يعني مهد عليا مادر پدربزرگش ناصرالدين شاه بود و در اين مقوله از ديگر خصوصيات وي سخني نگفته
است .
فريدون آدميت در كتاب امير كبير و ايران در اينمورد چنين آورده است : « بسيار باهوش بود ، جاه طلب و تجمل دوست و از زيبايي بيبهره، خط و ربطي داشت و به شيوه چليپا خوب مي نوشت به علاوه در فن مكر زنانه استاد بي بدلي بود ، منش او را قدرت پرستي و جنون جنسي ميساخت زندگي او پرورده آن دو عنصر بود . »
مهدي بامداد در شرح حال رجال ايران درباره وي چنين مينويسد :
« خط و انشاي مهد عليا خوب بوده لكن مانند بسياري از مادران و خواهران و دختران شاهان سابق بد عمل بوده و چهار رفيق يعني چهار دلداده به اين شرح داشته
است : عليقلي ميرزا اعتضادالسلطنه، ميرزا آقاخان نوري، عليخان حاجبالدوله و فريدون ميرزا فرمانفرما برادر شوهر خود . »
آنچه بنظر ميرسد و از تصاوير مهد عليا نيز پيداست و اكثر مولفين هم بر اين موضوع متفقالقولند . وي بر مبناي معيارهاي زمان ما صاحب زيبائي و حسن جمال چنداني نبوده ليكن ليدي شيل همسر كلنل شيل وزير مختار انگليس در تهران در كتاب خاطرات خود خلاف اين نظر را داده و او را چنين توصيف ميكند :« مدر شاه زن زيبايي است كه به زحمت سي ساله بنظر مي رسد ، در حالي كه سن واقعي او بايد اقلاً چهل سال باشد . او خيلي باهوش است و در اغلب امور مملكتي دخالت دارد . »ليدي شيل در مورد ظاهر و لباس مهد عليا چنين ادامه مي دهد : « مادر شاه لباس مجللي در برداشت . شليته زربفتي پوشيده بود كه اين شليتههاي ايراني خيلي گشاد هستند كه هر لنگه شان حتي از دامنهاي اروپايي نيز فراخ تر است ، و چون دامن فنري هنوز براي زنان ايراني ناشناخته مانده لذا زناي شيك پوش معمولاً ده آلي يازده شليته بپا مي كنند و آنها را در بالا با بند قيطاني مي بندند تا جايگزين فنر زير دامن شود . لبههاي شليته مادر شاه با يك رديف مرواريد نصب شده در روي گلابتون تزئين گرديده بود . يك زيرپوش نازك آبي ابريشمي نيز بتن داشت كه لبه هايش مرواريد دوزي شده و تا زير كمر و بالاي شليتهها ادامه مييافت ، و چون در زير آن چيزي نپوشيده بود بدن او به مقداري خيلي بيشتر از آنچه معمول زنهاي اروپايي است نمايان بود . روي اين زيرپوش يك جليقه كوتاه ازمخمل بتن داشت كه تا كمر ميرسيد و لبه هاي آن در پايين از هم دور مي شد ، روي سرش نيز يك روسري شال انداخته بود كه در زير چانه بوسيله سنجاقي بهم متصل مي شد و روي اين شال رشتههايي از مرواريد درشت و قطعاتي از الماس نصب بود موهايش را از پشت جمع كرده بود و از زير شال بيرون انداخته بود و روي آن را با تعداي تور كوچك پوشانيده بود. چند النگوي بسيار قشنگ به دستها و چند رديف گلوبند قيمتي نيز به گردن داشت . كفشي بپا نداشت، ولي پاهايش را يك جفت جوراب اعلاي كشميري پوشانده بود . كف و نوك انگشتان دستش را با حنا قرمز كرده و لبه داخلي پلك چشمانش را سرمه ماليده بود . با اينكه تمام خانواده قاجار طبيعتاً ابروهاي كلفت كماني دارند زنها به اين قانع نيستند و با كشيدن سرمه به ابروها قطر آنها را دو برابرمي كنند گونههاي مادرشاه هم كاملاً سرخ شده بود كه اين يك رسم تغيير ناپذير در بين تمام زنانهاي ايراني است . »
خانم شيل درباره زنان درباري آن زمان چنين اظهار نظر كرده است :« بعداً كه به حدي كافي در زبان فارسي تسلط پيدا كردم و توانستم با زنهاي ايراني صحبت كنم متوجه شدم كه زنهاي محدودي كه با من معاشرت داشتند عموماً افرادي زنده دل و زرنگ هستند و شبانه روز به كار دسيسهگري براي ضبط و ربط شوهر وپسرانشان مشغولند . مردان ايراني هم طوري بار آمدهاند كه فوراً به خواستههاي زن خود تسليم مي شوند چه به اصرار و التماس و چه با ناز و غمزه »
يكي از ملازمان مهد عليا « حاجيه قدمشاد بود كه عده زيادي از خدمتگزاران دربار خواستار ازدواج با اين سپاه حبشي بودند ، اما خانمش چنين پيوندي را نمي داد و مصلحت نمي دانست نژاد دو رگه پيدا شود ؛ مهد عليا هر جا مي رفت او را همراه ميبرد . حتي در سفر كربلا و نجف ملازم خاص او بود . »
موضوع پيشنهاد امير به شاه در مورد زدن مهد عليا به تير غيب
حسين مكي در كتاب زندگاني ميرزا تقي خان اميركبير چنين آورده « علت كينهورزي مهد عليا مادرشاه با داماد خود اميركبير در اثر محدوديتهاي سنگيني بود كه اميركبير براي مهدعليا ايجاد كرده بود ؛ چه اميركبير از ديرباز متوجه شده بود مشاراليها داراي خلاق نامناسبي است كه در صورت تراوش به هيچوجه زيبنده خاندان سلطنتي، مخصوصاً شايسته مقام مهد عليا كه در عين حال مادر زن صدراعظم ايران و مادر شاه بود نميباشد . از اين رو پيداست كه اميركبير براي حفظ آبروي خاندان شاهنشاهي ايران از بروز پارهاي ذمائم اخلاقي مهد عليا سخت جلوگيري مي كرده ،از طرف ديگر مهد عليا هم مثل اينكه در اعمال هوسهاي مشخصي اصراري داشته در نتيجه كينه ديرينه عجيبي بر اثر اين كشمكش بين مهدعليا و امير كبير بوجود آمده بود و اين ايستادگي جوانمردانه اميركبير براي حفظ و صيانت آبروي خاندان سلطنتي محققاً بحد اعلي و بيش از آنچه تصور رودرو در ريختن خون او هم موثر بوده است .
بالنتيجه اميركبير، در خلوت از جريان نكات اخلاقي مهد عليا با ناصرالدينشاه مذاكره ميكند ، و شاه را تا اندازهاي مستحضر ميسازد . شاه نيز برا ي حفظ شرافت خود مضطرب شده از اميركبير چارهجويي مينمايد . اميركبير به شاه پيشنهاد مي كند موقعيكه بقصد شكار تفريحي تفنگ در دست داريد تجاهل كرده وي را هدف گلوله قرار دهيد ، شاه اين پيشنهاد را پذيرفته و تصميم داشت همانطور كه صدراعظمش دستور داده بود عمل نمايد، ولي ميرزا آقاخان و مهد عليا بوسيله فيرزو خواجه كه از دور مذاكرات امير را با شاه گوش ك رده بود اندكي از اين كيفيت خبردار ميشوند ، براي آنكه بر امير فائق گردند و از طرفي براي هميشه او را از صحنه زمامداري ايران برانند . اينموضوع را دست آويز قرار داده محرمانه نزد شاه شتافته به شاه چنين ميفهمانند كه امير كبير چنانكه اعليحضرت سابقه دارند ، درصدد آنست كه شاه را از سلطنت برداشته برارد كوچكتر اعليحضرت عباس ميرزاي نايبالسلطنه را به سلطنت بگمارد، فقط پي بهانهاي مي گردد كه اعليحضرت مادرش را مقتول سازد، بدين دستاويز و بهانه كه شاه قاتل مادر خود ميباشد اعليحضرت را از سلطنت عزل و برادر شاه بلامانع به سلطنت برساند ؛ بعلاوه موضوع تزلزل اخلاقي هم كه به مهد عليا نسبت مي دهند اساساً حقيقت نداشته و دروغ است ، بديهي است مذاكرات اعتمادالدوله ( ميرزاآقاخان نوري) و مهد عليا در شاه جوان تأثير مينمايد و از همان ساعت كمر قبل اميركبير را ميبندد منتهي بي موقع مناسبي ميگردد كه بدواً او را منقصل و سپس بقتل رساند البته انگيزه قتل امير تنها منحصر به اين مورد نيست بلكه عوامل ديگري از قبيل دربار و سياست خارجي در اين بسيار مؤثر است .
پسر مهد عليا ، ناصرالدين شاه قاجار
مهدي بامداد در كتاب شرح حال رجال ايران درباره ناصرالدين شاه پسر مهد عليا و زندگي خصوصي، اخلاق، رفتار، تفريحات ، سرگرميها ، زنان عقدي و صيغهاي و سفرهاي داخل و خارج از كشور او، به نقل و استناد از نويسندگان و وقايع نگاران دربار و ديگر مورخين مطالبي را آورده و مي نويسد : « ناصرالدين شاه چهارمني پادشاه سلسله قاجاريه كه در شب ششم ماه صفر سال 1247 ه.ق متولد و پس از فوت پدرش محمدشاه اول بار درشب چهاردهم شوال 1264 ه.ق در سن 17 سالگي در تبريز بجاي پدر جلوس كرد و سپس روانه پايتخت شده روز 1 ذيقعده وارد تهران شد وشب شنبه 22 ذيقعده جلوس بزرگ رويداد و فرداي همان روز سلام عام در تالار تخت مرمر برگزار شد .
در سال 1250 ه.ق كه محمد شاه به سلطنت رسيد ناصرالدين ميرزا فرزند اكبر وارد شد خود را در سال 1251 ه.ق كه پنجساله بود به وليعهدي تعيين كرد و در سال 1263 قمري او را بجا يبهمن ميرزاعم خود ، به فرمانفرمايي آذربايجان منصوب گردانيد .
ناصرالدين شاه در سالهاي اول سلطنت خود مانند اكثر جوانان كه مي خواهند مورد جلوه كنند و ديگران آنان را بزرگسال بشمار آورند ريشن ميگذاشته و سالهاي بعد آنرا بتدريج متروك داشته و اولين پادشاه قاجاريه است كه ريش خود را ميتراشيده است . غير از آقا محمد خان كه چون خواجه بود اصلاًريش نداشته است.
محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در يادداشتهاي روزانه خود در اين باب چنين مي گويد :
« 13 جماديالثانيه 1298 : حضرت همايون حالا كه پنجاه و سه چهار سال دارند . تازه ريش ميتراشند خاطر دارم كه اول دولت سي و پنج سال قبل كه طفل بودم اما بواسطه پدرم ( حاج عليخان مراغهاي حاجب الدوله ) كه حاجب بار بود و خيل معتبر، در دربار راه داشتم اندرون سلطنتي هم ميرفتم آنوقت كه سن همايون هفده يا هيجده سال بود بزور ريش ميگذاشتند ، در سن 22 سالگي ريش حسابي داشتند . »
بي بي خانم وزير اف ، معلم معاصر مظفرالدين شاه
پدرش وزيراف و همسرش موسي خان ميرپنج بودند، وي از بنيانگذاران اوليه مدارس دخترانه در ايران مي باشد.
تأسيس « مدرسه دوشيزگان ايران » در سال 1285 ه. ش يكي از اقدامات اوست چون اين مدارس معمولاً مروج بي حجابي بودند ، اين اقدامات او با مخالفت مردم روبرو شد و مجبور گرديد مدتي مدرسه را تعطيل نمايد ولي بعداً با آماده كردن زمينه بار ديگر فعاليت خود را شروع نمود .
آغا بيگم طباطبائي، محدث، فقيه وزاهد ، معاصر مظفرالدين شاه
وي در خانواده علم و فضل بزرگ شد ، پس از فراگيري مقالات مقدمات علوم، فقه را نزد مردان خانواده خود تعليم ديد تا آنكه عالمي بزرگ گرديد .
همسرش سيد علي طباطبائي بروجردي بود . مرحوم آيتا... العظمي حاج سيد حسين بروجردي – متوفاي 1340 ه.ش كه از مراجع و علماي بزرگ جهان شيعه به شمار ميآيد ، فرزند ايشان مي باشد .
او در بروجرد وفات يافت اما پيكرش را به نجف اشرف برده و در آنجا دفن كردند .
منور حياء آراني ، شاعر و خوشنويس، معاصر مظفر الدين شاه
دختر وفائي كاشاني و مادر نظام وفا شاعر معروف بود .
ديوان شعر او با خط زيباي شكسته نستعليق به قلم خود او موجود است .
در آران وفات يافت و در مقبره خانوادگي در همان جا دفن گرديد .
وليه فروغ الملوك ، نقاش، معاصر مظفرالدين شاه
دختر ميرزا علي خان ظهيرالدوله ملقب به صفا علي شاه بود ، در سير وسلوك تا آنجا پيش رفت كه به مقام پدر خانم خود در ميان پيروان اورسيد . يكي از آثار نقاشي او در سال 1989 ميلادي در لندن درحراجي به فروش رسيد .
ربابه خانم ، محدث، متكلم ، فقيه ، و سخنور ، معاصر ناصرالدين شاه
پدرش ملا محمد صالح برغاني ، مادرش آمنه خانم قزويني ، برادرش ميرزا عبدالوهاب برغاني قزويني و همسرش ميرزا هبه ا... رفيعي قزويني همگي اهل علم بودند .
پس از آنكه ادبيات عرب را نزد اعضاء خانواده فرا گرفت . اصول ، فقه ، حديث، تفسير ،عرفان و حكمت را نيز از محضر پدرش، عمويش ملامحمد تقيبرغاني ، عموي ديگرش ملا محمد علي برغاني ، برادرش ميرزا عبدالوهاب برغاني آموخت .
به درجهاي رسيد كه فتوا مي داد و با علماء مباحثه مي كرد ، كرسي درس داشت و شاگرداني تربيت كرد علاوه بر اين به وعظ و خطابه هم مي پرداخت و بي پروا به ناصرالدين شاه حمله مي كرد . بدون اين كه متعرض او شوند .
قرهالعين، سخنور و مبلغ ، معاصر ناصرالدين شاه
نامش فاطمه ، لقبش زكيه و طاهره ، كنيهام سلمه و مشهور به زرين تاج بود .
پدر و مادرش ، عموهايش ، خواهر و برادرش ، عمهاش و همسرش همگي از علماء زمان خود بودند ،با پرورش د ر چنين خانوادهاي او نيز به مقام بالايي از علم رسيد . اما تحت تاثير عقايد شيخيه كه به وسيله سيد كاظم رشتي تبليغ ميشد ، قرار گرفته و با خانواده خود اختلاف پيدا كرد . همسر وفرزند را رها كرده و به خانه پدر رفت و با سيد رشتي كه در كربلا بود مكاتبه نمود او ضمن پاسخ به نامههايش به وي لقب قره العين داده چندي بعد براي ديدن سيد كاظم رشتي به كربلا رفت و زماني به آنجا رسيد كه سيد كاظم وفات كرده بود قرهالعين در منزل او بساط درس و بحث گسترد .
بي بي خانم ، نويسنده ، سخنور، معاصر ناصرالدين شاه
پدرش باقرخان سركرده سوار استرآباد و مادرش دختر ملا محمد كاظم مجتهد مازندراني ساكن بار فروش (با بل) بود .
بي بي خانم در نقد كتاب « تاديبالنساء» كتابي به نام « معايب الرجال» نوشت كه در آن كارهايي از قبيل شرابخواري، قماربازي، استعمال مواد مخدر و مانند آن را مورد ايراد و انقاد قرار داد .
نسخه خطي اين كتاب هم اكنون در كتابخانه ملك تهران موجود است .
حاجي گوهر ، شاعر و منجم ، معاصر ناصرالدين شاه
لقبش شمسالشعراء بود ،پدرش موسيخان قاجار و مادرش حاجيه طيغون خانم دخترفتحعليشاه قاجار بود ، او را زني پاكدامن ، دانشمند و نيكو خصال دانستهاند .
قدس ايران ، نويسنده ، معاصر نا صرالدين شاه
وي نخست پيرو فرقه بابيه بود اما بعداً وقتي با ماهيت اين فرقه آشنا شد توبه كرده به اسلام بازگشت و كتابي به نام « بارقه حقيقت» را در افشاگري عليه آن نوشت .
تاجالسلطنه ، نويسنده و هنرمند ، دختر ناصرالدين شاه
از او قبلاً نام بردهايم و مقداري از عقايد سياسي – اجتماعي وي را بيان كرديم ، از نوجواني تحت تعليم قرار گرفت و علوم و هنرهايي چون ادبيات ، تاريخ ، فلسفه ، زبان ، فرانسه ، موسيقي و نقاشي را آموخت .
شمسالدوله ، نويسنده ، همسر ناصرالدين شاه قاجار
دختر سلطان احمدميرزا عضدالدوله و همسر ناصرالدين شاه بود ، كتابي به نام منتخب الشمس از او باقي مانده است.
انيسالدوله ، از زنان خير، همسر ناصرالدين شاه
نامش فاطمه و از زنان كاردان و نيكوكار و متدين عصر قاجار بود ، خاندان او در دوره صفويه از گرجستان به مازندران كوچانده شده بودند .
وي در كودكي پدرش را از دست داد و تحت سرپرستي عمهاش قرار گرفت و توسط او به اندروني ناصرالدين شاه راه يافت و در خدمت جيران خان فروغالسلطنه همسر سوگلي شاه قرار گرفت . پس از مرگ جيران ، شاه او را به عقد خود در آورد به جهت كفايت و كارداني مورد توجه ناصرالدين شاه گرديد و صاحب نفوذ شد بنحوي كه پس از مرگ مهد عليا مادر شاه ، كارگزاران حكومتي و سفراي خارجي را به حضور ميپذيرفت شاه خيلي از او ملاحظه داشت ، معروف است كه در قضيه قيام تنباكو به رهبري مرجع تقليد وقت مرحوم آيتالله ميرزاي شيرازي، وقتي شاه قليان درخواست كرده بود ، انيسالدوله گفته بود حرام است و در پاسخ شاه كه پرسيد : چه كسي حرام كرده ؟ گفت : همان كسي كه مرا به تو حلال كرده است ! انيسالدوله به اهلبيت پيامبر (ع) محبت زياد داشت و اموال فراواني وقف ائمه نمود كه از آن جمله است :
تاجالماس ، هديه به آستان اميرالمومنين در نجف اشرف
ضريح نقرهاي ، براي شهداي كربلا
پرده مرواريد دوزي، هديه به آستان امام حسين (ع)
نيم تاج الماس ، هديه به آستان امام رضا (ع)
تعمير درب نقرهاي طلاكوب مسجد گوهرشاد
وقت ده باب مغازه براي روضه خواني امام رضا (ع).
وقف كاشانك براي شاهزاده حسين در روستاي امامه .
بناي يك پل در ناصر آباد لواسان .
چاپ و توزيع رايگان نسخ التواريخ جلد مربوط به زندگي حضرت زهرا (ع)
چاپ رساله علميه فارسي زينهالعباد متعلق به شيخ زينالعابدين مازندراني حاثري و آثار و اقدامات نيكوكارانه ديگر .
وي در تهران در گذشت اما جسدش را به نجف اشرف منتقل كرده و در ايوان صحن اميرالمؤمنين در مقبره مخصوص زنان ناصرالدين شاه دفن گردند .
آمنه خانم قزويني شاعر ، عالم و مجتهد ، معاصر محمد شاه قاجار
پدرش شيخ محمد علي قزويني ، مادرش فاطمه قزويني ، همسرش ملا محمد صالح برغاني و دخترش ربابه خانم قزويني از علماء و مجتهدين عصر خود بوده اند .
مقدمات را از برادر خود ، فقه و اصول را از همسر خوش و حكمت و فلسفه را از ملا آقا حكمي قزويني آموخت و مدتي نيز در درس شيخ احمد احسابي كه در قزوين برگزار بود . شركت كرد .
با تلاش بي وقفه به مقام اجتهاد رسيد به نحوي كه همسرش زنان را در مسائل شرعي به او رجوع ميداد ؛ وي از همسر و برادرش و نيز از شيخ احمد احسابي اجازات علمي مفصلي داشت و در قزوين محضر درسي برايزنان داشت و مدتي كه در كربلا مقيم بود . در آنجا نيز تدريس او برقرار بود .
از اشعار و آثار او قصيدهاي است در چهارصد و هشتاد بيت به زبان حال حضرت زينب «س» درباره حادثه كربلا و چند رساله علمي كه در كربلا نوشته است .
تاج ماه يكم ، خير و نيكوكار ، معاصر محمد شاه قاجار
او دختر ميرزا عيسي قائم مقام و خواهر ميرزا ابوالقاسم قائم مقام صدراعظم مقتول محمدشاه بود . شيخ آغا بزرگ تهراني او را از مهمترين وقفكنندگان كتاب به آستان قدس رضوي در مشهد ، نام برده است .
فاطمه قزويني ، محدث ، مفسر، خطيب ، فقيه وحافظ قرآن ، معاصر محمد شاه
دختر سيد حسين قزويني و متولد قزوين بود . در جواني در محضر پدر و عموي خود سيد حسن قزويني و نيز محمد مهدي بحرالعلوم علم آموخت و پس از ازدواج با شيخ محمد علي قزويني ، فقه ، اصول و حديث را از همسرش تعليم گرفت تا به مقام بالاي عملي رسيد . مجلس درس داشت و زنان از محضر او استفاده مي كردند علاوه بر تدريس در وعظ و خطابه مهارت نام داشت . سه تن از پسرانش و نيز دخترش آمنه خانم قزويني از علماء بودند .
فرنگيس ، شاعر، معاصر محمد شاه قاجار
نوه فتحعليشاه و دختر محمود ميرزا قاجار مولف تذكره نقل مجلس بود اشعار او كه شامل نوحه و چند غزل ميباشد با عنوان ديوان محترم ضميمه ديوان محمود ميرزا قاجار در كتابخانه آستان قدس رضوي در مشهد موجود است .
شهربانو خانم، دانشمند ، معاصر محمد شاه قاجار
وي دختر امير محمد ابراهيم خان ظهيرالدوله قاجار حاكم كرمان بود و دخترش شكوه السلطنه همسر ناصرالدين شاه قاجار بود . شهربانو خانم زني با تقوي ، خير و عالم بوده است .
رابعه گيلاني ، عارف، خوشنويس ، و خير، معاصر محمد شاه قاجار
نامشام سلمه خانم دختر حاج ميرزا محمد رشتي و همسر حاج ميراسماعيل رشتي از بزرگان گيلان بود .
وي در محضر دو عارف بزرگ زمان خود ،حاج محمد جعفر كبودر آهنگي و حاج آقا رضا همداني شاگردي كرده ، از مريدان خاص آنها شد و به كمالات رسيد . وقتي محمد شاه شهرتش را شنيد به او رابعه ثانيه لقب داد و مامورش كرد تا به ارشاد مردم كرمان بپردازد. پس از مدتي فعاليت و بناي موقوفاتي چند در اين شهر به قم رفته و پس از بيست سال سكونت در همان شهر ، وفات يافت .
تاج ماه ، اديب ، شاعر، خوشنويس و مترجم ، معاصر محمد شاه
او همسر سردار فتحالله خان بود و مجموعه اشعار و نوشتههايش به نام كليات با ديوان خط خودش هم ا كنون در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران موجود است .
مستوره كردستاني ،عارف، شاعر و خوشنويس، نويسنده ، معاصر محمد شاه
همسرش خسروخان والي كردستان بود . چون مرد عياشي بود با همسرش سازگاري نداشت ، لذا مستوره در اشعارش از بيوفايي او شكايت كرده است .وي مدتي پس از .
درگذشت خسروخان به سليمانيه عراق رفت و چند بعد همانجا در سن چهل و چهار سالگي درگذشت .
ماه رخسار ، شاعر، خوشنويس و نقاش ، دختر عباس ميرزاي قاجار
شهرتش فخرالدوله ، نوع فتحعليشاه و همسر م حمد حسن خان سردار ايروني معروف به خان بابا خان بود ، زني مدير و مدبر بوده و بخشي از دارايي خود را صرف امور خيريه و موقوفات نمود .
جهان خانم ، شاعر و هنرمند ،همسر محمدشاه قاجار
لقبش مهد عليا بود، او نوع فتحعليشاه قاجار، دختر قاسم خان قوانلوي قاجار همسر محمد شاه قاجار ، مادر ناصرالدين شاه و مادر زن ميرزا تقيخان اميركبير بود .
چون محمد شاه ، پادشاهي و كم اراده بود ،مهد عليا با سوء استفاده از اين وضع در مملكت داري دخالت كرده و حتي احكام عزل و نصب حكام و مأمورين را صادر ميكرد . پس از مرگ محمد شاه تا رسيدن ناصرالدين ميرزاي وليعهد از تبريز به تهران، اداره كشور درواقع در دست مهد عليا بود .
پس از آنكه ناصرالدين شاه به تهران رسيد و اميركبير را به صدارت برگزيد ، امير سعي نمود از دخالتهاي مهد عليا د ركارها بكاهد اما مهد عليا و ميرزا آقاخان نوري كه معروف بود از سالها قبل با هم رابطه پنهاني دارند ، با اميركبير به مخالفت برخاسته و سرانجام با توطئه چيني مقدمات عزل و در نهايت قتل امير را فراهم كردند .
خوي سلطهگري و كينهجويي مهد عليا او را به بدنامترين زن در خاندان قاجار تبديل كرد كه فاجعه قتل اميركبير يكي از آثار چنين خوي شيطاني بود .
زبيده خانم ، عارف و شاعر، دختر فتحعليشاه
متخلص به جهان و معروف به فرشته ، دختر بيست و هفتم فتحعليشاه بود ، هيچ يك از خواهران و برادرانش در زهد ، تقوا و اخلاص بپاي او نمي رسيدند به همين جهت فرشته لقب يافت . در جواني با علي خان نصرت الملك قراگوزلو ازدواج كرد و چندي بعد همراه او به همدان رفت . در آنجا از مريدان خاص عارف و معروف حاج ميرزا علي نقي همداني شد وي اهل ذكر ، رياضت و شب زندهداري بود و از تجملات و تشريفات دوري ميكرد . ثروت خود را صرف موقوفاتي چون كاروانسرا، پل، ساخت و تعمير بقاع متبركه نمود ،يك بار به جج، ده بار به مشهد و بيست بار به عتبات عاليات مشرف شد .
ماهتابان خانم ، اديب و شاعر ، دختر فتحعليشاه
ملقب به قمرالسلطنه و چهل و ششمين دختر فتحعليشاه بود . مادرش نوش آفرين خانم از خاندان زند بود و همسرش ميرزا حسين خان سپهسالار از رجال معروف عصر قاجار بود . وي به زبانهاي تركي و فرانسوي آشنا بود . دوبار به حج رفت و موقوفههاي زيادي از خود به جا گذاشت .
گلين خانم ، خوش نويس ،دختر فتحعليشاه
مشهور به ام سلمه و دختر چهارم فتحعليشاه قاجار بود . خوشنويسي را از استادان فن مانند آقا زينالعابدين اصفهاني و حاج علي آقا آموخته بود و به مهارت كامل رسيده بود . مجموعه نفيسي از كتابهاي دعا و قرآن به خط او در آستانه مشهد مقدس ، كربلاي معلاي، نجف اشرف ، قصر گلستان و كتابخانه ملك موجود است .
فخر جهان خانم ، خوش نويس و هنرمند ، دختر فتحعليشاه
ملقب به فخرالدوله وششمين دختر فتحعليشاه قاجار بود . آثار هنري او به خط نسخ ، نستعليق، شكسته نستعليق و تصوير ناخني تمام قدر از محمد شاه قاجار باقي مانده است .
حسن جهان خانم ، شاعر و اديب ، دختر فتحعليشاه قاجار
دختر بيستو يكم فتحعليشاه و متخلص به واليه بود . وي همسر خ سروخان پسر حاكم كردستان بود و پس از فوت وي به جاي فرزند نابالغش ، رضا قلي خان ، بر آنجا حكومت كرد .
وقتي حاكم گروس براي تسخير كردستان به آنجا لشكر كشيد . واليه با مقنعه و روبند سياه خود را فرماندهي كرد به مقابله دشمن شتافت و ناكامش كرد .
سلطان ، شاعر و خوشنويس ، دختر فتحعليشاه
وي فنون خط ، نظم و نثر را نزد برادرش محمود ميرزا مولف تذكره نقل مجلس فراگرفت . شاه بيگم ، شاعر ، خوشنويس ، نقاش و هنرمند ،دختر فتحعليشاه
به دليل فضل و كمالي كه داشت پدرش او را ضياء السلطنه لقب داد م ادرش مريم خانم يهودي بود ولي پس از ازدواج با شاه مسلمان شد ضياءالسلطنه زير نظر مادر شاه تربيت شد و فنون شعر و ادب را از برادرش محمود ميرزا ياد گرفت . شاه علاقه وافري به او داشت و مسئوليتهاي مهمي مانند خواندن و نوشتن نامههاي محرمانه ، نگهداري لباسها و صندوقهاي جواهرات سلطنتي و دريافت نامهها و درخواستهاي زنان حرم را به عهده داشت .
ام هاني ، عالم و شاعر ، معاصر فتحعليشاه
پدرش حاج عبدالرحيم خان بيگلر بيگي يزد و از درباريان فتحعليشاه بود .
همايودن سلطان خانم ، شاعر ، عارف و خوشنويس، دختر فتحعليشاه
مشهور به خانم خانمان و متخلص به عفت اولين دختر فتحعليشا قاجار بود . حسينعلي ميرزا فرمانفرما والي فارس و حسن علي ميرزا والي خراسان از برادران تني او بودند ، ابراهيم خان ظهيرالدوله همسرش بود . وي از علومي چون هيأت ، نجوم ، ادبيات عرب و هنر خوشنويسي ، مهارت د اشته است .
احمد ميرزا عضدالدوله مولف « تاريخ عضدي » از فرزندان اوست .
وقتي يكي از فرزندانش در اثر بيماري و با درگذشت شاه با ارسال بيت زير به او تسليت گفت :
به رن گ و بوي جهاني نه بلكه بهتر از آني
به حكم آن كه جهان پير گشته و تو جواني
مريم بيگم، زاهد شاعر ، همسر فتحعليشاه
وي دختر شيخ علي خان زند بود و حاجيه تخلص داشت . پسرش شيخ علي ميرزا در حدود چهارده سالگي به حكومت ملاير منصوب شد و مريم بيگم نيز با او به آنجا رفت و تا پايان عمر در آن شهر مقيم شد . يك بار به حج مشرف شد و اندكي پس از آن درگذشت .
آغاباجي ،شاعر ،همسر فتحعليشاه
او دختر ابراهيمخان جوانشير شوشي از اهالي قره باغ بود و آغا بيگم لقب داشت . سالها در جوار امامزاده قاسم در تهران سكونت داشت و سپس به قم رفته و در آنجا اقامت گزيد .
خانم كوچك ، شاعر، معاصر ، معاصر فتحعليشاه
وي دختر محمد خان تركمان و همسر محمد زمان خان قاجار بود و در اصفهان سكونت داشت . تخلصش خان بود .
رقيه خانم ، عالم در علوم ديني ، معاصر فتحعليشاه
پدرش آقا محمدعلي بهبهاني و پدربزرگش وحيد بهبهاني هر دو از علماي بزرگ عصر خود بودهاند . وي در اواخر عمر مقيم كربلا شد و سرانجام در همان جا درگذشت .
جيران خانم ، شاعر ،معاصر فتحعليشاه
اين شاعر از طايفه دنبلي و از طوايف مشهور آذربايجان بود و در تبريز به دنيا آمد . برادرش كريم خان كنگرلوي دنبلي از بزرگان نخجوان به شمار ميرفت. وي در ج ريان جنگهاي ايران و روس از همسرش به زور جدا شد و به ازدواج مرد ديگري در آمد .
آمنه بيگم حائري ، فقيه و نويسنده ، معاصر فتحعليشاه
وي دختر وحيد بهبهاني مجتهد معروف بود ، در نزد پدر درس خواند و به درجه اجتهاد رسيد همسرش سيد علي طباطبائي مشهور به صاحب رياض و دو فرزندش سيد محمد مجاهد و سيد مهدي طباطبائي نيز از علماي عصر خود بودند .
احكام فقهي مربوط به زنان در كتاب رياض، تاليف آمنه بيگم ميباشد . وي در كربلا در گذشت و در كنار فرزندش سيد محمد مجاهد دفن گرديد .
معرفي و نقد منابع :
1. تاريخ عضدي، اين كتاب تأليف شاهزاده سلطان احمد ميرزاي عضدالدوله .
(1324-1319 ه. ق) از فرزندان فتحعليشاه قاجار است . از آنجا كه او تا سنين ده آلي دوازده سالگي بر اساس رسوم درباري در حرمسرا ميزيسته و از آن پس نيز، علي رغم خروج تشكيلات اين حرمسرا به دست مي دهد . جامعيت اين اثر به حدي است كه اعتمادالسلطنه در كتاب خيراتالحسان ، كه درباره زنان هنرمند عهد قاجارمي با شد ، مكرر از آن بهره گر فته است
2. سرگذشت تاج السلطنه . اثر تاجالسلطنه . يكي از دختران ناصرالدين شاه ، ا ين اثر ، از آن جهت كه مولف از نزديك با واقعيات زندگي در حرمسراي شاهي تماس داشته ، حائز اهميت است . مطالب كتاب وي ، بخصوص در مورد مسائلي چون نحوه اداره حرمسرا، پرداخت دستمزد زنان ، سرگرمي هاي آنان ، و چگونگي پرورش كودكان در حرمسرا بسيار مهم و قابل توجه است .
3. يادداشتهايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه ، تأليف دوست علي خان معير الممالك كه از جمله نوادگان ناصرالدين شاه است . اين كتاب در واقع خاطرات شخصي معيرالممالك است كه با اندرون شاهي در ارتباط بوده ، و به همراه مادرش عصمهالدوله دختر شاه، همواره بدان جا رفت و آمد داشته و مادربزرگش، همسر ناصرالدين شاه ، نيز ،ساكن اندرون بود . با توجه به اين پيوندها ، معيرالممالك در كتاب خود ، به خوبي به توصيف جزئيات زندگي درباري ميپردازد و از سرگرميهاي زنان حرمسراي ناصري، روابط آنها با يكديگر ، و اداره حرم و ... گزارشات جالبي به دست مي دهد .
4. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه . تأليف محمد حسن خان اعتمادالسلطنه (1313-1256 ه.ق ) محمد حسن خان اعتمادالسلطنه از رجال دربار عهد ناصري است . او در دارالفئون به تحصيل پرداخت و د ر سال 1268 ه. ق عنوان وكيل نظام به خود گرفت . در سال 1275 ه. ق به رتبه سرهنگي نايل آمد . در سال 1280 با سمت نماينده نظامي ايران در فرانسه با پاريس رفت و در آنجا به آموختن زبان فرانسه و كسب معلومات جديد پرداخت . در سال 1248 ه.ق به ايران مراجعت كرد و به سمت مترجم حضوري دربار تعيين شد . در سال 1287 ه.ق اداره امور روزنامه رسمي و سپس رياست دارالترجمه به او واگذار شد و صنيع الدوله لقب يافت . وي بعدها به ترتيب ، مشاغلي نظير معاون وزير عدليه، رئيس دارالتأليف، عضو مجلس شوراي دولتي و وزير انطباعات را به عهده گرفت . اعتمادالسلطنه ، با توجه به مشاغل و موقعيتهايي كه داشت ، در سفر و حضر، با ناصرالدين شاه دائم در تماس بود در و اقع از محارم وي محسوب ميشد . او هر شب پس از آنكه از حضور شاه مرخص مي شد ، درمنزل ، به نوشتن وقايع آن روز مي پرداخت . اين نوشتهها كه به « روزنانمه خاطرات اعتمادالسلطنه» مشهور است ، وقايع تاريخي سالهاي 1292 تا 1293 ه.ق و حوادث سالهاي 1298 تا 1313 ه.ق را در بر ميگيرد . مهمترين فايده اين كتاب ، تشريح دقيق حال و هواي حرمسراي عهد ناصري است كه از مشاهدات عيني مولف و همسرش اشرفالسلطنه ، كه با حرمسراي شاه در رفت و آمد بود ، ميباشد . اعتمادالسلطنه كتاب مستقل ديگري به نام خيراتالحسان را به نگارش در آورده كه در آن به معرفي بانوان هنرمند و اديب ايران در دوره فتحعليشاه و دوران ناصري مي پردازد .
5. شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه، نوشته عبدالله مستوفي (1294-1369 ه.ق) مولف در سال 1317 ه.ق به تحصيل در مدرسه سياسي تهران پرداخته و به ترتيب عهدهدار مناصب ذيل مي گردد : در سال 1321 ه.ق در آرشيو اداره انگليس وزات امور خارجه ايران مشغول به كار ميشود و پس از سه آلي چهار ماه ، به عنوان وابسته سفارت به پطرزبورگ ميرود . او در دوران سلطنت احمد شاه به ايران باز ميگردد و در وزارت امور خارجه ، به سمت معاونت اول اداره روس به كار ميپردازد . در بار 1329 ه.ق مدير كل وزارت ماليه ميشود و در كنار آن ، به تدريس در مد رسه سياسي ميپردازد . بعدها نيز ، رياست ارزاق شهر تهران و مميزي ايالت تهران را به عهده ميگيرد . او با دقت نظر فراوان ، به ذكر جزئيات بسياري در زمينه مسائل اجتماعي نظير آداب و رسوم متداول ( عزا، عروسي، مراسم مذهبي) ، خوراك و پوشاك مردم پرداخته است .
6. خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله، اثر حسن اعظام قدسي، هر چند مولف در زمينه مسائل مربوط به مشروطه ، بيشتر از منابع دست اولي چون اثر ناظمالاسلام كرماني سود جسته است ، ولي با اين حال درباره جزئيات زندگي درباري دوران قاجار و اوضاع سياسي و اجتماعي روزگار احمدشاه مطالب تازهاي دارد . اثر قدسي به دليل انعكاسي اوضاع اجتماعي روستاها و نقش توليدي زنان در ايلات و عشاير داراي اهميت بسياري است .
7. كتاب وقايع اتفا قيه . مجموعه گزارشهاي خفيه نويسان انگليسي در باب ولايات جنوبي ايران از سال 1291 تا 1322 ه. ق است . اين اثر شامل دقيقترين گزارشات از اوضاع سياسي ، اجتماعي و اقتصادي مردم ولايت فارس است كه ضمن آن از نقشي كه زنان در اين عرصهها داشته اند سخن به ميان آورده مي شود .
8. خاطرات عبداللهبهرامي. تأليف بهرامي (متولد 1306 ه.ق) مؤلف در اين كتاب به جنبههاي مختلف زندگي مردم از اواخر سلطنت ناصرالدين شاه تا ابتداي كودتا توجه داشته است . وي . با وجه به اشتغال در نظميه ارتباط تنگاتنگي كه با مردم داشت ، اطلاعات مفيدي درباره اوضاع اجتماعي اين دوره ارائه ميدهد .
9. تاريخ بيداري ايرانيان . تاليف ناظمالاسلام كرماني ( 1280 – 1337 ه.ق) اين كتاب در زمينه انقلاب مشروطه و حوادث و وقايع پس از آن ، تا زمان سلطنت احمد شاه قاجار است كه مؤلف در آن ، با استفاده از مشاهدات عيني ، با دقت تمام به نگارش وقايع اين مقطع خاص تاريخي پرداخته است . ناظمالاسلام ،به نقش زنان در انقلاب مشروطه و رويدادهاي پس از آن ، پيدايش و موانع تأسيس مدارس دخترانه و برخي از آداب و سوم رايج اجتماعي نيز اشاراتي دارد .
10. حيات يحيي . تاليف يحيي دولت آبادي ( متولد 1279 ه. ق ) . او از روحانيون مشروطهخواه بود و كتاب وي ، بيشتر حاوي خاطرات شخصي درباره اوضاع اجتماعي و سياسي ايران ، به ويژه دوران مشروطه و پس از آن است . در اين اثر ، گزارشهاي فراواني درباره نقش زنان در دوره مشروطه و ضع آموزش آنان در قبل و بعد از افتتاح مدارس جديد به چشم مي خورد .
11. واقعيات اتفاقيه در روزگار . اثر محمد مهدي شريف كاشاني (1293 – 1341 ه.ق ) اين كتاب حوادث آغاز دوران ناصري تا هنگام تاجگذاري سلطان احمد شاه و افتتاح مجلس سوم (1333 ه.ق) را در برميگيرد . شريف، خود از جمله روحانيون مشروطه خواه بود و كتاب وي در زمينه شركت زنان در انقلاب مشروطه ، ازجمله منابع موثق و جامع است .
12. تاريخ مشروطه ايران . تاليف احمد كسروي تبريزي (1269 – 1322 ه.ش) اين اثر از جمله منابع جامع درباره انقلاب مشروطه و وقايع پس از آن است . مولف در اين مورد ، بخصوص به زادگاه خود تبريز نظر داشته است . او از نقش زنان در مشروطه ، كيفيت آموزش آنان و نيز دخالت زنان در مسائلي چون قحطي نان سخن گفته است .
13. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران. اثر مهدي ملك زاده ( 1260 – 1334 ه.ش). او از فرزندان ملكالمتكلمين، يكي از روحانيون مشروطه خواه بود . ملك زاده در لا به لاي اثر خود ، به نقش زنان در حوادث مشروطه اشاراتي دارد و درباره اقدامات همسر محمد علي شاه در تعارض با مشروطه خواهان ، مطالب جالبي به د ست مي دهد .
علاوه بر كتابهايي كه از سوي مورخان ايراني به نگارش درآمده است ، مهمترين منابع مورد استفاده ما ، نوشتههاي اروپاييان در قالب خاطره ، سفرنامه و تواريخ در عهد قاجاريه است . از عهد فتحعلي شاه به بعد، ماموران سياسي و نظامي و ايرانگرادان اروپايي، همه و همه ، با انگيزههاي متفاوتي به ايران آمدند كه برخي از آنان، دست به تأليفاتي نيز زدند. اغلب اين نوشتهها به علت سر و كار داشتن مولفان با دربار و رجال و اشراف ، فاقد روشنگري درباره همه اقشار جامعه ميباشد و از آنجا كه عدهاي از اين مولفان ، از ماموران رسمي دول خارجي بودند، نوشتههايشان نيز ، در مواردي كه از نقش سياسي زنان درباري سخن ميگفتند ، نميتوانست خالي از پنهانكاري و اغراض سياسي باشد . از سويي ديگر ، چون نسبت به مسائل اجتماعي و رسوم ايراني ، بر اساس ذهنيت خاص خود قضاوت ميكردند ، گزارشهايي كه گاه ارائه مي دادند ، فاقد دقت نظر كافي بود .
هر اروپايي قبل از ورود به ايران، ذهنيات بسياري از زندگي شرقي داشت كه مهمترين آنها درباره داستانهاي هزار ويكشب و حرمسراهاي پر زرق و برق آن بوده است . اين ذهنيات سبب ميشد تا وي در پي اثبات آن برآيد و شواهدي را در اين زمينه گردآورد . دنيس رايس در مقدمهاي بر كتاب تصويرهاي از ايران اثر گروترودبل ، در اين باره چنين مينگارد :
« هزار و يكشب برهمه ما تاثير جادويي دارد و در پيش چشم هر مسافري، رنگي از افسانه به شرق اسلامي ميدهد . كافي است انسان هزار و يكشب را خوانده باشد تا در هر موقعيتي ، مضمون داستاني آشنا و يا مكاني براي ماجراهاي خيالي بيابد ... همين روح افسانه بود كه گروترودبل را به سوي شرق كشاند در آنجا او آنچه را كه ميجست يافت و هر چه در اين نخستين سفرش ديد ، تحت تأثير تصويرهايي قرار گرفت كه از پيش ، با مطالعه شعر فارسي و داستانهاي هزار و يكشب در ذهنش نقش بسته بود . او تنها با گذشت زمان خود را با شرق به عنوان يك واقعيت جديد و عنصري نو در سياست جهاني روبرو ديد و زير فشار ضرورت ناجار شد كه اين تصاوير و ساكنان خيالي شهرها و بيابانهاي شرق را فناپذيرائي عادي تلقي كند .
اين منابع با وجود معايب ذكر شده ، فوايد متعددي را نيز در بر دارند ؛ به گونهاي كه در بيشتر زمينههاي اطلاعاتي كه منعكس ميسازند ، به مراتب بر منابعي كه از سوي مورخان ايراني نوشته شده ، رجحان دارند. اين منابع با وجود معايب ذكر شده ، فوايد متعددي را نيز در بردارند ؛ به گونهاي كه در بيشتر زمينههاي اطلاعاتي كه منعكس ميسازند ، به مراتب بر منابعي كه از سوي مورخان ا يراني نوشته شده ، رجحان دارند .
زيرا از آنجا كه اروپاييان با فرهنگ ايراني بيگانه بودهاند ، زندگاني اجتماعي ايرانيان از هر نظر براي آنها جالب بوده و در نتيجه به جزئيات آن توجه كافي داشتهاند ، در حالي كه براي مورخان ايراني ، بسياري از جنبههاي زندگي مردم عادي به نظر مي رسيد و قابل نگارش نبود . از سويي ديگر ، مولفان اروپايي در نگارش بسياري از مسائل آزادي داشتند و در مقايسه با مورخان ايراني ، با راحتي تمام و بدون هيچ مشكلي ،از روابط اجتماعي و يا مسائل دربار سخن ميگفتند .
مهمترين تأليفات :
1. سفرنامه پولاك . ياكوب ادوارد پولاك از مردم اتريش بود كه از سال 1851 تا 1860 م در ايران زندگي كرد و از سال 1855 م به بعد ، طبيب مخصوص ناصرالدين شاه بود . وي درسال 1882 م بار ديگر به ايران مسافرت ميكند و در منطقه الوند به مطالعه و تحقيق ميپردازد . كتاب ا و در واقع دائرهالمعارف كوچكي است كه حاوي مطالبي در زمينهمسائل سياسي، اجتماعي، طبي، جغرافيايي و اقتصادي ايران – در زمان نگارش اثر – مي باشد . مولف در ديباچه اين كتاب ، درباره علت نگارش اثر خود چنين مينويسد :
« در كتاب حاضر كوشش كردهام تا از اخلاق و رفتار، آداب و طرز زندگي يكي از جالب توجهترين ملل عالم تصويري به دست بدهم و بخصوص زندگي در دربار شاه را با تفصيل خاصي وصف كنم ؛ زيرا آداب و رسوم تمام ملت ، تا اندازهاي زياد، به پيروي از اوست ... اقامت نه ساله من در اين كشور ، آشنايي به زبان فارسي و ادبيات غني آن، شغل من در سمت معلم مدرسه طب تهران و پس از آن پزشك مخصوص شاه شدن، و مسافرتهاي متعدد به شهرهاو ولايتهاي مختلف ايجاب كرد كه بتوانم پايتخت و همچنين تمام نواحي اين مملكت پهناور و اصل و بنياد زبان و دين اهالي متنوع، اوضاع و احوال سياسي و اخلاقي و فرهنگي آن را تا جايي كه براي يك خارجي ميسر است بشناسيم . »
پولاك در مورد اطلاعاتي كه درباره زنان آن روزگار ارائه داده ، اين گونه
مينويسد :
« اين جمله از بديهيات است كه در مورد زنان و همچنين زندگي خانوادگي در مشرق زمين ، تنها طبيب است كه مي تواند گزارشي مبتني بر مشاهدات شخصي خود ارائه دهد. »
2. سفري به دربار سلطان صاحبقران . اثر هينريش بروگش ، سفير پروس در ايران در سالهاي 1861 –1859 م . بروگش در طي اقامت چند ساله خود درايران ، از بيشتر نقاط و شهرهاي ايران ديدن ميكند و اطلاعات جالبي درباره مسائل مختلف اجتماعي ايران ، از جمله وضعيت زنان ايراني .ارائه ميدهد. او درباره برجستهترين ويژگيهاي اثري چنين مينويسد :
«سعي كردم شرح كاملي از مسافرت و خاطرات خود را بنويسم . در اين خاطرات ، به مسائل سياسي و مذاكرات رسمي كه در ايران داشتيم اشاره زيادي نشده است ؛ زيرا به عقيده من ، ديدنيهاي ايران و وضع اجتماعي و اقتصادي آن به مراتب جالبتر از مسائل سياسي است و به همين جهت در مورد اخير ، همه چيز به تفصيل ذكر شده است »
3. سفرنامه در وويل. تاليف سرهنگ كاسپار دروويل فرانسوي . او در زمان سلطنت فتحعليشاه ، از سوي ناپلئون مامور تعليم ارتش ايران ،پس از پايان دوره اول جنگهاي ايران و روس و شكست ايران بود و به مدت دو سال (1813 –1812 م) در ايران اقامت داشت . سفرنامه سرهنگ دروويل كه درباره وضع حكومتي، ارتش و سازمانهاي ديگر عرف وعادات ، سرگرميهاي زنان و جشنهاي ملي مذهبي ميباشد، خالي از فايده نيست .
4. سفرنامه كارلاسرنا، مادام سرنا از مردم ايتاليا بود كه در سال 1877 م از راه باكو بابلسر امروز – بار فروش – بابل فعلي – آمل و دماوند ، به تهران عزيمت كرد و بعد از چند ماه اقامت و گشت و گذار در پايتخت ، از طريق قزوين ، رشت و انزلي ايران را ترك كرد و به اروپا بازگشت. او با وجود اقامت كم د رايران ، با دقت فراواني از نحوه گذران زندگي عامه زنان ايران، بالاخص زنان طبقه اشراف، نوع پوشاك ، تفريحات و فرهنگ آنان سخن ميگويد .
5. سفرنامه مادام ديولافوا. مادام ديولافوا همسر مهندس مارسل ديولافوا ، باستان شناس معروف فرانسوي است . او در سال 1882 م در معيت همسرش كه براي انجام حفاريهاي باستان شناسان به شوش ميآمد وارد ايران شد . مادام ديولافوا از هنگام حركت از فرانسه تا موقع مراجعت بدانجا ، وقايع روزانه سفر و نتيجه مشاهدات و تحقيقات خود و همسرش را يادداشت كرده و به صورت كتابي تحت عنوان مسافرت ديولافوا مشهور شد . وي در اين كتاب ، ضمن توجه به معرفي ابنيهو بازار شهرهايي كه در مسير عبورشان قرار داشتهاند . به شناساندن اوضاع اجتماعي مردم نيز علاقه نشان داده و از شيوه زندگي زنان در حرمسراها ، شهرها ، روستاها و ايلات گزارشهايي ارائه مي دهد.
6. تاريخ ايران . اثر سرجان ملكم . وي از سوي فرماندار كل هندوستان، شمال غربي هند راتهديد مي كردند تحريك نمايد و از آنها بخواهد جلو نفوذ فرانسه را بگيرند و بالاخره تجارت با بريتانيا را گسترش دهد . ملكم در فوريه 1800 م وارد بوشهر شد و روز شانزدهم نوامبر ، در تهران به حضور فتحعليشاه رسيد . وي در بيست و هشتم ژانويه 1801 ، دو عهد نامه بازرگاني و سياسي با حاجي ابراهمي خان شيرازي – اعتمادالدوله – صدراعظم به امضاء رسانيد . اين عهدنامهها مورد تائيد شاه قرار نگرفت و هرگز به مورد تاريخ عمومي ايران است . به سلسله قاجاريه ميپردازد و در اين قسمت ضمن بررسي حيات آغا محمد خان و فتحعليشاه به تشريح عقايد ، آداب و رسوم و شيوه زندگي و تعليم و تعلم مردم در شهرها و روستاها و ايلات نيز علاقه نشان ميدهد .
7. سفرنامه خراسان و سيستان . اثر كلنل چارلز ادوارد بيت . اين كتاب در اواخر حكومت ناصرالدين شاه در ايران تأليف شده است . در ژوئيه 1893 م، كفيل كنسولگري انگليسي در مشهد شد و سپس، به مقام سركنسولي مشهد رسيد . از سپتامبر 1896 تا دهم فوريه 1897 م – در سالهاي 1900 تا 1902 م ، مفتش حكومت و كميسيونر اصلي دولت انگليسي در بلوچستان بود و ماموريت داشت تا مرزهاي بين افغانستان و روسيه را تعيين نمايد . مولف سراسر مرزهاي ايران و روسيه و داخل ايران را مي پيمايد و با تركمانان مستقر در مرزهاي ايران آشنا مي شود و در ضمن اين سفرها به شرح مشخصههاي اقتصادي و اجتماعي آنان ميپردازد . از اين رو ، تاليف براي درك نقش زنان در ايلات بسيار مهم است .
8. خاطرات ليدي شل. او همسر وزير مختار انگليس در ايران، در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه (1849 تا 1845 م) بود . ليدي شل از آنجا كه با زنان درباري و رجال تماسهاي بسياري داشت ، در اين كتاب ، اطلاعات مفيدي درباره آنان ارائه ميدهد .
9. سه سال در دربار ايران . اثر فوريه . مولف از سال 1306 تا 1309ه .ق پزشك مخصوص ناصرالدين شاه بود و نگارشهاي وي در باب اواخر دوران ناصري است. فووريه بيشتر اوقات خود را با شاه بود و نگارشهاي وي در باب اواخر دوران ناصري است . فووريه بيشتر اوقات خود را با شاه و ديگر درباريان ايران ميگذراند و به عنوان طبيب در حرمسراي ناصرالدين شاه رفت و آمد داشت بنابراين نوشتههاي وي در اين باره مستند و از مشاهدات عيني شخص مولف است . فووريه در اين باره چنين مينگارد :
« من كه مدت چند سال طبيب مخصوص اعليحضرت ناصرالدين شاه و شاهد عيني زندگاني روزانه اوبودم . چيزهايي ديدهام كه نه تنها هيچ مسافري نمي تواند برآنها اطلاع يابد ، بلكه آگاهي از آنها بر هر كس نيز كه در ايران مقيم شده باشد مشكلاست »
فوويه به جزئيات زندگي زنان حرمسرا اشارات بسيار دارد و از اين جهت كتاب وي از منابع قابل استفاده مي باشد . علاوه بر اين ،ارتباط فووريه با درباريان ، او را از توجه به زندگي اجتماعي مردم باز نداشته است و وي از اوان حركت با ناصرالدين شاه از پاريس (1889م/1306 ه.ق) به نگارش مشاهدات خود ميپردازد و در گذر از شهرهاو دهكدههاي مختلف ايران ، به جنبههاي مختلف زندگي مردم ، به خصوص فعاليتهاي اقتصادي آنها علاقه نشان ميدهد .
از جمله منابع مستند و دست اول ديگري كه در باب زندگي اجتماعي زنان در عهد قاجار قابل استفاده است ، روزنامههايي است كه در قبل و بعد از دوران مشروطه منتظر شده .
نظر سياحان درباره پوشاك دوره قاجاريه
سرهنگ« گاسپار دروويل » كه در اوائل اين سده به ايران آمده بود ، در سفرنامه خود از پوشاك اين دوره مطالبي نوشته و نقشهائي را ارائه داده است .
يكي از نقشها، مردي را بعنوان « ميرزا در لباس رسمي » معرفي ميكند . لباس اين مرد ، همانست كه در نقوش قبلي ارائه گرديده و با آنها آشنائي داريم .
دوروويل ، نوشته است : كه ايرانيان بجاي پوشانيدن البسه گشاد و راحت ، معمولاً لباسهاي تنگي كه شكل بدن مخصوصاً ستبري بازوان شان را نمايان سازد بر تن ميكنند .
مردان ايراني معمولاً قباهاي بلندي دارند كه تا زير كمر بسيار تنگ و چسبان است . از كمر به پائينقباها عريض است و تا پاشنه پا كشيده مي شوند .
در زير قبا، نيم تنهاي بلند از چيت آستردار ميپوشند . دو لبه نيم تنه مزبود در جلو رويهم مي افتد . سينه آن باز است در صورتيكه پيش سينه قباها تمام بسته مي باشد .
پيراهن مردان ايراني از پارچه حرير. به رنگهاي گوناگون و بسيار كوتاه و بدون يقه است . سمت راست پيش سينه پيراهنها شكاف دارد و با رنگ روشني نقره دوزي شده است . دامن را در جلو نشان نمي دهد ، و به نظر مي رسد كه طبق معمول بايد در پهلوي راست قرار داشته باشد و بنابراين ، شكل آن در محل كمر بايد برشي افقي با طول كوتاه داشته باشد . در زير قبا، قباي نازك را ( كه با آن آشنائي داريم ) پوشيده، و پيراهن زيرش نيز با يقه گرد سجاف دار و چاك سمت راست كه بر روي شانه راست رفته ديده مي شود.
جورابي در پا دارد كه پنجه آن منقوش است ، و طبق رسم ، شالي به كمرش بسته است ، و كلاه او ، پوستي و نوك تيز ميباشد و كلگي پارچهاي آن نماياناست .
نقشي ديگر از همين مجله كه با شماره (تصوير 393 ) آورده شده و چهره حضرت يوسف را مينماياند . قبائي با حاشيه پهن پوشيده كه سر تا سر لبههاي جلو پائين و چاك دو پهلوي دام نقبا را پوشانده است .
زيرپيراهني او كه از نوع يقه گرد است و چاك آن درسمت راست قرار دارد، بر شانه راست و كنار گردن بسته مي شود . خط افقي قباي زيري او نيز در جلوي سينه و ميان دولبه يقه قباي روئي نمايان است . در نقش ديگر برداشته از مجله روزگار نو كه با شماره ( تصوير صفحه 394) آورده شده. عباس ميرزا معرفي شده است ، او را در وضع نشسته ساختهاند. تاجي از نوع يكي از تاجهاي نادري بر سر دارد و چاك حاشيه دارد قباي او در پهلوي راست ديده مي شود كه همچنان تا به انتهاي دامن سرازير است ، و تمامت دور دامن ، حاشيه مرواريد دوزي شده دارد . و چون دورههاي گذشته ، داراي سردوشي و يقه جواهر نشان است ، و بر آستين در محل بازو نقش بازوبندي مرواريد نشان ساختهاند و بر ساعد نيز به همين اسلوب طرحهائي بوجود آوردهاند . در انتهاي آستين ( بر پشت
دست ) سنبوسه دم آستين نمايان است . از لاي دو لبه يقه قبا زير پيراني سنجافدارش نيز پيداست و كمربندي قلابدار ( از نوع كمربندهاي دوره صفويه ) بر ميانش بسته است .
نقشي ديگر ( كه نيز از مجله روزگار نو در اينجا آورده شده ) بهرام ميرزا را معرفي ميكند قبائي در بردارد كه برخلاف معمول، جلوي آن باز نشان داده شده ، و از قباهائي نيست كه دامن آنها بر روي هم مي آيد . از لحاظ زينت نيز نسبت به نقشهايي ارائه شده امتياز زياد دارد . زيرا بر دور دهانه جيب، و دور چاك زير بغل ، يقه و كنارههاي دامن و پهلوها، با سليقه هر چه تمامتر حاشيه دوزي شده است ؛ و نيز شالي مجلل به كمرش بسته است كه دو آويز پهن آن ، هر يك داراي يك نقش بوته جقه بزرگ ميباشند .
قباي زيري بخوبي پيداست و زيرپيراهني او نيز درسمت راست بدن چاك دارد و به پهلوي راست گردن رفته و بسته شده است .
شلواري فراخ،از نوع معمول دوره زنديه در پا دارد ، و از زير بغل آن ، جورابي منقوش نمايان است .
اين نقش ، از باشكوهترين نوع نقش هائي است كه پوشاك اوائل دوره قاجار را نشان ميدهد (تصوير صفحه 395)
لباس مردان و زنان ، معمولاً از پارچههاي پنبهاي ( كه غالباً رنگ آبي تيره دارند ) درست ميشود . قد آنها معمولاً از زانو به پايين نميرود و ساق پا را نميپوشاند .
زنان ، سر خود را با پارچهاي مي پوشانند و يا چارقدي بسر مياندزاند ، و غالباً چادرهاي شطرنجي سفيد و آبي دارند ( كه از بافتههاي دست خودشان است ).
... و سپس مي نويسد : زنان در خانه دو يا سه زير جامهي كوتاه مي پوشند
( كه بتقليد از رقاصههاي اروپائي در ايران مد شده است ) رجوع شود به تصوير صفحه 185 ) و نيم تنهاي هم ميپوشند كه آنرا يل ميگويند . اين نيمتنه، غالباً زردوزي شده ، و آستين بلند دارد ( كه سرآن بشكل مثلث برگشته است و با طلا ومرواريد زينت شده است ).
خانمها در موقع پذيرائي از مهمانان ، پارچهاي بكمر ميبندند كه چادر نماز نام دارد . و دنبالهي آن روز زمين كشيده ميشود .
پيراهن آنها از پارچهي گاز ياململ سفيد است كه زردوزي شده و سينه و پستانها را نمايان ميسازد . (تصوير صفحه 183 ) و داراي آستينهاي بلنديسيت كه در مچ دست با گمههائي باز و بسته ميشوند .
زنان، پارچهي گاز سفيد آهار زدهاي بر سردارند كه آنرا چارقد ميگويند .
زنان در فصل زمستان با جورابي سفيد رنگ پاها را ميپوشانند و در تابستان ، در اندرون با پاي برهنه راه ميروند .
پارچهي لباس خانمها از تافتههاي گرانبها و مخملهاي قشنگ و زريهاي بسيار ممتاز است .
لباس بيروني خانمهابسيار زشت است . زن ايراني هنگاميكه مي خواهد از خانه بيرون برود ، بايد چاقچور بپوشد . چاقچور شلوار بسيار گشادي است كه در مچ پا باريك است و جورابي از همان پارچه به آن متصل است .(تصوير صفحه 188)
آنها را ميپوشاند و روبندي هم در جلوي صورت مي آويزند .
چادر معمول اين زمان ( طبق آنچه در موزهي مردم شناسي موجود است ) عبارتست از دو تخته پارچه ( كه هر يك بطول دو قدر آدمي دراز دارند و بهمديگر دوخته شدهاند ) اين دو تخته را ، چنان بهم دوختهاند كه پس از روي سر گذاردن ، اندازهي آن در پشت سر نيز به اندازه قد پوشنده باشد . دو سر زيادي دوتخته ،كه در طرفين قرار ميگيرد با حلقهاي ابريشمين بگردن انداخته مي شود . دو بر قد چادر را گاهي ريشهدوزي يا نوار دوزي مي كنند .
زنان ثروتمند ، معمولاً در خانه، عرقچين گلدوزي شده و جواهرنشان بر سر ميگذارند ، و جقههاي طلاي مرصع به جواهر بر سر ميزنند، گاهي هم بجاي جقه، پر طاووس و يا پرههاي قشنگ ديگري براي آرايش بكار مي برند. بعضي هم نوار پهن مرواريد دوختهاي را كه با مسكوكات طلا آرايش يافته به پيشاني ميبندند .
كفش بانوان ايراني در زمان قاجاريه
رنه دالماني مي نويسد : كفاشان براي بانوان ايراني كفشهايي درست مي كنند كه همه متحد الشكل است . اين كفشها تمام بدون پاشنه و نوك برگشته مي باشند قسمتي كه در زير پاشنه قراردادر ، از چوب است كه تراشيدهاند و روي آنرا با چرم پوشاندهاند و باقطعات استخوان و مفتولهاي مسي زينت دادهاند. و بانوان با آن به سختي راه مي روند . در ايالات و شهرهاي ديگر بخصوص در اصفهان ، بانوان كفشهاي جرمي بيپاشنهاي بپا دارند . زنان بزرگان ،دراندرون ، كفشهاي بدون پاشنهي كوچكي ميپوشند .
كفشي كه رنه دالماني توضيح داد ، از همانست كه امروزه بانوان شهرستاني ما ، در بيرجند و پيرامونش ، و در قائنات ، و نوعي ديگري از همان شكل را در بجنورد بنام كومخ مورد استفاده قرار مي دهند . درحدود بيست سال پيش، از اين نوع كفشها در ميان بانوان گيلاني زياد معمول بود .
آنچه بايد اينكه افزود ، اينكه : در اواخر دورهي قاجار ، و در شروع نهضت پهلوي نقاب يا مقنعه معمول گرديد و بانوان جوان با استفاده از چادر مشكي از اين روپوش نو ، استقبال شايان كردند .
نتيجه :
هنگامي كه صفحات تاريخ را به انگيزه كشف حقايق نهفته در آن ورق مي زنيم ، اين واقعيت تلخ آشكار مي شود كه زنان و مردان زيادي از حقوق انساني خود بخاطر وجود نظامهاي متمركز سياسي محروم بودهاند بويژه زنان و هر نوع فساد و انحراف و عقبماندگي هم به دليل وجود همين نظامهاي ديكتاتوري بوده كه مانع تحول واقعي در جامعه گرديده و تا زمانيكه تحول فرهنگي و اقتصادي درجامعه صورت نگيرد همچنان نظام تك صدايي به شيوه قرون وسطي، ادامه خواهد د اشت و نسل امروز با مطالعه تاريخ و آگاهي از نقش پيشينيان با تمام حوادث مثبت و منفي آن مي تواند به يك بينش تاريخي و درك وسيع اجتماعي مبتني بر واقعيتها مجهز شود و زمينه استقامت و پايداري و خودباوري، و برخورد منطقي و عقلاني را در برابر حوادث و فرازو ونشيبهاي امروز جامعه وجهان پيش از پيش فراهم سازد .
منابع و ماخذ
1ـ آدميت ، فريدون « اميركبير و ايران» تهران خوارزمي 1361 چاپ ششم .
2ـ آرين پور ، يحيي « از صبا تا نيما» تهران شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1350
3ـ آزاد، حسن «پشت پردههاي حرمسرا» اروميه ، انزلي، 1362
4ـ اعتضادالسلطنه ، عليقلي ميرزا«فتنه باب» بابك 1362 چاپ سوم .
5ـ اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان «روزنامه خاطرات » تهران اميركبير 1345
6ـ اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان« صدرالتواريخ» تهران وحيد 1349
7ـ اعتماد السلطنه ، محمد حسن خان«خلسه مشهور به خوابنامه » به كوشش محمود كتيرائي، تهران ، توكا 1357 ، چاپ دوم .
8ـ اقبال آشتياني ، عباس « ميرزا تقيخان اميركبير» به اهتمام ايرج افشار، تهران توس 1355 چاپ دوم.
9ـ امينالدوله ، فرخ خان « مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امينالدوله » به كوشش كريم اصفهانيان تهران : دانشگاه 1354
10ـ باستاني پاريزي، محمد ابراهيم « خاتون هفت قلعه » تهران، اميركبير 1356 ، چاپ دوم .
11ـ باستاني پاريزي ، محمد ابراهيم « هشتالهفت » تهران نوين 1363
12ـ بامداد ، مهدي « شرح حال رجال ايران » شش جلد تهران زوار 1363 چاپ سوم
13ـ پرويز، عباس « تاريخ دو هزار و پانصد ساله ايران » تهران علمي 1348
14ـ پولاك، ياكوب ادوارد «سفرنامه پولاك» ترجمه كيكاووس جهانداري، تهران خوارزمي 1361.
15ـ تيموري ، ابراهيم « عصر بي خبري يا تاريخ امتيازات در ايران ظ تهران اقبال 1363 چاپ چهارم .
16ـ حالت ، ابوالقاسم « شاهان شاعر» تهران شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران ، بيتا.
17ـ خورموجي ، محمد جعفر « حقايقالاخبار ناصري» به كوشش سيد حسين خديو جم ايران، بي تا .
18ـ رائين، اسمعيل« حقوق بگيران انگليس در ايران » تهران جاويدان 1356 ، چاپ ششم .
19ـ روملو، حسن « احسنالتواريخ » به اهتمام دكتر عبدالحسين نوائي ، تهران : بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1349
20ـ ساساني، خان ملك « سياستگزاران دوره قاجار» تهران، بابك ، بيتا.
21ـ سپهر (لسانالملك) ، محمدتقي « ناسخالتواريخ» به تصحيح محمد باقر بهبودي، تهران اسلاميه 1344.
22ـ شيل ، ماري « خاطرات ليدي شيل» ترجمه حسين ابوترابيان ، تهران ، نشر نو، 1362
23ـ عضدالدوله ، احمد ميرزا« تاريخ عضدي » بمبئي ، احمدي، 1306 ه.ق
24ـ فوريه، « سه سال در دربار ايران » ترجمه عباس اقبال آشتياني ، به كوشش همايون شهيدي، تهران دنياي كتاب، بيتا
25ـ قاجار ، ناصرالدينشاه « سفرنامه عتبات» تهران، فردوسي – عطار 1363
26ـ قويمي، فخري « كارنامه زنان مشهور ايران » تهران : وزارت آموزش و پرورش ، 1352
27ـ كارلاسرنا « آدمها و آئينها در ايران» ترجمه علي اصغر سيدي ،تهران ، زوار ، 1362
28ـ كريمان ، حسين « تهران در گذشته و حال » تهران دانشگاه ملي ، بيتا
29ـ مخبرالسلطنههدايت، مهديقلي «خاطرات و خطرات» تهران زوار 1361 چاپ سوم.
30ـ مستوفي ، عبدالله « شرح زندگاني من » تهران زوار بي تا چاپ دوم
31ـ معيرالممالك ، دوستعلي خان « رجال عصر ناصري» تهران تاريخ ايران 1361
32ـ معيرالممالك دوستعلي خان « يادداشتهايي از زندگي خصوصي ناصرالدين شاه» تهران، تاريخ ايران ، 1362 ، چاپ دوم .
33ـ معين ، محمد « فرهنگ فارسي معين» تهران اميركبير، 1363
34ـ مكي، حسين « زندگاني ميرزا تقيخان اميركبير» تهران ايران 1364 چاپ هفتم.
35ـ ملكآرا عباس ميرزا « شرح حال عباس ميرزا» تهران بابك 1355 چاپ دوم
36ـ نواب صفا، اسماعيل « شرح حال فرهاد ميرزا معتمدالدوله » تهران زوار 1366
37ـ واتسن ، گرمنت « تاريخ ايران از ا بتداي قرن نوزدهم تا سال 1858 » ترجمه ع. وحيد مازندراني ، تهران : سخن 1340.